هر چه هم که بخواهم به روی خود نیاورم (یا بگویم)، بدون اغراق، هر چه کم بگویم
to say the least
هر چه هم که بخواهم به روی خود نیاورم (یا بگویم)، بدون اغراق، هر چه کم بگویم
انگلیسی به انگلیسی
• briefly, without saying a lot
جملات نمونه
1. I find her attitude a bit peculiar, to say the least.
[ترجمه ترگمان]طرز برخورد او کمی عجیب است
[ترجمه گوگل]من نگرش او را کمی عجیب و غریب، حداقل می گویند
[ترجمه گوگل]من نگرش او را کمی عجیب و غریب، حداقل می گویند
2. It was rather thoughtless of him, to say the least.
[ترجمه MD] تهش بگم بی فکری کرده بود.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، این کار او را بی دقت انجام می داد[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که حداقل از او بی فکر بود
3. I was surprised at what he said, to say the least.
[ترجمه ترگمان]از حرفی که زد تعجب کردم
[ترجمه گوگل]من به آنچه که او گفتم کم کم تعجب کردم
[ترجمه گوگل]من به آنچه که او گفتم کم کم تعجب کردم
4. Such a view is incorrect, to say the least.
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه نادرست است
[ترجمه گوگل]چنین نگرشی نادرست است، حداقل می گویند
[ترجمه گوگل]چنین نگرشی نادرست است، حداقل می گویند
5. Accommodation was basic to say the least.
[ترجمه ترگمان]اقامت در منزل هم پایه و پایه بود
[ترجمه گوگل]اقامت اساسی برای گفتن حداقل بود
[ترجمه گوگل]اقامت اساسی برای گفتن حداقل بود
6. Her vocal range was, to say the least of it, limited, and she had a distressing tendency to sing flat.
[ترجمه ترگمان]دامنه صوتی او این بود که دست کم یک کلمه از آن را به زبان آورد، محدود بود، و او تمایل شدیدی به خواندن آپارتمان داشت
[ترجمه گوگل]دامنه آواز او، حداقل گفتن آن محدود بود، و او تمایل مرسوم به خواندن صاف
[ترجمه گوگل]دامنه آواز او، حداقل گفتن آن محدود بود، و او تمایل مرسوم به خواندن صاف
7. I was surprised, to say the least.
[ترجمه ترگمان]تعجب کردم، حداقل گفتم
[ترجمه گوگل]من کم کم تعجب کردم
[ترجمه گوگل]من کم کم تعجب کردم
8. We've been too indiscreet, to say the least.
[ترجمه ترگمان]ما بیش از حد بی احتیاط بودیم که بگوییم
[ترجمه گوگل]ما گفته ایم که کمتر از آن است
[ترجمه گوگل]ما گفته ایم که کمتر از آن است
9. His conduct that evening was to say the least curious.
[ترجمه ترگمان]رفتار او آن شب، کم تر کنجکاو بود
[ترجمه گوگل]رفتار او در آن شب، گفتن حداقل کنجکاو بود
[ترجمه گوگل]رفتار او در آن شب، گفتن حداقل کنجکاو بود
10. His background is a trifle dubious, to say the least.
[ترجمه ترگمان]دست کم، سابقه او کمی مشکوک است
[ترجمه گوگل]پس زمینه او کمبودهای کوچک است
[ترجمه گوگل]پس زمینه او کمبودهای کوچک است
11. Jane could have been more considerate, to say the least.
[ترجمه حمید اظمیان] بیشتر از ااونی که بشه گفت حواسش جمع هست
[ترجمه ترگمان]به نظر من، جین خیلی با ملاحظه تر بود[ترجمه گوگل]جین می توانست کمترین توجه را به خود جلب کند
12. His teaching methods were strange, to say the least.
[ترجمه مسعود رضايي] اغراق نکرده باشم روش های تدریسی او عجیب بود
[ترجمه ترگمان]روش های تدریس او عجیب و غریب بود[ترجمه گوگل]روشهای تدریس او، به حداقل می گویند، عجیب بود
13. It's going to be awkward, to say the least.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این کار زشت باشد
[ترجمه گوگل]به حداقل می رسند، ناخوشایند است
[ترجمه گوگل]به حداقل می رسند، ناخوشایند است
14. Her remarks were ill-advised, to say the least.
[ترجمه ترگمان]remarks بد بود توصیه کرد که حداقل این حرف را بزند
[ترجمه گوگل]اظهارات او، به حداقل می رساند، توصیه نمی شود
[ترجمه گوگل]اظهارات او، به حداقل می رساند، توصیه نمی شود
15. These maps are difficult to understand, to say the least.
[ترجمه ترگمان]درک کردن این نقشه دشوار است
[ترجمه گوگل]به حداقل می رسند، این نقشه ها دشوار است
[ترجمه گوگل]به حداقل می رسند، این نقشه ها دشوار است
پیشنهاد کاربران
هر زمان چیزی رو شما بخوای مهم تر و یا بیشتر از اون چیزی که در واقعیت هست جلوه بدی از این اصطلاح استفاده میشه
used to show that something is worse or more serious than you are actually saying
boss is in the mood for nothing today. don't wander around here.
if I wander around here, what will happen?
he will let out an angry oath to say the least.
امروز رئیس حوصله هیچی نداره. این اطراف نتاب.
اگه بتابم چی میشه؟
بدون اغرق بخوام بگم، از روی عصبانیت فحش میده.
if I wander around here, what will happen?
he will let out an angry oath to say the least.
امروز رئیس حوصله هیچی نداره. این اطراف نتاب.
اگه بتابم چی میشه؟
بدون اغرق بخوام بگم، از روی عصبانیت فحش میده.
It is more important that I have just said
Example:
Life without a constant supply of water can be defficult, to say the least.
Example:
Life without a constant supply of water can be defficult, to say the least.
It is in fact even more important than I have just said
حداقل چیزی که بهت بگم ، حداقل چیزی که میشه
معادل این اصطلاح در فارسی: " دیگه کمه کمش. . . " یا " حداقلش اینه که . . . "
خلاصه بگم
در همین حد که، اگر در همین حد بگم.
به نقل از هزاره:
بی اغراق
حداقل چیزی که می شود ( درباره اش ) گفت
بی اغراق
حداقل چیزی که می شود ( درباره اش ) گفت
همین قدر بگم که. . .
بی گزافه گویی، بدون گزافه گویی
اگه کم گفته باشم
بدون اغراق گفتن ( کمتر چیزی که میتونم بگم در مورد چیزی ینی بدون اغراق میگم )
( برای تأکید استفاده میشود )
کلمات دیگر: