1. mongolian physiognomy
قیافه ی مغولی
2. the mountainous physiognomy of kurdestan
ویژگیهای کوهستانی کردستان
3. He was fascinated by her physiognomy — the prominent nose, brooding eyes and thick hair.
[ترجمه ترگمان]از قیافه و بینی برجسته و چشمان متفکر و موهای پرپشت او خوشش آمده بود
[ترجمه گوگل]او تحت تأثیر فیزیکی آن قرار گرفت - بینی برجسته، چشمان پرپر و موهای ضخیم
4. We have become expert in the physiognomy of pleasure, the nodes to press, the points to massage.
[ترجمه ترگمان]ما در قیافه لذت، گره ها برای پرس و جو، نقطه ماساژ، متخصص شده ایم
[ترجمه گوگل]ما متخصص فیزیولوژیک لذت، گره های مطبوعات، نقاط ماساژ شده ایم
5. Chris's physiognomy shows Botham lines AT first glance, who would you say this gent looks like?
[ترجمه ترگمان]چهره کریس تو اولین نگاه همه خطوط را نشان می دهد، و شما می گویید که این آقا چه شکلی است؟
[ترجمه گوگل]فیزوآموسیت کریس نشان می دهد خطوط هر دو در نگاه اول، شما می گویند این ژن به نظر می رسد؟
6. Javert possessed this physiognomy minus the baseness.
[ترجمه ترگمان]ژاور این قیافه را از پستی گرفته بود
[ترجمه گوگل]جاوارت این فیزیوژنتیک را منصفانه دانست
7. " said she, while her ill-omened physiognomy seemed to cast a shadow over the cheerful newness of the house.
[ترجمه ترگمان]در حالی که قیافه نحس او به نظر می رسید سایه ای از تازگی و تازگی خانه را در بر گرفته باشد گفت:
[ترجمه گوگل]گفت: 'او، در حالی که فیزیوژنی ناخوشایند او به نظر می رسد سایه بر روی تازه ترین شاد خانه
8. It is of the physiognomy of the years that the physiognomy of the centuries is composed.
[ترجمه ترگمان]از قیافه سالیان است که چهره قرون ترکیب شده است
[ترجمه گوگل]این فیزیکدان سالهاست که فیزیولوژی قرن ها تشکیل شده است
9. Haifeng wetland developed and formed form karsts physiognomy belongs to the permanent water lake type wetland.
[ترجمه ترگمان]تالاب Haifeng شکل گرفت و شکل karsts را شکل داد که متعلق به تالاب permanent آب دریاچه است
[ترجمه گوگل]تالاب Haifeng توسعه و تشکیل شکل karsts physiognomy متعلق به تالاب مداوم آب دریاچه
10. Just now I showed him only physiognomy of earth which is one of the four physiognomies.
[ترجمه ترگمان]در این لحظه تنها قیافه زمینی را که یکی از چهار physiognomies بود به او نشان دادم
[ترجمه گوگل]فقط در حال حاضر من به او نشان دادم که تنها فیزیولوژی زمین است که یکی از چهار فیزیولوژی شناسی است
11. And, oh, this dearth of the human physiognomy! and, worse than all, the terrible intimation of Kenneth that I neednot expect to be out of doors till spring!
[ترجمه ترگمان]آه! آه! این کمبود قیافه انسان! و از همه بدتر اینکه دکتر کنت به دکتر کنت خبر داد که من خیال دارم تا بهار از خانه بیرون بروم
[ترجمه گوگل]و، آه، این فقدان فیزیولوژی انسان! و، بدتر از همه، نکته وحشتناک کنت که من انتظار ندارم تا بهار بیرون بیاییم!
12. This physiognomy was strangely composed, it began by seeming humble, and ended by seeming severe.
[ترجمه ترگمان]این قیافه به طرز عجیبی آرام بود، با ظاهری متواضع، و سرانجام به ظاهر متین و متین به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]این فیزیوژنیسم به طرز عجیب و پیچیده ای تشکیل شده بود، به نظر می رسید با فروتنی شروع می شد و به نظر می رسید شدید بود
13. Not physiognomy alone nor brain alone is worthy for the Muse.
[ترجمه ترگمان]نه تنها به تنهایی، نه تنها مغز، شایسته این Muse است
[ترجمه گوگل]تنها فیزیوژنتیکی و مغز تنها برای موز ارزشمند نیستند
14. You can also find miles of efflorescent rock physiognomy there, such as stalagmites, stelae, stone sword, and stone pagodas.
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانید چند مایل از سنگ efflorescent را در آنجا پیدا کنید، مانند stalagmites، شمشیر سنگی، شمشیر سنگی و معبد سنگی
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید مایل از فسیوگونوم های سنگ رسوبی وجود دارد مانند استالاگمیت ها، ستیل ها، شمشیر های سنگی و پگودا های سنگی