1. lack of compassion is one of his greatest failures
نداشتن شفقت یکی از بزرگترین کمبودهای اوست.
2. the mood of compassion that keynotes most of her writing
روحیه ی همدردی و شفقت که زمینه ی اصلی بیشتر آثار او را تشکیل می دهد
3. the old woman's bereavement aroused everyone's compassion
داغداری پیرزن ترحم همه را برانگیخت.
4. He who makes constant complaint gets little compassion.
[ترجمه ف] فردی که به طور مداوم گله مند هست احساس همدردی کمی دارد.
[ترجمه ترگمان]کسی که شکایت ثابتی داشته باشد، شفقت کمی دارد
[ترجمه گوگل]کسی که شکایت ثابت می کند، شفقت کم می شود
5. I survived. Someone or something had had compassion on me.
[ترجمه صدرا] من جان سالم به در بردم. کسی یا چیزی به من ترحم کرد
[ترجمه ترگمان] زنده موندم کسی یا چیزی به من رحم کرده بود
[ترجمه گوگل]من جان سالم به در کسی یا چیزی به من دلسوزی داشت
6. I was hoping she might show a little compassion.
[ترجمه امیر] من امیدوار بودم که او کمی دلسوزی نشان بدهد
[ترجمه الهام] من امیدوار بودم که او کمی دلسوزی نشون بده
[ترجمه ترگمان] امیدوار بودم که یه ذره دلسوزی نشون بده
[ترجمه گوگل]من امیدوار بودم که کمی دلسوزی نشان بدهم
7. Did he feel any compassion for the victim of his crime?
[ترجمه ترگمان]آیا هیچ محبتی نسبت به قربانی جرمش احساس کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا او احساس خجالت برای قربانی جرم خود را داشت؟
8. In an overworked doctor, feelings of compassion are soon lost.
[ترجمه parinaz] در دکتری که بیش از حد کار میکند . احساسات ترحم به زودی از بین میرود.
[ترجمه zahra] دکتری که بیش از حد کار میکنه، به زودی احساس ترحمش از بین میره.
[ترجمه ترگمان]در یک دکتر بیش از حد، احساس شفقت به زودی از دست می رود
[ترجمه گوگل]در یک دکتر پر از کار، احساسات محبت به زودی از بین می رود
9. Compassion rose up in my heart when I saw the beggar drop dead in the street.
[ترجمه zahra] قلبم سوخت، وقتی که دیدم گدایی در خیابان افتاده بود.
[ترجمه ترگمان]دلسوزی در قلب من فرو رفت، وقتی دیدم که گدا در خیابان افتاد
[ترجمه گوگل]همدردی در قلب من ظاهر شد، وقتی که گدایی را دیدم که مرده در خیابان بود
10. Today's sermon was on the importance of compassion.
[ترجمه ترگمان]موعظه امروز بر روی اهمیت شفقت بود
[ترجمه گوگل]خطبه امروز بر اهمیت محبت بود
11. Lieberman explores this sensitive topic with compassion.
[ترجمه ترگمان]لیبرمن این موضوع حساس را با شفقت بررسی می کند
[ترجمه گوگل]لیبرمن این موضوع حساس را با شفقت بررسی می کند
12. They took compassion on her children and offered them a home.
[ترجمه ترگمان]آن ها به بچه هایش رحم آوردند و به آن ها یک خانه دادند
[ترجمه گوگل]آنها فرزندان خود را محکوم کردند و خانه آنها را ارائه دادند
13. She showed no compassion for her patients.
[ترجمه ترگمان]او هیچ گونه دلسوزی برای بیماران خود نشان نداد
[ترجمه گوگل]او برای بیمارانش شفقت نداشت
14. I felt no compassion towards her.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلسوزی نسبت به او احساس نمی کردم
[ترجمه گوگل]من احساس شرمنده ای نسبت به او نداشتم