کلمه جو
صفحه اصلی

merit


معنی : شایستگی، لیاقت، خدمت، استحقاق، سزاواری، استحقاق داشتن، سزاوار بودن، شایسته بودن
معانی دیگر : شایندگی، ارزش، نیکویی، خوبی، (چیز) ارزشمند، در خور قدردانی یا پاداش (و غیره)، (جمع) محسنات، نکات خوب و بد هرچیز، سزیدن، شایستن، شاینده بودن، در خوربودن، پاداش، جایزه، نشان، مدال

انگلیسی به فارسی

شایستگی، استحقاق، سزاواری، شایندگی، ارزش، نیکویی، خوبی، (چیز) ارزشمند، در خور قدردانی یا پاداش (و غیره)


پاداش، جایزه، نشان، مدال


(جمع) محسنات، نکات خوب و بد هرچیز


سزیدن، سزاواربودن، استحقاق داشتن، شایستن، شاینده بودن، در خوربودن


شایستگی، لیاقت، استحقاق، خدمت، سزاواری، سزاوار بودن، شایسته بودن، استحقاق داشتن


انگلیسی به انگلیسی

• value; character or accomplishment that commends praise; excellence; state of being worthy of appreciation
be worthy of, be eligible for; deserve
if something has merit, it is good or worthwhile; a formal use.
the merits of something are its advantages or good qualities.
if something merits a particular treatment, it is good enough or important enough to be treated in this way; a formal use.

مترادف و متضاد

شایستگی (اسم)
ability, sufficiency, competency, competence, merit, suitability, worthiness, aptitude, desert, acceptability, adequacy, pertinence, pertinency, aptness, decency, eligibility

لیاقت (اسم)
ability, capability, potency, competency, competence, merit, aptitude, autarchy, autarky

خدمت (اسم)
merit, service, office, favor, kindness, duty, attendance, ministration

استحقاق (اسم)
merit, desert, title

سزاواری (اسم)
merit, worthiness, suitableness

استحقاق داشتن (فعل)
merit, deserve

سزاوار بودن (فعل)
merit, be worthy, deserve

شایسته بودن (فعل)
merit, fit, adequate, behoove, behove, beseem

advantage


Synonyms: arete, asset, benefit, caliber, credit, desert, dignity, excellence, excellency, good, goodness, honor, integrity, perfection, quality, stature, strong point, talent, value, virtue, worth, worthiness


Antonyms: demerit, disadvantage, fault, weakness


be entitled to


Synonyms: be in line for, be worthy, deserve, earn, get one’s comeuppance, get one’s due, get one’s just desserts, get what is coming, have a claim, have a right, have coming, incur, justify, rate, warrant


جملات نمونه

His claims are without merit.

ادعاهای او ارزشی ندارد.


1. There is little merit in lying to those you love.
ارزش ندارد به کسانی که دوستشان داری دروغ بگویی

2. My brother was promoted because of merit, not because of friendship.
برادرم به خاطر شایستگی، ترفیع گرفت نه به خاطر روابط دوستی

3. Do you think the tradition of marriage has any merit?
برادرم به خاطر شایستگی، ترفیع گرفت نه به خاطر روابط دوستی

4. literary works of merit
آثار ادبی ارزشمند

5. opinions of his merit vary
عقاید درباره ی شایستگی او متفاوت است.

6. the order of merit
نشان لیاقت

7. his claims are without merit
ادعاهای او ارزشی ندارد.

8. occasionally, success has no correlation with merit
موفقیت گاهی اصلا ربطی به شایستگی ندارد.

9. education and faith have helped her acquire merit
تحصیل و ایمان،او را در نیل به ارزش معنوی یاری داده است.

10. To be acquainted with the merit of ministry, we need only observe the condition of the people.
[ترجمه jamshid] برای آگاهی از شایستگی وزارتخانه، ما فقط باید به وضعیت مردم نگاهی داشته باشیم.
[ترجمه ترگمان]برای آشنایی با محاسن این وزارتخانه، ما تنها باید شرایط مردم را مشاهده کنیم
[ترجمه گوگل]برای شناختن شایستگی وزارتخانه، ما فقط باید وضعیت افراد را رعایت کنیم

11. Reputation is often got without merit and lost without fault.
[ترجمه جمشيد] شهرت معمولا بدون شایستگی بدست میاید و بدون خطا از دست میرود
[ترجمه ترگمان]شهرت و اعتبار اغلب بدون هیچ گناهی از دست رفته و از دست رفته است
[ترجمه گوگل]اعتبار اغلب بدون شایستگی و بدون گسل گم شده است

12. The argument seemed to have considerable merit.
[ترجمه جمشيد] این مباحثه بنظر میرسد ارزش قابل توجهی داشته باشد.
[ترجمه اشراقی] این استدلال به نظر می رسید که مبنای صحیحی دارد.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این بحث ارزش زیادی دارد
[ترجمه گوگل]این استدلال به نظر می رسد که شایستگی قابل توجهی داشته باشد

13. Surely such weighty matters merit a higher level of debate?
[ترجمه جمشيد] مطمئنا چنین مسایل مهمی ارزش بحث در سطح بالاتری را دارد.
[ترجمه ترگمان]مطمئنا این موضوعات مهم یک سطح بالاتری از بحث است؟
[ترجمه گوگل]مطمئنا چنین مسائلی حائز اهمیت است که سطح بالاتری از بحث را داشته باشد؟

14. There isn't much merit in doing so.
[ترجمه ترگمان]این کار شایستگی زیادی برای انجام دادن ندارد
[ترجمه گوگل]در این صورت شایسته نیست

15. I want to get the job on merit.
[ترجمه محسن] من می خواهم کار مناسبی پیدا کنم
[ترجمه میثم نبی پور] من می خواهم این شغل را بر اساس شایستگی به دست بیاورم.
[ترجمه ترگمان]من میخوام کار رو به شایستگی انجام بدم
[ترجمه گوگل]من می خواهم کار را بر اساس شایستگی انجام دهم

16. He was awarded a certificate of merit for his piano playing.
[ترجمه ترگمان]او گواهی نامه صلاحیت پیانو را به او اهدا کرد
[ترجمه گوگل]او مدرک شایستگی را برای بازی پیانو خود اعطا کرد

17. The film has the merit of being short.
[ترجمه ترگمان]این فیلم شایستگی کوتاه بودن را دارد
[ترجمه گوگل]این فیلم شایستگی کوتاه بودن است

18. The film has no artistic merit whatsoever.
[ترجمه ترگمان]این فیلم هیچ شایستگی هنری ندارد
[ترجمه گوگل]فیلم هیچ شایستگی هنری ندارد

19. He reached his present senior position through sheer merit.
[ترجمه ترگمان]او به مقام ارشد خود در میان شایستگی مطلق رسید
[ترجمه گوگل]او از طریق شایستگی شایسته به موقعیت فعلی ارشد خود رسیده است

20. There's no merit in giving away what you don't really want.
[ترجمه ترگمان]چیزی رو که واقعا نمی خوای به من بدی
[ترجمه گوگل]هیچ شایستگی در دادن آنچه شما واقعا نمی خواهید

21. The plan is entirely without merit.
[ترجمه ترگمان]نقشه کاملا بی استحقاق است
[ترجمه گوگل]این طرح کاملا بدون شایستگی است

22. Such a conduct derogates from his merit.
[ترجمه ترگمان]این رفتار derogates از شایستگی او بود
[ترجمه گوگل]چنین رفتاری از شایستگی او کاسته می شود

Education and faith have helped her acquire merit.

تحصیل و ایمان، او را در نیل به ارزش معنوی یاری داده است.


Opinions of his merit vary.

عقاید درباره‌ی شایستگی او متفاوت است.


Originality is one of his highest merits.

ابتکار یکی از ارزشمندترین نیکویی‌های اوست.


literary works of merit

آثار ادبی ارزشمند


the merits of this plan

محسنات این طرح


to judge a case on its merits

موضوعی را با درنظر گرفتن نکات خوب و بد آن داوری کردن


a merited reward

پاداش سزاوار


This problem merits re-examination.

این مسئله در خور بررسی مجدد است.


Both of them merited the punishment which the court had decreed.

هر دوی آنها مستحق تنبیهی بودند که دادگاه معین کرده بود.


پیشنهاد کاربران

ارزش ذاتی

توانایی و استعداد

مال خود کردن
بنام خود درآوردن

ماهیت ( در اسناد و آراء حقوقی )

مزیت

ارزش کیفی

برازنده، شایستگی

شایستگی، لیاقت، ارزش، امتیاز، مزیت

ماهیت

صلاحیت داشنن

سزاوار/لایق/شایسته بودن
استحقاق چیزی را داشتن
مستحق بودن


To attain something she doesn't merit.


بازده

ماهیت دعوی ( در اسناد حقوقی و پرونده های دیوان های بین المللی بخصوص دیوان اروپایی حقوق بشر ECHR )

Good and pleasing work with merit
کار نیک و پسندیده و صلاح با شایسته ، کار خوب دلنشین وباشایسته

محاسن


کلمات دیگر: