کلمه جو
صفحه اصلی

mannered


معنی : تصنعی، دارای سبک یا رفتار بخصوص
معانی دیگر : (با هایفن به کار می رود) دارای رفتار بخصوص، - رفتار، دارای طرز یا سبک بخصوص، دارای ادا و اطوار، ساختگی، پرتصنع

انگلیسی به فارسی

دارای سبک یا رفتار بخصوص، تصنعی


شیطانی، تصنعی، دارای سبک یا رفتار بخصوص


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having manners of a specified kind.

- a well-mannered child
[ترجمه ترگمان] یک کودک تربیت شده
[ترجمه گوگل] یک کودک خوب

(2) تعریف: having an exaggerated manner; affected.
متضاد: natural
مشابه: affected, genteel, mincing, precious

• having a certain type of manners; exhibiting certain mannerisms, affected
if someone's speech or behaviour is mannered, it is very artificial, as if they were trying to impress people; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

تصنعی (صفت)
sophisticated, dummy, mannered, put-on, self-imposed

دارای سبک یا رفتار بخصوص (صفت)
mannered

affected, put-on


Synonyms: airish, apish, artificial, artsy, campy, chichi, conscious, gone Hollywood, highfaluting, posed, pretentious, self-conscious, stilted, stuck up, unnatural


Antonyms: natural, unpretentious


جملات نمونه

1. a mannered literary style
سبک ادبی پر تصنع

2. a solemnly mannered ceremony
مراسمی به طرز بسیار رسمی و جدی

3. His prose style is far too mannered and self-conscious.
[ترجمه ترگمان]سبک نثر او بسیار ظریف و self است
[ترجمه گوگل]سبک پروسس او بسیار مرسوم و خودآگاه است

4. Her prose is far too mannered and self-conscious.
[ترجمه ترگمان]نثر او بسیار mannered و self است
[ترجمه گوگل]پروس او بسیار مرسوم و خودآگاه است

5. Hickstone gave a very mannered performance in the lead role.
[ترجمه ترگمان]Hickstone عملکرد بسیار mannered را در نقش اول ایفا کرد
[ترجمه گوگل]Hickstone عملکرد بسیار خوبی را در نقش اصلی ایفا کرد

6. And Moore, although mannered, builds just enough credibility to click in her role.
[ترجمه ترگمان]و مور، اگرچه بی ادب است، اعتبار کافی برای کلیک کردن در نقش خود ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]و مور، هرچند با این شیوه، اعتبار کافی را به دست می دهد تا نقش او را کلیک کند

7. He was well educated, well mannered and as good a farmer as Eler had said.
[ترجمه ترگمان]او تحصیلات خوبی داشت، بسیار مودب بود و به خوبی دهقان بود
[ترجمه گوگل]الر گفت: او به خوبی تحصیل کرده بود، خوب به خوبی و به عنوان یک کشاورز خوب بود

8. Dowson's poetry is mannered, literary, mellifluous, and in a diction operating on a narrow register.
[ترجمه ترگمان]شعر Dowson، mannered، ادبی، mellifluous، و بیانی است که بر روی یک رجیستر محدود عمل می کند
[ترجمه گوگل]شعر دوسون، ادبی، دلربا، و در یک افسانه ای است که در یک ثبت نام باریک عمل می کند

9. Not all little boys are so ill - mannered, said the prince.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده گفت: همه بچه های کوچک این قدر بد رفتاری هستند
[ترجمه گوگل]همه بچه های کوچک خیلی بدبخت هستند، شاهزاده گفت

10. They are always perfectly polite and beautifully mannered.
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه خیلی مودب و مودب هستند
[ترجمه گوگل]آنها همیشه کاملا مودب و زیبایی هستند

11. NARRATOR: Attlee, a mild - mannered Christian Socialist, gave Churchill's gaffe a sinister spin.
[ترجمه ترگمان]گفت: Attlee، یک سوسیالیست مسیحی، یک چرخش غمناک به چرچیل داده بود
[ترجمه گوگل]نابارور: اتیل، سوسیالیست مسیحی مسیحی، به چیچیل گریخت

12. Tony was scolded for pulling ill - mannered mugs.
[ترجمه ترگمان]تونی به خاطر کشیدن یک لیوان بد سرزنش شده بود
[ترجمه گوگل]تونی برای کشیدن چنگال های بدبو به سر می برد

13. They swear are ill - mannered and aggressive, wilful as two - year - olds and utterly selfish.
[ترجمه ترگمان]آن ها فحش می دهند - بی ادب و متجاوز، مثل دو بچه دو ساله و مطلقا خودخواه
[ترجمه گوگل]آنها سوگند می خورند که بدبینانه و متجاوز هستند، به عنوان دو ساله و به طور کامل خودخواهانه

14. One of the most ill - mannered things to do at ameala cell phone.
[ترجمه ترگمان]یکی از the کاره ای بدی که تو موبایل \"ameala\" انجام میده
[ترجمه گوگل]یکی از بدترین چیزهایی است که در تلفن همراه ameala انجام می شود

ill-mannered

بدرفتار


a solemnly mannered ceremony

مراسمی به طرز بسیار رسمی و جدی


a mannered literary style

سبک ادبی پر تصنع



کلمات دیگر: