کلمه جو
صفحه اصلی

compassion


معنی : شفقت، رحم، دلسوزی، غمخواری
معانی دیگر : همدردی، ترحم

انگلیسی به فارسی

رحم، دلسوزی، ترحم، شفقت، غمخواری


رحم و شفقت - دلسوزی، شفقت، دلسوزی، رحم، غمخواری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a feeling of sharing another's suffering, prompting a desire to relieve that suffering; commiseration; clemency.
مترادف: caritas, heart, kindness, mercy, pity, sympathy, tenderness, understanding
متضاد: cruelty, heartlessness
مشابه: benevolence, charity, clemency, commiseration, empathy, humanity, kindliness, quarter

- Her compassion for the orphans led her to look for ways to help them.
[ترجمه ترگمان] دلسوزی او برای یتیمان باعث شد که او به دنبال راه هایی برای کمک به آن ها بگردد
[ترجمه گوگل] همدردی او با یتیمان، او را به دنبال راهی برای کمک به آنها می برد
- The ship's captain was a brutal man with no compassion.
[ترجمه ترگمان] ناخدای کشتی مرد خشنی بود با هیچ دلسوزی
[ترجمه گوگل] کاپیتان کشتی یک مرد بی رحمانه بود و بدون هیچ رحمتی

• pity, mercy, sympathy
compassion is a strong feeling of pity and sympathy.

مترادف و متضاد

tender feeling


شفقت (اسم)
mercy, benignity, compassion, lenity, ruth, tendresse

رحم (اسم)
womb, mercy, compassion, lenity, ruth, matrix, clemency, uterus, pity, compunction

دلسوزی (اسم)
sympathy, compassion, ruth, tendresse, commiseration

غمخواری (اسم)
compassion

Synonyms: benevolence, charity, clemency, commiseration, compunction, condolence, consideration, empathy, fellow feeling, grace, heart, humaneness, humanity, kindness, lenity, mercy, softheartedness, softness, sorrow, sympathy, tenderheartedness, tenderness, yearning


Antonyms: cruelty, harshness, hatred, indifference, meanness, mercilessness, tyranny


جملات نمونه

1. lack of compassion is one of his greatest failures
نداشتن شفقت یکی از بزرگترین کمبودهای اوست.

2. the mood of compassion that keynotes most of her writing
روحیه ی همدردی و شفقت که زمینه ی اصلی بیشتر آثار او را تشکیل می دهد

3. the old woman's bereavement aroused everyone's compassion
داغداری پیرزن ترحم همه را برانگیخت.

4. He who makes constant complaint gets little compassion.
[ترجمه ف] فردی که به طور مداوم گله مند هست احساس همدردی کمی دارد.
[ترجمه ترگمان]کسی که شکایت ثابتی داشته باشد، شفقت کمی دارد
[ترجمه گوگل]کسی که شکایت ثابت می کند، شفقت کم می شود

5. I survived. Someone or something had had compassion on me.
[ترجمه صدرا] من جان سالم به در بردم. کسی یا چیزی به من ترحم کرد
[ترجمه ترگمان] زنده موندم کسی یا چیزی به من رحم کرده بود
[ترجمه گوگل]من جان سالم به در کسی یا چیزی به من دلسوزی داشت

6. I was hoping she might show a little compassion.
[ترجمه امیر] من امیدوار بودم که او کمی دلسوزی نشان بدهد
[ترجمه الهام] من امیدوار بودم که او کمی دلسوزی نشون بده
[ترجمه ترگمان] امیدوار بودم که یه ذره دلسوزی نشون بده
[ترجمه گوگل]من امیدوار بودم که کمی دلسوزی نشان بدهم

7. Did he feel any compassion for the victim of his crime?
[ترجمه ترگمان]آیا هیچ محبتی نسبت به قربانی جرمش احساس کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا او احساس خجالت برای قربانی جرم خود را داشت؟

8. In an overworked doctor, feelings of compassion are soon lost.
[ترجمه parinaz] در دکتری که بیش از حد کار میکند . احساسات ترحم به زودی از بین میرود.
[ترجمه zahra] دکتری که بیش از حد کار میکنه، به زودی احساس ترحمش از بین میره.
[ترجمه ترگمان]در یک دکتر بیش از حد، احساس شفقت به زودی از دست می رود
[ترجمه گوگل]در یک دکتر پر از کار، احساسات محبت به زودی از بین می رود

9. Compassion rose up in my heart when I saw the beggar drop dead in the street.
[ترجمه zahra] قلبم سوخت، وقتی که دیدم گدایی در خیابان افتاده بود.
[ترجمه ترگمان]دلسوزی در قلب من فرو رفت، وقتی دیدم که گدا در خیابان افتاد
[ترجمه گوگل]همدردی در قلب من ظاهر شد، وقتی که گدایی را دیدم که مرده در خیابان بود

10. Today's sermon was on the importance of compassion.
[ترجمه ترگمان]موعظه امروز بر روی اهمیت شفقت بود
[ترجمه گوگل]خطبه امروز بر اهمیت محبت بود

11. Lieberman explores this sensitive topic with compassion.
[ترجمه ترگمان]لیبرمن این موضوع حساس را با شفقت بررسی می کند
[ترجمه گوگل]لیبرمن این موضوع حساس را با شفقت بررسی می کند

12. They took compassion on her children and offered them a home.
[ترجمه ترگمان]آن ها به بچه هایش رحم آوردند و به آن ها یک خانه دادند
[ترجمه گوگل]آنها فرزندان خود را محکوم کردند و خانه آنها را ارائه دادند

13. She showed no compassion for her patients.
[ترجمه ترگمان]او هیچ گونه دلسوزی برای بیماران خود نشان نداد
[ترجمه گوگل]او برای بیمارانش شفقت نداشت

14. I felt no compassion towards her.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلسوزی نسبت به او احساس نمی کردم
[ترجمه گوگل]من احساس شرمنده ای نسبت به او نداشتم

have/take compassion on somebody

به کسی ترحم کردن، بر کسی دل سوزاندن، دل (کسی) برای کسی سوختن


out of compassion

از سرِ ترحم، از روی دلسوزی


پیشنهاد کاربران

شفقت . همدردی

شفقت

موحبت

رحم و شفقت، دلسوزی

مهربانی

هم ذوقی، هم شوقی

فهمیدن این که چه کسی چه حسی داره
ممکن در صلاحیت شغل هایی مثل روانشناسی به کار برده شود

دلسوزی

رحمت، عطوفت، مهربانی، رأفت

رحم، شفقت ، دلسوزی ، عطوفت
t works in that house
Beg politely to penetrate their hearts
Do not be afraid, you are ahead and close to your goals
Relax
Get close to their hearts, break your pride, take advantage of their compassion
در ان خانه اثر میکند
با مودبانه التماس کنید به قلب انها نفوذ کنید
نترسید شما مقدم و نزدیک به اهدافتان هستین
آرامش داشته باشید
به قلب انها نزدیک شوید غروتان را بشکنید از حس ترحم انها سود ببرید

kindness

هم دردی
دلسوزی
درک

همدلی


کلمات دیگر: