ویرانگر، ویران کردن، خراب کردن، تاراج کردن، پایمال کردن
devastating
انگلیسی به فارسی
ویرانکننده، نابودکننده، شوکهکننده
انگلیسی به انگلیسی
• crushing; destroying; saddening
something that is devastating severely damages something or destroys it totally.
if you find something devastating, it makes you feel very shocked and upset.
see also devastate.
something that is devastating severely damages something or destroys it totally.
if you find something devastating, it makes you feel very shocked and upset.
see also devastate.
مترادف و متضاد
causing devastation
Synonyms: annihilating, calamitous, disastrous, desolating, mortifying, destructive, overwhelming
trenchant
Synonyms: incisive, biting, caustic, crushing
جملات نمونه
1. a devastating enmity
دشمنی خانمان سوز
2. the teacher's devastating criticism
انتقاد خرد کننده ی معلم
3. It is the most devastating storm in 20 years.
[ترجمه ترگمان]این مخرب ترین طوفان در عرض ۲۰ سال است
[ترجمه گوگل]این طوفان ویران کننده ترین در 20 سال است
[ترجمه گوگل]این طوفان ویران کننده ترین در 20 سال است
4. It will be a devastating blow to the local community if the factory closes.
[ترجمه ترگمان]اگر کارخانه بسته شود، ضربه ویرانگری به جامعه محلی خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر کارخانه بسته شود، یک ضربه ویرانگر به جامعه محلی خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر کارخانه بسته شود، یک ضربه ویرانگر به جامعه محلی خواهد بود
5. Affairs do have a devastating effect on marriages.
[ترجمه زهرا] روابط نامشروع تاثیر ویران کننده ای بر ازدواج دارند.
[ترجمه ترگمان]امور دارای تاثیر مخربی بر روی ازدواج هستند[ترجمه گوگل]امور مربوط به ازدواج تاثیری ویران کننده ای دارند
6. Oil spills are having a devastating effect on coral reefs in the ocean.
[ترجمه ترگمان]ریزش های نفتی تاثیر مخربی بر روی صخره های مرجانی در اقیانوس دارند
[ترجمه گوگل]نشت نفت موجب تأثیر مخربی بر صخره های مرجانی در اقیانوس می شود
[ترجمه گوگل]نشت نفت موجب تأثیر مخربی بر صخره های مرجانی در اقیانوس می شود
7. The missile strike was devastating - the target was totally obliterated.
[ترجمه ترگمان]حمله موشکی ویرانگر بود - هدف کاملا از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]اعتصاب موشک ویرانگر بود - هدف کاملا از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]اعتصاب موشک ویرانگر بود - هدف کاملا از بین رفته بود
8. He received devastating injuries in the accident.
[ترجمه ترگمان]او در این حادثه صدمات شدیدی دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او در حادثه آسیب زا بود
[ترجمه گوگل]او در حادثه آسیب زا بود
9. The diagnosis was devastating. She had cancer.
[ترجمه ترگمان]تشخیص، ویران کننده بود اون سرطان داشت
[ترجمه گوگل]تشخیص ویرانگر بود او سرطان داشت
[ترجمه گوگل]تشخیص ویرانگر بود او سرطان داشت
10. It's a devastating and barbaric act that defies all comprehension.
[ترجمه ترگمان]این یک عمل وحشیانه و وحشیانه است که همه درک را از بین می برد
[ترجمه گوگل]این یک اقدام ویرانگر و وحشیانه است که تمام درک را برطرف می کند
[ترجمه گوگل]این یک اقدام ویرانگر و وحشیانه است که تمام درک را برطرف می کند
11. The plague struck London again with devastating effect.
[ترجمه ترگمان]طاعون بار دیگر در لندن اثر مخربی بر جای گذاشت
[ترجمه گوگل]طاعون با لرزش دوباره لندن را لرزاند
[ترجمه گوگل]طاعون با لرزش دوباره لندن را لرزاند
12. A devastating attack was launched on the rebel stronghold.
[ترجمه ترگمان]یک حمله ویرانگر در پایگاه شورشیان آغاز شد
[ترجمه گوگل]یک حمله ویرانگر روی قلعه شورشی راه اندازی شد
[ترجمه گوگل]یک حمله ویرانگر روی قلعه شورشی راه اندازی شد
13. It will be a devastating blow for the town if the factory closes.
[ترجمه ترگمان]اگه کارخونه بسته بشه این یه ضربه ویرانگر به شهر خواهد بود
[ترجمه گوگل]از آن خواهد شد یک ضربه ویرانگر برای شهر اگر کارخانه بسته می شود
[ترجمه گوگل]از آن خواهد شد یک ضربه ویرانگر برای شهر اگر کارخانه بسته می شود
14. The village has been hit by a devastating drought.
[ترجمه ترگمان]این روستا دچار خشکسالی ویرانگر شده است
[ترجمه گوگل]این روستا تحت تاثیر خشکسالی ویرانگر قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این روستا تحت تاثیر خشکسالی ویرانگر قرار گرفته است
devastating news
اخبار شوکهکننده
پیشنهاد کاربران
نابودگر
ویرانگر
مخرب
آسیب رسان
خانمان سوز، خردکننده، مخرب، ناگوار، داغان کننده
ویرانگر _مخرب
devastating effect on marine life
تاثیر مخرب بر زندگی دریایی
devastating effect on marine life
تاثیر مخرب بر زندگی دریایی
آزار دهنده، ویرانگر
ویران کننده، داغان کننده، نابود کننده
1 - مخرب، ویرانگر
badly damaging or destroying something
2 - مؤثر، تأثیرگذار
very impressive or effective
Example: In a devastating display of military muscle, soldiers seized the town
در یک نمایش مؤثر نیروهای نظامی، سربازان شهر را تصرف کردند.
badly damaging or destroying something
2 - مؤثر، تأثیرگذار
very impressive or effective
Example: In a devastating display of military muscle, soldiers seized the town
در یک نمایش مؤثر نیروهای نظامی، سربازان شهر را تصرف کردند.
اگه میزان آسیب خیلی زیاد باشه: کُشنده.
fatal
مرگبار
( پاسخ ) کوبنده
غم انگیز، ناگوار، مخرب، ویرانگر
causing a lot of damage or destruction
کلمات دیگر: