(با جزئیات) شرح دادن، بازگو کردن، حکایت کردن، روایت کردن، (یکی یکی) گفتن، (به ترتیب) بر شمردن، شمارش مجدد، بازشماری، واشماری، دوباره محاسبه کردن، بازشمردن، واشمردن، برشمردن، یکایک گفتن، تعریف کردن، بازگفتن، دوباره شمردن، از سر شمردن
recount
(با جزئیات) شرح دادن، بازگو کردن، حکایت کردن، روایت کردن، (یکی یکی) گفتن، (به ترتیب) بر شمردن، شمارش مجدد، بازشماری، واشماری، دوباره محاسبه کردن، بازشمردن، واشمردن، برشمردن، یکایک گفتن، تعریف کردن، بازگفتن، دوباره شمردن، از سر شمردن
انگلیسی به فارسی
برشمردن، یکایک گفتن، تعریف کردن، شمارش مجدد، بازگفتن
انگلیسی به انگلیسی
حالات: recounts, recounting, recounted
• مترادف: enumerate, list, narrate, rehearse, relate
• مشابه: chronicle, cite, describe, detail, name, recite, repeat, report, tell, unfold
[ترجمه گوگل] خبرنگار سالهای اول خود را در تلویزیون بازگو کرد
[ترجمه گوگل] آنها ماجراهای خود را در سفر خود به یاد می آوردند
• مشابه: rehearse
[ترجمه گوگل] این مقاله تمام مشاهدات UFO را از سال 1953 منتشر کرد
حالات: re-counts, re-counting, re-counted
tell, narrate; count votes again
if you recount a story or event, you tell it to people; a formal use.
a recount is a second count of votes in an election when the result is very close.
مترادف و متضاد
tell a story
Synonyms: break a story, convey, delineate, depict, describe, detail, echo, enumerate, give an account of, itemize, narrate, picture, play back, portray, recap, recapitulate, recite, rehash, rehearse, relate, repeat, report, run by again, run down, run through, say again, state, tell, track, unload, verbalize
Antonyms: conceal, repress
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]دموکراتها خواستار بازنگری بودند، اما هنوز با چند رای موافق بودند
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد جزئیات مکالمه را به دادگاه تجدید نظر کند
[ترجمه گوگل]کاندیدای شکست خورده خواستار بازنگری بود
[ترجمه گوگل]او می خواست بازپرداخت کند او نمیتواند باور کند که من رای بیشتری نسبت به او داشته ام
[ترجمه گوگل]با این حال، داستان های خود را به یک رویداد استثنایی بازنویسی نمی کنند، در واقع آنها به ندرت در یک رویداد واحد تمرکز می کنند
[ترجمه گوگل]اما اگر بازپرداخت در فلوریدا انجام می شود به طرز گور؟
[ترجمه گوگل]من تقاضای بازنویسی میکنم
[ترجمه گوگل]درخواست از آنها برای تجدید نظر در آخرین شیوع رفتار مشکل، اغلب کمک می کند
[ترجمه گوگل]با افتخار زیاد او داستان را درباره اینکه چگونه او برانسون را یک بار دیگر در خانه خود در Denbigh Terrace شگفت زده کرد، بازگو می کند
[ترجمه گوگل]برندا ادامه می دهد که پس از آنکه پسر بچه ای را مورد سوال قرار داد، چه اتفاقی افتاد
[ترجمه گوگل]Barthelmes در جزئیات روشن و با درک روانشناختی خوب، تروما از مقابله با این زیان دوگانه را بازگو می کند
[ترجمه گوگل]شکایت نکنید! برکت های خود را بازنویسی کنید!
[ترجمه گوگل]دادگستری گرگ جیکوبز از هر خانم خواست تا تجدید نظر کند که چگونه در طول و پس از حمله ای از دیویس رنج می برد
[ترجمه گوگل]او گفت، بازنگری دست در فلوریدا ممکن است قابل قبول باشد
In this book, he recounts the adventures of his journey.
در این کتاب ماجراهای سفر خود را باز گو میکند.
one of the great cognoscenti recounts (this) from Ebn Abdolaziz
یکی از بزرگان اهل تمیز حکایت کند از ابنعبدالعزیز
They were busy recounting all their victories.
آنها سرگرم برشمردن پیروزیهای خود بودند.
They called for a recount of the votes.
آنان خواستار شمارش مجدد آرا شدند.