کلمه جو
صفحه اصلی

show off


معنی : خود نمایی کردن
معانی دیگر : به رخ کشیدن، پز دادن، (به چیزی) نازیدن، بالیدن، جولان دادن، شکوهیدن، ادم خودنما، فیس، خودنمایی، پز، به رخ کشی، نازیدن (به چیزی)، اهل بادوفیس

انگلیسی به فارسی

بالیدن، نازیدن


به رخ کشیدن، خودنمایی کردن، پز دادن


نمایش دادن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to pretentiously display one's skills or abilities with the purpose of impressing others.
مترادف: flaunt, grandstand, showboat
مشابه: boast, brag, gasconade, parade, sport, strut, swagger
اسم ( noun )
مشتقات: show-offish (adj.)
(1) تعریف: one who tries to impress others by a display of physical ability, wealth, knowledge, wit, or the like.

- He's taking diving lessons, and now he's such a show-off at the pool!
[ترجمه ترگمان] او دارد به کلاس شیرجه می رود، و حالا او مثل یک سیرک سیار در کنار استخر است
[ترجمه گوگل] او درس های غواصی را می گیرد، و در حال حاضر او چنین نمایشگاهی در استخر است!

(2) تعریف: an act or instance of such display.

• boast, be proud; exhibit; coquetry, prissiness; one who thinks highly of himself and attempts to demonstrate it to others
a show-off is someone who shows their skills or abilities in an obvious way in order to impress people; used showing disapproval.
one who behaves in a manner so as to draw attention to himself; behavior of someone who is constantly trying to get attention

مترادف و متضاد

Exhibit the best attributes of something


Show someone the important parts of something (a building, town etc.)


flaunt; brag


Synonyms: advertise, boast, brandish, demonstrate, display, disport, exhibit, expose, flash, hand a line, make a spectacle of, parade, spread out, swagger, trot out


Antonyms: be modest, cower, shy away


خود نمایی کردن (فعل)
pose, spark, grandstand, flaunt, dash, show off, posture

جملات نمونه

1. She likes to wear short skirts to show off her legs.
[ترجمه بهروز مددی] او علاقه دارد با پوشیدن دامن کوتاه و نمایش پاهای عریانش خودنمایی کند.
[ترجمه جانی] اون دامن کوتاه مبپوشه تا کونشو نشون همه بده
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره دامن کوتاه بپوشه تا پاهاش رو نشون بده
[ترجمه گوگل]او دوست دارد دامن های کوتاه را برای نشان دادن پاهای خود

2. She only bought that sports car to show off and prove she could afford one.
[ترجمه Rahim2br] اون ماشینه اسپورت رو خریده که فقط پز بده و ثابت کنه میتونه یکی از اونا بخره
[ترجمه ترگمان]او فقط آن ماشین ورزشی را خرید و ثابت کرد که استطاعت خرید یکی از آن ها را دارد
[ترجمه گوگل]او فقط ماشین ورزشی را برای نشان دادن و ثابت کرد که می تواند یکی را خریداری کند

3. They have a tendency to show off, to dramatize almost every situation.
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل دارند که نمایش را نشان دهند و تقریبا هر وضعیتی را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها تمایل دارند تا نشان دهند، تقریبا هر وضعیت را به نمایش می گذارند

4. Show off your tan in this little white top.
[ترجمه ترگمان] خودتو توی این قسمت کوچیک سفید نشون بده
[ترجمه گوگل]خورشید را در این قسمت سفید سفید نشان دهید

5. All right, there'sno need to show off.
[ترجمه مینا] در واقع ، اونها احتیاجی به خودنمایی ندارند
[ترجمه Fatemeh] خیلی خب نیاز نیست خود نمایی کنی
[ترجمه ترگمان] خیلی خب، باید خودنمایی کنی
[ترجمه گوگل]درست است، نیازی به نشان دادن وجود ندارد

6. The most stupid thing is to show off your self-esteem before money and love.
[ترجمه ترگمان]خیلی احمقانه است که قبل از پول و عشق، عزت نفس خود را نشان بدهی
[ترجمه گوگل]احمقانه ترین چیز این است که قبل از پول و عشق خود اعتماد به نفس خود را نشان دهید

7. The player was given hardly any opportunities to show off his talents.
[ترجمه ترگمان]بازیکن به سختی می توانست استعدادهای خود را نشان دهد
[ترجمه گوگل]بازیکن تقریبا هیچ فرصتی برای نشان دادن استعدادهای خود نداشت

8. She wore a while T - shirt to show off her suntan.
[ترجمه مینا] او تیشرت سفید پوشیده تا برنزه بودنش را به رخ بکشد
[ترجمه ترگمان]او تی شرت به تن کرده بود تا برنزه شدن خود را نشان دهد
[ترجمه گوگل]او در حالی که تی شرت برای نشان دادن غرق شدن او پوشید

9. She did a quick twirl to show off her dress.
[ترجمه ترگمان]یک چرخش سریع روی لباسش انجام داد
[ترجمه گوگل]او یک چرخش سریع برای نشان دادن لباس او

10. Gold hangings were used to show off the pictures.
[ترجمه ترگمان]پرده های طلایی عادت داشتند تابلوهای نقاشی را نشان دهند
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن عکسها از دکمه های طلا استفاده شده است

11. She wanted to show off her new husband at the party.
[ترجمه دنیا] اون میخواست پز شوهر جدیدش رو توی پارتی بده
[ترجمه ترگمان]می خواست شوهر جدیدش رو تو مهمونی نشون بده
[ترجمه گوگل]او می خواست شوهر جدیدش را در حزب نشان دهد

12. He likes to show off how well he speaks French.
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره نشون بده که چقدر خوب بلده فرانسوی حرف بزنه
[ترجمه گوگل]او دوست دارد تا نشان دهد که چگونه او فرانسوی صحبت می کند

13. He loved to show off his protean talent.
[ترجمه مینا] او دوست داشت استعداد گوناگونش را به رخ بکشه
[ترجمه ترگمان]اون عاشق این بود که استعداد protean رو نشون بده
[ترجمه گوگل]او دوست داشت که استعداد پروتئین خود را نشان دهد

14. It is very shameful of him to show off.
[ترجمه ترگمان]خیلی شرم آور است که او خودنمایی کند
[ترجمه گوگل]او بسیار خجالت آور است تا نشان دهد

15. He likes to show off his abilities.
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره توانایی های خودش رو نشون بده
[ترجمه گوگل]او دوست دارد توانایی های خود را نشان دهد

پیشنهاد کاربران

⁦✔️⁩نمایان کردن - شدن - بودن،
پیدا یا پدیدار بودن/شدن،
قابل مشاهده کردن/شدن،
در معرض دید دیگران قرار دادن/افتادن

FASHION
CELEBRITY STYLE
Keri Russell Looks Elegant in All - Black Outfit That Showed Off👈 Her Pumps on ‘Late Night With Seth Meyers’

بُوشیدَن.

کُری خواندن

خودنمایی کردن

هم به معنای خودنمایی کردن ( v )
و هم شخص خودنما ( n )
البته تو دیکشنری show - off به معنی شخص خودنما است.

تحسین کردن شخصی بخاطر توانایی یا دانش او

چسی اومدن

به رخ کشیدن

to show people sth you are very proud off so they will admire it

پز دادن

قیافه گرفتن، پز دادن ، و. . .

تظاهر کردن به چیزی که نیست وما میخوایم درست برعکس نشانش دهیم. بیشتر از بد به خوب

She is just a kinky stoner baby who loves showing off for you
در این جمله یعنی به نمایش گذاشتن خودش ، خودنمایی کردنش جلوت

افاده ای
پزپزو

Show off=try to inpress people with your
. . . . . ability , your knowledge etc

Show off clothes لباس های نمایشی
لباسهایی که طرف برای جلب توجه میپوشه

پز دادن
فخر فروختن
قمپز در کردن
به رخ کشیدن
خودنمایی کردن


پُزیدن.
خودنماییدن.
چُساییدن.
قُمپُزیدن.
بِروُخیدن.
فَخریدن.

دوستان همین "شُ آف" خودمونه که تو سخنرانی ها و بحث های علمی زیاد شنیدیم.
اگه غیر رسمی بخوایم بگیم، میتونیم بگیم "چُس کلاس اومدن" یا "چُس کلاس گذاشتن".

چُسکِلاسیدَن.


کلمات دیگر: