کلمه جو
صفحه اصلی

unsubstantiated

انگلیسی به فارسی

بی اساس است


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of substantiated.
مشابه: idle

- The organization made unsubstantiated claims about the dangers of the new drug.
[ترجمه ترگمان] این سازمان ادعاهای بی اساس در مورد خطرات مواد مخدر جدید را مطرح کرد
[ترجمه گوگل] این سازمان ادعاهای بی اساس را درباره خطرات دارو جدید اعلام کرد

• not proven, not verified
an unsubstantiated statement or story has not been proved true.

جملات نمونه

1. There's an unsubstantiated rumour that Eddie's bankrupt.
[ترجمه ترگمان]یه شایعه تایید نشده هست که ادی \"ورشکست شده\"
[ترجمه گوگل]یک شایعه غیر قابل اثبات وجود دارد که ادی ورشکسته است

2. Some of the new findings, though, support previously unsubstantiated folk wisdom about alcohol and caffeine.
[ترجمه ترگمان]با این حال، برخی از یافته های جدید، از حکمت مردم بدون اساس در مورد الکل و کافئین حمایت می کنند
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از یافته های جدید، حمایت از عقل عمومی قبیله اثبات نشده در مورد الکل و کافئین

3. There were other unsubstantiated reports, however, that Cali cartel leaders might also take advantage of the government's surrender offer.
[ترجمه ترگمان]با این حال، گزارش unsubstantiated دیگری وجود دارد که رهبران کارتل کالی ممکن است از پیشنهاد تسلیم دولت بهره مند شوند
[ترجمه گوگل]با این وجود، گزارش های غیر قابل اثبات وجود دارد که رهبران کلیدی کارتل نیز ممکن است از تسلیم شدن دولت استفاده کنند

4. It was time to deploy Dexter's tactic of unsubstantiated allegation.
[ترجمه ترگمان]وقت آن رسیده بود که این ادعای بی اساس را مطرح کند
[ترجمه گوگل]وقت آن است که تاکتیک دکستر را از ادعای ناعادلانه به کار ببندیم

5. Unsubstantiated half-truths and distortions of fact cause unnecessary argument and are an inefficient use of people's time.
[ترجمه ترگمان]unsubstantiated نیمه واقعیت و تحریف واقعیت دلیل استدلال غیر ضروری هستند و استفاده نامناسب از زمان مردم هستند
[ترجمه گوگل]نیمه حقایق ناعادلانه و تحریف در واقع باعث استدلال غیر ضروری می شود و استفاده ناکارآمد از زمان مردم است

6. Clearly the President's enemies are itching to believe unsubstantiated stories that could hurt him.
[ترجمه ترگمان]واضح است که دشمنان رئیس جمهور به خارش افتاده اند که داستان هایی را که می توانند به او صدمه بزنند باور کنند
[ترجمه گوگل]واضح است که دشمنان رئیس جمهور خارش دارند تا باورهای غیرقابل اثبات را باور کنند که می تواند او را صدمه ببیند

7. The question of rumour and unsubstantiated allegation is a much broader one.
[ترجمه ترگمان]موضوع شایعات بی اساس و بی اساس بسیار وسیع تر است
[ترجمه گوگل]سوال شایعه و ادعای ناعادلانه بسیار وسیع تر است

8. He claimed the charges against him were unsubstantiated.
[ترجمه ترگمان]اون ادعا می کرد که اتهامات علیه اون تایید نشده
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد اتهامات علیه او بی اساس است

9. Many contemporary publications quote figures that are unsubstantiated.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از انتشارات معاصر، ارقامی را نقل قول می کنند که بی اساس هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نشریات معاصر نقل قول هایی را ارائه می دهند که بی اساس هستند

10. "That has created a very ugly environment" with unsubstantiated accusations and name-calling against former members of the Mubarak regime.
[ترجمه ترگمان]\" این امر محیط بسیار زشتی را با اتهامات بدون اساس و نام و فراخوانی علیه اعضای سابق رژیم مبارک ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]'این یک محیط بسیار زشت ایجاد کرده است' با اتهامات غیر قابل اثبات و نامزدی علیه اعضای سابق رژیم مبارک

11. "These allegations remain unsubstantiated and we don't intend to discuss the details," added Mr. Reuter.
[ترجمه ترگمان]آقای رویتر افزود این اتهامات بی اساس هستند و ما قصد نداریم درباره جزئیات بحث کنیم
[ترجمه گوگل]آقای رائرت اضافه کرد: 'این اتهامات بی اساس است و ما قصد نداریم جزئیات را مورد بحث قرار دهیم '

12. His attack of the president was unsubstantiated.
[ترجمه ترگمان]حمله به رئیس جمهور ثابت شد
[ترجمه گوگل]حمله او به رییس جمهور بی اساس بود

13. Indiscriminant use of antibiotics for unsubstantiated infections should not be encouraged.
[ترجمه ترگمان]استفاده از آنتی بیوتیک برای عفونت های unsubstantiated نباید تشویق شود
[ترجمه گوگل]استفاده غیرمستقیم از آنتی بیوتیک ها برای عفونت های ناخواسته نباید تشویق شود

14. Many newspapers quoted figures that are unsubstantiated.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از روزنامه ها از ارقامی که اثبات نشده اند، نقل قول کرده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از روزنامه ها چهره هایی را بیان می کنند که بی اساس است

15. I do object to their claim, which I find totally unsubstantiated.
[ترجمه ترگمان]من به ادعای اونا اعتراض دارم که کاملا اثبات نشده
[ترجمه گوگل]من به ادعای خودم متوسل هستم که کاملا غیرقابل اثبات است

پیشنهاد کاربران

بی اساس

تضمین نشده
تایید نشده
اثبات نشده

بی پایه و اساس


کلمات دیگر: