بچه خوک، خوکچه، خوک مانند، خوک صفت (piggie هم می نویسند)، خوک بچه
piggy
بچه خوک، خوکچه، خوک مانند، خوک صفت (piggie هم می نویسند)، خوک بچه
انگلیسی به فارسی
خوکچه
انگلیسی به انگلیسی
• young swine, piglet
voracious, gluttonous; like a swine, hoggish
young children often refer to a pig as a piggy; an informal word.
someone who is piggy is greedy or selfish; used by children. an informal word.
if someone has piggy eyes, their eyes are small and unattractive; an informal word.
voracious, gluttonous; like a swine, hoggish
young children often refer to a pig as a piggy; an informal word.
someone who is piggy is greedy or selfish; used by children. an informal word.
if someone has piggy eyes, their eyes are small and unattractive; an informal word.
جملات نمونه
1. What have I got myself into? I'm piggy in the middle between Guido and Silvia!
[ترجمه ترگمان]برای چه به اینجا آمده ام؟ من در وسط Guido و silvia هستم
[ترجمه گوگل]من خودم را به چه چیزی رساندم؟ من خوک در وسط بین Guido و سیلویا!
[ترجمه گوگل]من خودم را به چه چیزی رساندم؟ من خوک در وسط بین Guido و سیلویا!
2. His little piggy eyes were red with hatred.
[ترجمه ترگمان]چشم های خوک مانندش از نفرت قرمز شده بود
[ترجمه گوگل]چشم های خوک کوچک او با نفرت قرمز بود
[ترجمه گوگل]چشم های خوک کوچک او با نفرت قرمز بود
3. I view parallels to Piggy and Simon in a different light.
[ترجمه ترگمان]من شباهت هایی با Piggy و Simon در یک نور متفاوت دارم
[ترجمه گوگل]من همسو با Piggy و سیمون را در نور متفاوت مشاهده می کنم
[ترجمه گوگل]من همسو با Piggy و سیمون را در نور متفاوت مشاهده می کنم
4. Three pairs of little piggy eyes darted nervously round the garden.
[ترجمه ترگمان]سه جفت چشم خوک کوچک با نگرانی به اطراف باغ هجوم آوردند
[ترجمه گوگل]سه جفت چاقو کوچک کمی از باغ بیرون زدند
[ترجمه گوگل]سه جفت چاقو کوچک کمی از باغ بیرون زدند
5. As the little piggy said, when he built his house made out of bricks.
[ترجمه ترگمان]وقتی خوک کوچولو گفت خونه اش از آجر ساخته شده
[ترجمه گوگل]همانطور که پیگگی کوچک گفت، هنگامی که خانه اش ساخته شده از آجر ساخته شده است
[ترجمه گوگل]همانطور که پیگگی کوچک گفت، هنگامی که خانه اش ساخته شده از آجر ساخته شده است
6. Little children had brought their piggy banks, he said.
[ترجمه ترگمان]گفت: بچه های کوچک piggy را آورده بودند
[ترجمه گوگل]او گفت که کودکان کوچک بانکهای خوکدار خود را آورده اند
[ترجمه گوگل]او گفت که کودکان کوچک بانکهای خوکدار خود را آورده اند
7. Up until now Piggy has kept Ralph steady, reminding him of his responsibilities and priorities.
[ترجمه ترگمان]تا این زمان، Piggy رالف را ثابت نگه داشت و مسئولیت ها و اولویت های خود را به او یادآوری کرد
[ترجمه گوگل]تا به امروز Piggy Ralph را پایدار نگه داشته است، و او را از مسئولیت ها و اولویت هایش به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]تا به امروز Piggy Ralph را پایدار نگه داشته است، و او را از مسئولیت ها و اولویت هایش به یاد می آورد
8. He has piggy eyes!
[ترجمه ترگمان]! اون چشم های piggy داره
[ترجمه گوگل]او چشمان پراکنده دارد!
[ترجمه گوگل]او چشمان پراکنده دارد!
9. The children also collected small change from their piggy banks which they laid out on the school hall floor.
[ترجمه ترگمان]بچه ها همچنین تغییرات کوچکی را از قلک خود جمع آوری کرده بودند که روی زمین مدرسه گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]کودکان همچنین تغییرات کوچکی را از بانک های خوکچه خود که در طبقه طبقه مدرسه قرار داشتند، جمع آوری کردند
[ترجمه گوگل]کودکان همچنین تغییرات کوچکی را از بانک های خوکچه خود که در طبقه طبقه مدرسه قرار داشتند، جمع آوری کردند
10. Unfortunately Piggy had been demoted to an object of ridicule by this point in the book so nobody listened to him.
[ترجمه ترگمان]از بخت بد، خوکی که در کتاب مورد تمسخر قرار گرفته بود، تنزل مقام پیدا کرده بود که هیچ کس به حرف هایش گوش نمی داد
[ترجمه گوگل]متاسفانه Piggy به این موضوع در کتاب مضحک شده بود، تا کسی به او گوش نکرد
[ترجمه گوگل]متاسفانه Piggy به این موضوع در کتاب مضحک شده بود، تا کسی به او گوش نکرد
11. Get rid of your piggy banks, kids.
[ترجمه ترگمان]از دست بانک های piggy خلاص شوید، بچه ها
[ترجمه گوگل]خلاص شدن از شر بانک های خرچنگ خود را، بچه ها
[ترجمه گوگل]خلاص شدن از شر بانک های خرچنگ خود را، بچه ها
12. Miss Piggy, Kermit and the rest now come across as symbols of a bygone era.
[ترجمه ترگمان]خانم خوکی، کرمیت و بقیه به عنوان سمبل یک دوره گذشته اند
[ترجمه گوگل]خانم Piggy، Kermit و بقیه هم اکنون به عنوان نماد یک دوران پیش می آیند
[ترجمه گوگل]خانم Piggy، Kermit و بقیه هم اکنون به عنوان نماد یک دوران پیش می آیند
13. Now with her piggy back heart shinning up the climbing frame is childs play.
[ترجمه ترگمان]اکنون در حالی که قلب خوک مانندش در حال بالا رفتن از کادر بالا رفتن است، کودکان بازی می کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر با چرخش پشت قلب خود را shinning تا قاب بالا رفتن از کودکان است بازی
[ترجمه گوگل]در حال حاضر با چرخش پشت قلب خود را shinning تا قاب بالا رفتن از کودکان است بازی
14. When Jack went away Piggy became more self confident and practical.
[ترجمه ترگمان]وقتی جک از اتاق خارج شد اعتماد به نفس بیشتر و عملی شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که جک رفت Piggy بیشتر اعتماد به نفس و عملی بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که جک رفت Piggy بیشتر اعتماد به نفس و عملی بود
15. Piggy always kept clear minded and never got confused like Ralph did.
[ترجمه ترگمان]خوکی همیشه روشن بود و هیچ وقت مثل رالف سردرگم نمی شد
[ترجمه گوگل]پیگگی همیشه تمایل داشت و هرگز اشتباه نکرد، مثل رالف
[ترجمه گوگل]پیگگی همیشه تمایل داشت و هرگز اشتباه نکرد، مثل رالف
پیشنهاد کاربران
خوک بچه
بچه خوک
قلکی که به شکل خوک است
استعاره ای از آدم چاقالو
کلمات دیگر: