کلمه جو
صفحه اصلی

regularly


مرتبا، منظما

انگلیسی به فارسی

اغلب، غالبا، به کرات


به طور منظم، منظما، به طور مرتب، مرتبا، مرتب


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: at fixed intervals of time.

(2) تعریف: according to plan or rule.
مشابه: generally

• at fixed intervals, at evenly-spaced intervals; usually, customarily

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به طور مرتب، به ترتیب، به طور منظم

جملات نمونه

1. a regularly henpecked husband
شوهری که مرتب مورد سرزنش زنش قرار می گیرد

2. he regularly gouged his customers
او مرتبا زیادی پای مشتری هایش حساب می کرد.

3. he regularly massacres the english grammar
او مرتبا گرامر انگلیسی را زیرپا می گذارد.

4. inspectors regularly sample our products for quality
بازرسان مرتبا فراورده های ما را از نظر کیفیت نمونه برداری می کنند.

5. they regularly harvest whales to keep their population down
آنان مرتبا نهنگ ها را شکار می کنند تا شمار آنها زیاد نشود.

6. the grandchildren regularly milked their grandmother for money
نوه ها مرتبا از مادر بزرگشان پول در می کشیدند.

7. his speech was regularly punctuated by the clapping of the audience
کف زدن حضار مرتبا نطق او را قطع می کرد.

8. the shopkeeper who regularly nicked his elderly customers
مغازه داری که مرتبا مشتریان سالخورده ی خود را تیغ می زد

9. i pay my rent regularly
اجاره ی خود را مرتبا می پردازم.

10. they wrested my words regularly
آنها مرتبا حرف های مرا تحریف کردند.

11. a high fever that intermitted regularly
تب شدیدی که مرتبا تکرار می شد

12. he went back and forth regularly between tehran and paris
او مرتبا بین تهران و پاریس رفت و آمد می کرد.

13. the tip of the wall was regularly indented
سر دیوار دارای دندانه های منظمی بود.

14. his father had the habit of coughing regularly and spitting on the ground
پدرش عادت داشت مرتب سرفه کند و روی زمین تف بیاندازد.

15. He regularly consorted with known drug-dealers.
[ترجمه ترگمان]او به طور مرتب با فروشندگان شناخته شده مواد مخدر معاشرت دارد
[ترجمه گوگل]او به طور مرتب با فروشندگان مشهور مواد مخدر موافق است

16. Wash regularly to ensure personal hygiene.
[ترجمه ترگمان]مرتب بشویید تا بهداشت فردی را تضمین کنید
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از سلامت شخصی، به طور منظم شستشو دهید

17. Villages along the border are regularly raided.
[ترجمه ترگمان]روستاها در امتداد مرز به طور منظم مورد حمله قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]روستاها در امتداد مرز به طور مرتب مورد حمله قرار می گیرند

18. People used to listen in regularly before the days of television.
[ترجمه ترگمان]مردم قبل از روز تلویزیون به طور منظم گوش می دادند
[ترجمه گوگل]مردم قبل از روزهای تلویزیون به طور مرتب گوش می کردند

19. The crops are regularly sprayed with pesticides.
[ترجمه ترگمان]محصولات به طور منظم با آفت کش ها اسپری می شوند
[ترجمه گوگل]محصولات به طور منظم با آفت کش ها اسپری می شوند

20. Take the medicine regularly three times a day.
[ترجمه ترگمان]دارو را به طور منظم سه بار در روز بگیرید
[ترجمه گوگل]دارو را معمولا به طور مرتب سه بار در روز مصرف کنید

21. The army regularly patrol the border.
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور منظم در مرز گشت زنی می کند
[ترجمه گوگل]ارتش به طور منظم مرز را گشت

پیشنهاد کاربران

مرتباً، اغلب، به طورمنظم

باقاعده

What do you do regularly in your free ⌚?

به طورمنظم

معمولا، عادی

بافواصل مساوی ومنظم

منظم

مکرراً، به کرات

منظماً

با نظم با قاعده

it means every day, or every year or every week etc

به طور منظم یا مرتب


regularly ( adv ) = periodically ( adverb )
به معناهای : متناوباً، مرتباً، منظماً، هر چند وقت یک بار، گهگاه، به صورت دوره ای، در فواصل معین، مکرراً

به طور مرتب و منظم

زیاد


کلمات دیگر: