1. Hurry up, or you won't keep up with them.
[ترجمه شمسای] عجله کن وگرنه جا می مانیم از بقیه
[ترجمه نجفی] زود باش وگرنه جامیمونیم
[ترجمه وحید] عجله کن، وگرنه از آنها جا میمونی. ( بهشون نمیرسی )
[ترجمه ترگمان]عجله کن، وگرنه با آن ها نخواهی ماند
[ترجمه گوگل]عجله کنید، یا با آنها همخوانی نداشته باشید
2. I cn't keep up with the new songs.
[ترجمه شمسایی] این آهنگ ها با حال من سازگاری نداره
[ترجمه T.S] من نمیتونم با این اهنگ کنار بیام
[ترجمه ترگمان]من از آهنگ های جدید خوشم نمی اد
[ترجمه گوگل]من با آهنگ های جدید هماهنگ نیستم
3. You're walking too fast. I can't keep up with you.
[ترجمه شمسایی] خیلی سریع قدم می زنی ، نمی تونم پا بپات بیام
[ترجمه ترگمان]داری خیلی تند راه میری من نمی تونم به تو ادامه بدم
[ترجمه گوگل]شما خیلی سریع می روید من نمی توانم با شما در ارتباط باشم
4. They don't think they must keep up with their neighbors.
[ترجمه mobina] آن ها فکر میکنند که نباید با همسایه های خود کنار بیایند
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر نمی کنند که آن ها باید با همسایگان خود زندگی کنند
[ترجمه گوگل]آنها فکر نمی کنند که با همسایگان خود همکاری کنند
5. A successful company must keep up with the pace of technological change.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت موفق باید همگام با سرعت تغییرات تکنولوژیکی باشد
[ترجمه گوگل]یک شرکت موفق باید با سرعت تغییرات تکنولوژیکی ادامه یابد
6. Jane could't keep up with the rest of the class.
[ترجمه ترگمان]جین نمی توانست بقیه کلاس را تحمل کند
[ترجمه گوگل]جین می تواند با بقیه کلاس همکاری کند
7. Jack was huffing and puffing to keep up with her.
[ترجمه mobina] جک برای موافقت با او هوف و پوف می کرد.
[ترجمه ترگمان]جک نفس نفس می زد و نفس نفس می زد
[ترجمه گوگل]جک با عصبانیت و پف کردن با او رفتار کرد
8. Young girls like to keep up with the latest fashions.
[ترجمه ترگمان]دخترهای جوان دوست دارند آخرین مد روز را حفظ کنند
[ترجمه گوگل]دختران جوان دوست دارند تا با آخرین مد ها در ارتباط باشند
9. I had to walk fast to keep up with him.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم سریع راه برم تا باه اش کنار بیام
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم سریع با او ادامه بدم
10. She slowed down her pace so I could keep up with her.
[ترجمه ترگمان]سرعتم را کم کرد تا بتوانم با او کنار بیایم
[ترجمه گوگل]او سرعتش را کاهش داد تا من بتوانم با او کنار بیایم
11. He lengthened his stride to keep up with her.
[ترجمه ترگمان]قدم های بلندش را دراز کرد تا به او نزدیک نشود
[ترجمه گوگل]او برای رسیدن به او تلاش کرد
12. I can't keep up with all the changes.
[ترجمه پرستو] من نمیتوانم با همه ی تغییرات کنار بیایم.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم همه تغییرات را تحمل کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تمام تغییرات را ادامه دهم
13. We have to work hard to keep up with these excellent students.
[ترجمه ترگمان]ما باید سخت تلاش کنیم تا با این دانشجویان عالی کار کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید با این دانشآموزان عالی به سختی کار کنیم
14. I read the papers to keep up with what's happening in the outside world.
[ترجمه ترگمان]من روزنامه ها رو خوندم که با اتفاقاتی که توی دنیای بیرون افتاده ادامه بدم
[ترجمه گوگل]من مقالات را بخوانید تا با آنچه که در خارج از جهان اتفاق می افتد، ادامه یابد