کلمه جو
صفحه اصلی

kick in


معنی : کردن، مشارکت کردن در، سهم دادن در، دارفانی را وداع گفتن
معانی دیگر : (خودمانی) 1- سهم خود را پرداختن، دانگ خود را دادن 2- (خود به خود) به کار افتادن یا شامل شدن یا به اجرا درآمدن، امر مشارکت کردن در

انگلیسی به فارسی

پا زدن، مشارکت کردن در، سهم دادن در، کردن، دارفانی را وداع گفتن


(آمریکا، عامیانه) مشارکت کردن در، سهم دادن در، کردن، دارفانی را وداع گفتن


انگلیسی به انگلیسی

• (informal) contribute to a certain cause; contribute to a collection; open with force or violently (e.g. "kick in the door"); die (slang)

مترادف و متضاد

contribute


Synonyms: ante up, chip in, commit, dish out, dole out, donate, fork over, furnish, give, hand out, hand over, pitch in, pony up, provide


کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

مشارکت کردن در (فعل)
kick in

سهم دادن در (فعل)
kick in

دار فانی را وداع گفتن (فعل)
kick in

جملات نمونه

1. Everyone agreed to kick in 50 cents for a present for the teacher.
[ترجمه ترگمان]همه موافقت کردند که ۵۰ سنت برای معلم ارائه کنند
[ترجمه گوگل]هر کس توافق کرد که 50 سنت را برای مدتی به مدرسه ارائه کند

2. As mentioned earlier, telepathy is most likely to kick in under circumstances of emergency.
[ترجمه ترگمان]همانطور که قبلا گفته شد، telepathy احتمالا تحت شرایط اضطراری شروع به لگد زدن می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که قبلا ذکر شد، تلسکوپ به احتمال زیاد در شرایط اورژانسی پاک می شود

3. Bill never wants to kick in.
[ترجمه ترگمان] بیل \"هیچ وقت نمی خواد بیاد تو\"
[ترجمه گوگل]بیل هرگز نمی خواهد وارد شود

4. The job losses are a kick in the teeth for the union.
[ترجمه ترگمان]ضرر و زیان شغل برای این اتحادیه یک ضربه است
[ترجمه گوگل]از دست رفتن شغل، دندان برای اتحادیه است

5. The storm is expected to kick in shortly after sunrise.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که طوفان اندکی پس از طلوع آفتاب شروع شود
[ترجمه گوگل]پیش بینی می شود طوفان در مدت کوتاهی پس از طلوع آفتاب برود

6. Reforms will kick in later this year.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات در اواخر سال جاری آغاز خواهند شد
[ترجمه گوگل]اصلاحات در اواخر امسال پاک خواهند شد

7. We were each asked to kick in 50 cents toward the cost.
[ترجمه ترگمان]ما هر یک از ما خواسته بودیم که به قیمت ۵۰ سنت به هزینه بپردازیم
[ترجمه گوگل]هر کدام از ما خواسته شده بود که 50 سنت به هزینه پرداخت کند

8. This broken promise is a real kick in the teeth for our fans.
[ترجمه ترگمان]این قول شکسته یک ضربه واقعی به دندان های هواداران ما است
[ترجمه گوگل]این وعده شکسته یک ضربه واقعی در دندان برای طرفداران ما است

9. Mr. Jones said he would kick in with 500 dollars.
[ترجمه ترگمان]آقای جونز گفت با ۵۰۰ دلار جریمه میشه
[ترجمه گوگل]آقای جونز گفت که او 500 دلار به پا خواهد کرد

10. The Government's decision is a real kick in the teeth for the unions.
[ترجمه ترگمان]تصمیم دولت برای اتحادیه ها یک ضربه واقعی است
[ترجمه گوگل]تصمیم دولت یک ضربه واقعی در دندان ها برای اتحادیه ها است

11. Wisely, my folks did kick in another $ 25 for an electrical adapter.
[ترجمه ترگمان]wisely، مردم من ۲۵ دلار دیگر برای یک آداپتور برق شروع کردند
[ترجمه گوگل]عاقلانه، مردمی من 25 دلار دیگر برای یک آداپتور برق زدند

12. It was the sturdy Bates who fielded Morris's kick in the last second and threw the long pass inside to Davies.
[ترجمه ترگمان]این بی تز تنومند بود که در دقیقه آخر شوت موریس را بازی کرد و مدت طولانی را به سمت دیویس پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]این بیتس محکم بود که ضربه دوم موریس را در آخرین ثانیه راند و پاس طولانی را به داخل دیویس انداخت

13. We need that certain dunk, that certain kick in the rear, and he definitely gives it to us every game.
[ترجمه ترگمان]ما به آن ضربه محکمی نیاز داریم که در پشت آن ضربه محکمی است و او به طور قطع هر بازی را به ما می دهد
[ترجمه گوگل]ما نیاز داریم که برخی از نان، که برخی از پا در عقب، و او قطعا به ما برای هر بازی به ما می دهد

14. That Rogaine better kick in before the millennium.
[ترجمه ترگمان]بهتره که قبل از هزار سال یه لگد جانانه بزنیم
[ترجمه گوگل]این Rogaine بهتر قبل از هزاره پا زدن

پیشنهاد کاربران

درب را با لگد باز کردن یا شکستن و وارد شدن

وارد عمل شدن

لگد زدن
ضربه زدن
عمل کردن
خطور کردن ( به ذهن )
اثر کردن ( دارو )

اثر کردن

to start to have an effect or to happen

شروع به کار کردن


کلمات دیگر: