کلمه جو
صفحه اصلی

dinka


دینکا (سیاهپوست عضو قبیله ی دینکا که در جنوب کشور سودان زیست می کنند)

انگلیسی به فارسی

دینکا (سیاه‌پوست عضو قبیله‌ی دینکا که در جنوب کشور سودان زیست می‌کنند)


زبان دینکا (که عربی نیست)


دینکا


انگلیسی به انگلیسی

• member of simple african people of the nile valley in southern sudan; nilotic language of the dinka people

جملات نمونه

1. More than 000 of Col Garang's Dinka tribesmen were killed.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۱۰۰۰۰ نفر از افراد قبیله قذافی کشته شدند
[ترجمه گوگل]بیش از هزار تن از قبیله دینک Colang Garang کشته شدند

2. The connection between a Dinka man and his cow is profound; it is part of his personal identity.
[ترجمه ترگمان]ارتباط بین مرد دینکا و گاو او عمیق است؛ این بخشی از هویت شخصی اوست
[ترجمه گوگل]ارتباط بین یک مرد دینکا و گاو او عمیق است؛ این بخشی از هویت شخصی او است

3. As dry season peaks, people at a Dinka fishing camp hunt anything they can find, like this Nile lechwe laid out a hippo skin.
[ترجمه ترگمان]در فصل خشک، افراد در یک کمپ ماهیگیری دینکا هر چیزی را شکار می کنند که می توانند پیدا کنند، مثل این lechwe نیل پوست اسب آبی را پوشانده است
[ترجمه گوگل]به عنوان قله های خشک فصل، افراد در یک اردوگاه ماهیگیری Dinka شکار چیزی که می توانند پیدا کنند، مانند این نیل lechwe یک پوست هیپو پوشیده شده است

4. Dinka tribesmen briefly abducted Jande, her family and more than a dozen other women and children in a raid last month that destroyed crops and food stores and killed five men from her Mundari tribe.
[ترجمه ترگمان]افراد قبیله دینکا بطور خلاصه Jande، خانواده او و بیش از دوازده زن و کودک را در یورشی در ماه گذشته ربودند که محصولات و انبارهای مواد غذایی را نابود کرد و پنج مرد را از قبیله Mundari کشت
[ترجمه گوگل]قبیله های دینکا به طور خلاصه ربوده شده Jande، خانواده اش و بیش از دوازده زن و کودک دیگر را در ماه گذشته در معرض ربودن محصولات و فروشگاه های مواد غذایی و کشتن پنج مرد از قبیله Mundari خود را ربود

5. Thousands of his fellow Dinka in this impoverished region are not so lucky.
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر از fellow در این منطقه فقیر خیلی خوش شانس نیستند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر از دینکا در این ناحیه فقیر، خیلی خوش شانس نیستند

6. He is a Nuer, considered the second most powerful ethnic group behind the Dinka, who control the key posts.
[ترجمه ترگمان]او یک Nuer است، دومین گروه قومی قدرتمند پشت دینکا است، که پست های کلیدی را کنترل می کنند
[ترجمه گوگل]او Nuer است، دومین گروه قدرتمند قومی پشت Dinka، که پست های کلیدی را کنترل می کنند

7. His father, a tribal chief, did not think basketball was "good work for a Dinka. " But the teenager chose it over herding his family's cattle.
[ترجمه ترگمان]پدرش، که یک رئیس قبیله بود، فکر نمی کرد که بسکتبال \"کار خوبی برای دینکا است\" اما این نوجوان آن را بر روی گله گله خود انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]پدرش، رئیس قبیله ای، فکر نمی کرد بسکتبال 'کار خوبی برای Dinka' بود اما نوجوان آن را بیش از دام گاو خانوادگی خود را انتخاب کرد

8. Photograph by George Steinmetz – The connection between a Dinka man and his cow is profound; it is part of his personal identity.
[ترجمه ترگمان]عکس جورج Steinmetz - ارتباط بین مرد دینکا و گاو او عمیق است؛ این بخشی از هویت شخصی او است
[ترجمه گوگل]عکسهای جورج استین متیس - ارتباط بین یک انسان دینکا و گاو او عمیق است؛ این بخشی از هویت شخصی او است

9. Asked if he was disappointed at the tardiness of the polls, one Dinka tribesman in Juba sagely replied that he was confident they would open eventually, on "African time".
[ترجمه ترگمان]در پاسخ به این سوال که آیا او از تاخیر در رای گیری ناامید شده است، یکی از افراد قبیله دینکا در جوبا می گوید مطمئن است که در نهایت، در \"زمان آفریقایی\" باز خواهند بود
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای قبیله ای دینکا در جوبا در پاسخ به این پرسش که آیا او در تضعیف نظرسنجی ها ناامید شده است، اعتقاد دارد که آنها در نهایت در «زمان آفریقا» باز خواهند گشت

10. Migrations of heavily armed Arab cattle-herders into the lusher wetlands of the Dinka at the beginning of each dry season have caused violence for decades.
[ترجمه ترگمان]Migrations از گله داران عرب مسلح به نام گله داران در آغاز هر فصل خشک برای دهه ها خشونت ایجاد کرده اند
[ترجمه گوگل]مهاجرت گله ها و دامداران مسلح مسلح عرب به تپه های شیرین دینکا در ابتدای هر فصل خشک، دهه ها باعث خشونت شده است


کلمات دیگر: