کلمه جو
صفحه اصلی

discarded


دور انداختن، ول کردن دورانداختن، دست کشیدن از، متروک ساختن

انگلیسی به فارسی

دور انداختن، دست کشیدن از، ول کردن، متروک ساختن، طرد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• cast aside; disposed of as useless; rejected

جملات نمونه

1. she discarded a jack and picked up an ace
او سرباز را انداخت و آس را برداشت.

2. a butterfly that has discarded its chrysalis
پروانه ای که شفیره ی خود را دور انداخته است

3. as soon as spring arrived, she discarded her winter clothes
به مجرد فرار رسیدن بهار لباس های زمستانی خود را کنار گذاشت.

4. customs that had outlasted their usefulness were discarded
سنت هایی که بی فایده شده بودند کنار گذاشته شدند.

5. These ideas have now been completely discarded.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها اکنون کاملا کنار گذاشته شده اند
[ترجمه گوگل]این ایده ها به طور کامل از بین رفته اند

6. He discarded an old hat and an old pair of shoes.
[ترجمه ترگمان]کلاه کهنه و یک جفت کفش کهنه را دور انداخت
[ترجمه گوگل]او یک کلاه قدیمی و یک جفت کفش قدیمی را دور زد

7. A discarded cigarette sparked a small brush fire.
[ترجمه ترگمان]یک سیگار دور ریخته جرقه یک آتش کوچک را زد
[ترجمه گوگل]یک سیگار نابود شده، آتش یک برس کوچک ایجاد کرد

8. He discarded before picking up another card.
[ترجمه ترگمان]قبل از آن که کارت دیگری بردارد، دور شد
[ترجمه گوگل]قبل از برداشتن یک کارت دیگر، او از بین رفت

9. Older managers have been discarded in favour of younger people.
[ترجمه ترگمان]مدیران قدیمی تر به نفع جوانان کنار گذاشته شده اند
[ترجمه گوگل]مدیران قدیمی تر به نفع جوانان رها شده اند

10. She discarded a four, and picked up a king.
[ترجمه ترگمان]او چهار نفر را کنار زد و یک شاه را برداشت
[ترجمه گوگل]او یک چهارم را از بین برد و یک پادشاه را برداشت

11. The next player discarded a club.
[ترجمه ترگمان]بازیکن بعدی یک باشگاه را دور انداخت
[ترجمه گوگل]بازیکن بعدی یک باشگاه را دور زد

12. Hundreds of ideas had been tried and discarded during two years of brainstorming.
[ترجمه ترگمان]صدها ایده در طی دو سال طوفان فکری به دور ریخته و دور ریخته شد
[ترجمه گوگل]صدها نفر از ایده ها در طی دو سال از طوفان مغزی مورد آزمایش قرار گرفتند

13. He discarded a three,and picked up a Queen.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها را کنار گذاشت و یک ملکه را برداشت
[ترجمه گوگل]او سه نفر را برداشت و یک ملکه را برداشت

14. The room was littered with discarded newspapers.
[ترجمه ترگمان]اتاق پر از روزنامه های دور ریخته بود
[ترجمه گوگل]اتاق با روزنامه های دور انداخته شد

15. A pied-piper's trail of opportunity discarded, needless abasement endured, and a grievous ransom paid in blood and treasure.
[ترجمه ترگمان]یک رد pied از فرصت دور ریخته، تحقیر بی مورد، و یک باج شدید پرداخت شده در خون و گنج را تحمل کرد
[ترجمه گوگل]دنباله ای از فرصت طلای پپیر، از بین رفته، از بین بردن نیازمند، و جبران خسارت سنگینی که در خون و گنج پرداخت می شود

پیشنهاد کاربران

از بین رفته، از میان برده شده

دورریخته، دورانداخته، دورافکنده، آشغالی

ترکیبِ discarded items یعنی خرت وپرت، آت وآشغال

دور انداخته شد - کنار گذاشته شد

کنار گذاشتن


کلمات دیگر: