کلمه جو
صفحه اصلی

exasperating

انگلیسی به فارسی

خشمگین کننده، اوقات تلخی کردن، از جا در بردن، خشمگین کردن، بدتر کردن، تشدید کردن، بر انگیختن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: exasperatingly (adv.)
• : تعریف: causing one to lose patience and become annoyed or frustrated.
مترادف: vexing
مشابه: difficult, frustrating

- The teacher liked most of her students, but she found some of them exasperating.
[ترجمه ترگمان] معلم بیشتر دانش آموزانش را دوست داشت اما برخی از آن ها را خشمگین کرد
[ترجمه گوگل] معلم اکثر دانشجویانش را دوست داشت، اما بعضی از آنها را ناراحت کرد

• infuriating, annoying, irritating

جملات نمونه

1. It's so exasperating when he won't listen to a word that I say.
[ترجمه ترگمان]وقتی او به کلمه ای که من می گویم گوش نمی دهد، این قدر عصبانی کننده است
[ترجمه گوگل]آنقدر خسته کننده است که او به یک کلمه که من می گویم گوش نمی دهد

2. Hardie could be exasperating to his colleagues.
[ترجمه ترگمان]Hardie می تواند از همکاران خود خشمگین شود
[ترجمه گوگل]هاردی می تواند به همکارانش خشمگین شود

3. Our team's failure is very exasperating.
[ترجمه ترگمان]شکست تیم ما خیلی عصبانی کننده است
[ترجمه گوگل]شکست تیم ما بسیار خسته کننده است

4. He's the most difficult and exasperating man I know.
[ترجمه ترگمان]او مرد difficult و exasperating است که من می شناسم
[ترجمه گوگل]او سخت ترین و اغراق آمیز ترین مردی است که می دانم

5. You have this exasperating habit of never looking at me!
[ترجمه ترگمان]این عادت exasperating که هرگز به من نگاه نکنید!
[ترجمه گوگل]شما این عادت غم انگیز هرگز به من نگاه نمی کنید!

6. It's exasperating to run for a train and then miss it by half a minute.
[ترجمه ترگمان]برای یک قطار در حال دویدن است و بعد تا نیم دقیقه دیگر آن را از دست می دهم
[ترجمه گوگل]برای مأموریت یک قطار کار سختی است و سپس نیم ساعت از دستش می افتد

7. He's probably the most exasperating man I've ever met.
[ترجمه ترگمان]او احتمالا the مردی است که تا به حال دیده ام
[ترجمه گوگل]او احتمالا منحرف ترین مرد است که تا به حال ملاقات کرده ام

8. Marsha has this exasperating way of talking to me like a child.
[ترجمه ترگمان]مارشا، این طرز طرز صحبت کردن با من مثل یک بچه است
[ترجمه گوگل]مارشا این روش خسته کننده برای صحبت کردن با من مانند یک کودک است

9. But penury, though exasperating enough, was not the whole of his distress.
[ترجمه ترگمان]اما با وجود تنگدستی، هرچند که به اندازه کافی خشمگین بود، همه پریشانی او نبود
[ترجمه گوگل]اما بدبختی، هرچند خشمگینانه به اندازه کافی، تمام ناراحتی او نبود

10. Then there was an exasperating wait for her visa at the Sydon consulate in South Kensington.
[ترجمه ترگمان]در این صورت منتظر روادید خود در کنسولگری Sydon جنوبی بود
[ترجمه گوگل]پس از آن، انتظار می رفت که ویزای او در کنسولگری سیدون در جنوب کنزینگتون صبر کند

11. There is one thing more exasperating than a wife who can cook and won't, and that's a wife who can't cook and will. Robert Frost
[ترجمه ترگمان]یک چیز مهم تر از آن است که زنی که بتواند آشپزی کند و برنده شود، و آن زنی است که نمی تواند آشپزی کند و بخواهد رابرت فراست
[ترجمه گوگل]یکی از چیزهایی که بیش از یک همسر است که می تواند طبخ کند و نمی خواهد آن را تحریک کند، و این زن است که نمی تواند طبخ و اراده کند رابرت فریست

12. She never imagined her little sister, exasperating as she was, would join the bosses.
[ترجمه ترگمان]هرگز تصورش را هم نمی کرد که خواهر کوچکش، که او را عصبانی کرده بود، به روسا ملحق شود
[ترجمه گوگل]او هرگز خواهر کوچکش را تصور نمیکرد، او را ناراحت میکند، به کارفرمایان میپیوندد

13. Often exasperating to colleagues, he was always courteous and never bore personal rancour.
[ترجمه ترگمان]او که اغلب از همکاران خود خشمگین می شد، همیشه با ادب بود و هرگز از کینه جویی و کینه ای در دل احساس نمی کرد
[ترجمه گوگل]اغلب به همکارانش دلگرم کننده بود، او همیشه مؤمن بود و هیچ وقت نتوانست خلبان شخصی را تحمل کند

14. This exasperating weekday practice prevents us seeing at least 10 minutes of each of the first two sessions of paly.
[ترجمه ترگمان]این روز هفته آزاردهنده ما از دیدن حداقل ۱۰ دقیقه از هر دو جلسه اول paly جلوگیری می کند
[ترجمه گوگل]این تمرین روزمره روزمره مانع دیدن ما حداقل 10 دقیقه از هر دو جلسه اول می شود

پیشنهاد کاربران

خشمگین کننده، آزار دهنده

اعصاب خرد کن، دیوانه کننده


کلمات دیگر: