کلمه جو
صفحه اصلی

snack


معنی : چالاک، خوراک مختصر، خوراک سرپایی، ته بندی
معانی دیگر : خوراک سبک، خوراک کوچک (مانند چاشت یا عصرانه یا لقمه ی پیش از خواب)، شب چره، گزک، لهنه، ناشتاشکن، خوراک سبک خوردن، زیرک، سریر، بسرعت

انگلیسی به فارسی

غذای سرپایی، غذای سبک، لقمه، (میان غذاها) چاشت، عصرانه


غذای سبک خوردن، غذای سرپایی خوردن، ته‌بندی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a light, informal meal, usu. eaten between meals.
مشابه: bite

(2) تعریف: a type of food for informal eating between meals, such as crackers or peanuts.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snacks, snacking, snacked
• : تعریف: to eat a quick, light meal, or part of one, esp. between normal mealtimes; have a snack.

• small amount of food or drink eaten between regular meals; food suitable for light informal eating
eat a small portion of food, eat a light meal (especially between regular meals)
a snack is a small, quick meal, or something eaten between meals.

مترادف و متضاد

Synonyms: bite, bite to eat, break, eats, goodies, grub, light meal, lunch, luncheon, midnight snack, morsel, munch, nibble, nosh, pickings, piece, refreshment, tea, tidbit


Antonyms: meal


چالاک (اسم)
snack

خوراک مختصر (اسم)
snack

خوراک سرپایی (اسم)
snack

ته بندی (اسم)
snack

tiny meal


جملات نمونه

1. You will have time for a hasty snack before the train leaves.
[ترجمه ترگمان]قبل از رفتن قطار زمان برای یک اسنک عجولانه خواهید داشت
[ترجمه گوگل]قبل از قطار برگردید تا یک میان وعده شتابزده داشته باشید

2. Usually I only have a snack at lunchtime.
[ترجمه بیشور] معمولا ناهار یک میان وعده میخورم
[ترجمه A♡A] معمولا ناهار یک خوارک مختصر میخورم
[ترجمه Amir Mohammad] من معمولا در زمان ناهار ، فقط یک خوراک مختصر دارم [میخورم]
[ترجمه امین] معمولاً هنگام ناهار، فقط خوراک مختصری می خورم.
[ترجمه ترگمان]معمولا در زمان ناهار یک وعده غذا دارم
[ترجمه گوگل]معمولا ناهار فقط یک میان وعده دارم

3. You can enjoy a quick snack while your children cavort in the sand.
[ترجمه محمد] شما میتوانید از یک غذای سریع لذت ببرید در حالی که فرزندان شما در شن و ماسه بازی می کنند
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از یک اسنک سریع لذت ببرید، در حالی که کودکان تان در شن شناور هستند
[ترجمه گوگل]شما می توانید از یک میان وعده سریع لذت ببرید در حالی که فرزندان شما در شن و ماسه سقوط می کنند

4. Lunch was a snack in the fields.
[ترجمه Amir Mohammad] در مزرعه ها ناهار یک اسنک ( خوراک مختصر ) بود.
[ترجمه ترگمان]نهار یک اسنک در مزرعه بود
[ترجمه گوگل]ناهار یک میان وعده در زمینه بود

5. We only had a little snack at lunchtime.
[ترجمه ترگمان]ما فقط موقع ناهار یه اسنک کوچولو خوردیم
[ترجمه گوگل]ما فقط یک نوشیدنی کمی داشتیم

6. I only have time for a snack at lunchtime.
[ترجمه ترگمان]من فقط برای خوردن یک اسنک در زمان ناهار وقت دارم
[ترجمه گوگل]من فقط برای یک میان وعده در هنگام ناهار وقت دارم

7. I prefer to snack when I'm travelling rather than have a full meal.
[ترجمه Ayda] من ترجیح میدهم هنگام سفر به جای خوردت غذای کامل میان وعده بخورم
[ترجمه ترگمان]من ترجیح می دهم وقتی سفر می کنم به جای آن که غذای کامل داشته باشم، به سفر بروم
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم برای صرف غذا به جای میان وعده غذا بخورم

8. We stopped for a snack on the way here.
[ترجمه گلی افجه ] در راه برای خوردن خوراکی مختصر توقف کردیم
[ترجمه ترگمان]ما برای یه اسنک راه اومدیم اینجا
[ترجمه گوگل]در اینجا برای یک میان وعده متوقف شدیم

9. I grabbed a quick snack.
[ترجمه ترگمان]من یه اسنک مختصر رو خوردم
[ترجمه گوگل]یک میان وعده سریع گرفتم

10. A snack in the afternoon bridges the gap between lunch and supper.
[ترجمه ترگمان]یک اسنک در بعد از ظهر شکاف بین ناهار و شام را به هم می ریزد
[ترجمه گوگل]یک میان وعده در بعد از ظهر فاصله بین ناهار و شام را می سازد

11. He converted his truck into a mobile snack bar.
[ترجمه ترگمان]او کامیون خود را به یک نوار میان وعده متحرک تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]او کامیون خود را به یک نوار اسنک تلفن همراه تبدیل کرد

12. I only have a snack at lunch time.
[ترجمه Amir Mohammad] من در موقع [زمان] ناهار فقط اسنک[خوراک مختصر] دارم[میخورم]
[ترجمه ترگمان]من فقط موقع ناهار یه اسنک می خورم
[ترجمه گوگل]فقط ناهار میخورم

13. We were planning on just having a snack and catching the early train.
[ترجمه ترگمان]ما داشتیم در حال برنامه ریزی برای خوردن اسنک و گرفتن اولین قطار بودیم
[ترجمه گوگل]ما در حال برنامه ریزی برای داشتن یک میان وعده و گرفتن قطار اولیه بودیم

14. Can I fix you a snack?
[ترجمه گلی افجه ] می توان برایتان چیز مختصری برای خوردن درست کنم
[ترجمه ترگمان]آیا می توانم یک اسنک را به شما ثابت کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم یک میان وعده درست کنم؟

15. The children have a mid-morning snack of milk and biscuits.
[ترجمه ترگمان]کودکان یک اسنک در اواسط صبح از شیر و بیسکوییت دارند
[ترجمه گوگل]بچه ها یک میان وعده شیرین و بیسکویت دارند

پیشنهاد کاربران

میان وعده ، غذای کوچک، پیش غذا

میان وعده

small meal, usually eaten in a hurry

غذای آماده ، شبه غذا ، غذای ناسالم

Small meal, usu eaten in a hurry , esp between main meals

چیپس یا پفک

تنقلات

هله هوله

یعنی مختصر در کلمه ی
Travel snack یعنی سفر کوتاه
بستگی به کاربرد در جمله دارد

خوراکی

ریزه خوری کردن

میان وعده خوردن

خورده خوری کردن
I've been snacking all day.
If you eat three good meals a day, you're less likely to snack on biscuits.


میان وعده عصرانه یا همان خوراک کوچک

تغذیه

( که بچه ها از خونه به مدرسه می برن )

small meal

در فارسی: خوراکی

میان وعده. چاشت

snack ( تغذیه )
واژه مصوب: لب‏چره
تعریف: غذایی سبک که معمولاً بین وعده‏های اصلی غذا خورده می‏شود


کلمات دیگر: