کلمه جو
صفحه اصلی

coordinated


معنی : هم اهنگ
معانی دیگر : هماهنگ

انگلیسی به فارسی

هماهنگ شده، هم اهنگ


هماهنگ


انگلیسی به انگلیسی

• matched, suited

مترادف و متضاد

هم اهنگ (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, harmonic, symphonic, symphonious, consonant, coordinated

جملات نمونه

1. coordinated attack
(ارتش) تک هماهنگ شده

2. Our efforts need to be further coordinated for higher efficiency.
[ترجمه ترگمان]تلاش های ما باید برای کارایی بیشتر هماهنگ باشد
[ترجمه گوگل]تلاش های ما باید بیشتر برای بهره وری بالاتر هماهنگ شود

3. The rebel troops have launched a coordinated attack on government soldiers.
[ترجمه ترگمان]نیروهای شورشی یک حمله هماهنگ به سربازان دولتی را آغاز کرده اند
[ترجمه گوگل]نیروهای شورشی حمله هماهنگ به سربازان دولتی را آغاز کرده اند

4. I wasn't a very coordinated child.
[ترجمه ترگمان]من یه بچه کاملا هماهنگ نبودم
[ترجمه گوگل]من یک کودک بسیار هماهنگ نیستم

5. The sound has to be coordinated with the picture.
[ترجمه ترگمان]صدا باید با تصویر هماهنگ باشد
[ترجمه گوگل]صدا باید با تصویر هماهنگ باشد

6. Town planning and land allocation had to be coordinated.
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی شهر و تخصیص زمین باید هماهنگ باشد
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی شهر و تخصیص زمین باید هماهنگ شوند

7. This major prestigious event is currently being coordinated by Northern Arts.
[ترجمه ترگمان]این رویداد مهم و معتبر در حال حاضر توسط هنرهای شمال هماهنگ می شود
[ترجمه گوگل]این رویداد مهم معتبر در حال حاضر توسط هنرهای شمالی هماهنگ شده است

8. These activities are planned and coordinated with parking lot owners.
[ترجمه ترگمان]این فعالیت ها با صاحبان پارکینگ برنامه ریزی و هماهنگ می شوند
[ترجمه گوگل]این فعالیت ها برنامه ریزی شده و با صاحبان پارکینگ هماهنگ می شوند

9. These efforts are being coordinated through a website.
[ترجمه ترگمان]این تلاش ها از طریق یک وب سایت برگزار می شوند
[ترجمه گوگل]این تلاش ها از طریق یک وب سایت هماهنگ شده است

10. Great Groups are coordinated teams of original thinkers.
[ترجمه ترگمان]گروه های بزرگ گروهی متشکل از متفکران اصلی هستند
[ترجمه گوگل]گروه های بزرگ تیم های هماهنگ متفکران اصلی هستند

11. C., in a coordinated lobbying effort.
[ترجمه ترگمان]ج, در یک تلاش لابی هماهنگ
[ترجمه گوگل]C در یک تلاش لابی هماهنگ شده

12. No central person or religious organization planned or coordinated it; no single plot unfolded.
[ترجمه ترگمان]هیچ فرد مرکزی یا سازمان مذهبی آن را برنامه ریزی یا هماهنگ نمی کرد؛ هیچ نقشه واحدی باز نشد
[ترجمه گوگل]هیچ شخص مرکزی یا سازمان مذهبی آن را برنامه ریزی یا هماهنگ نمیکند؛ هیچ یک از طرح ها به پایان نرسیده است

13. The apparently coordinated attacks overloaded the sites with a barrage of messages generated by hackers.
[ترجمه ترگمان]حملات ظاهرا هماهنگ شده بر روی سایت ها با سیلی از پیام های ایجاد شده توسط هکرها
[ترجمه گوگل]حملات به ظاهر هماهنگ شده این سایت ها را با زلزله ای از پیام های تولید شده توسط هکرها بارگیری می کند

14. This caravan system could not be coordinated with maritime trade except by means of an extensive semi-capitalist organization.
[ترجمه ترگمان]این سیستم کاروانی را نمی توان با تجارت دریایی هماهنگ کرد مگر به وسیله یک سازمان نیمه - سرمایه داری گسترده
[ترجمه گوگل]این سیستم کاروان نمی تواند با تجارت دریایی هماهنگ شود، مگر با یک سازمان نیمه سرمایه داری گسترده

پیشنهاد کاربران

سازماندهی شده، سامان یافته - هماهنگ، متناسب

[شیمی] و [آب و فاضلاب]: ترکیب شدن
being coordinated to a metal ion : ترکیب شدن با یک یون فلزی

[شیمی] کئوردینه


E. g. Iran’s Zarif proposes coordinated return to nuclear deal with US
( بصورت ) هماهنگ شده ( پابه پای هم ) برگشتن به چیزی

سازمان یافته

coordinated attacks
حملات سازمان یافته

هماهنگ , سازمان یافته

– colour - coordinated decor
– Her outfits are always coordinated
– The sound has to be coordinated with the picture
– They launched a coordinated attack on government soldiers

هم آرایی شده

coordination:
( در شیمی ) کوردیناسیون، هم آرایی
مشارکت یک اتم با دیگری در آرایش های سه بعدی


کلمات دیگر: