کلمه جو
صفحه اصلی

ostracize


معنی : از وجهه عمومی انداختن، با اراء عمومی تبعید کردن
معانی دیگر : روی تابی کردن، طرد کردن، (از خود یا از اجتماع) راندن، عاق کردن، از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن

انگلیسی به فارسی

با ارا عمومی تبعید کردن، از حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن، از وجهه عمومی انداختن


اذیت کردن، از وجهه عمومی انداختن، با اراء عمومی تبعید کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ostracizes, ostracizing, ostracized
مشتقات: ostracizer (n.)
(1) تعریف: to exclude or shun, by general agreement of the group imposing the exclusion.
مترادف: blackball, exclude, shun
متضاد: welcome
مشابه: bar, blacklist, debar, disown, isolate, rebuff, reject, repudiate

- The very obese teen was ostracized by many of her fellow students.
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] نوجوان خیلی چاق توسط همشاگردی هایش طرد شد.
[ترجمه ترگمان] نوجوان بسیار چاق توسط بسیاری از شاگردان خود طرد شد
[ترجمه گوگل] نوجوان بسیار چاق توسط بسیاری از دانش آموزان همجوار خود محروم شد
- During the war, the community ostracized him for being a pacifist.
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ، جامعه او را به عنوان یک صلح طلب طرد کرد
[ترجمه گوگل] در طول جنگ، جامعه او را به عنوان یک صلح طلب افراط کرد

(2) تعریف: to banish (someone) from his or her native land.
مترادف: banish, exile, expatriate
مشابه: blackball, disenfranchise, eject, expel, oust, transport, uproot

- Some dissident writers were ostracized by the government.
[ترجمه ترگمان] برخی از نویسندگان مخالف از سوی دولت تبعید شدند
[ترجمه گوگل] برخی از نویسندگان مخالف توسط دولت محاصره شدند

• exclude; banish; avoid dealing with; (in ancient greece) impermanently banish a citizen by popular vote (also ostracise)
if you are ostracized, people deliberately behave in an unfriendly way towards you and do not allow you to take part in their social activities; a formal word.

مترادف و متضاد

از وجهه عمومی انداختن (فعل)
ostracize

با اراء عمومی تبعید کردن (فعل)
ostracize

exile, banish


Synonyms: avoid, blackball, blacklist, boycott, cast out, cold-shoulder, cut, deport, displace, drop, exclude, excommunicate, expatriate, expel, expulse, leave in the cold, oust, reject, shun, shut out, snub, throw out


Antonyms: embrace, welcome


جملات نمونه

1. He was ostracized by his colleagues for refusing to support the strike.
[ترجمه ترگمان]او توسط همکارانش به خاطر امتناع از حمایت از این اعتصاب از سوی همکارانش طرد شد
[ترجمه گوگل]او توسط همکارانش از خودداری از حمایت از اعتصاب محروم شد

2. His colleagues ostracized him after he criticized the company in public.
[ترجمه ترگمان]همکارانش او را بعد از انتقاد از شرکت در ملا عام اخراج کردند
[ترجمه گوگل]همکارانش پس از انتقاد از این شرکت به طور عمومی، او را مورد انتقاد قرار دادند

3. She claims she's being ostracized by some members of her local community.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که توسط برخی از اعضای جامعه محلی خود طرد شده است
[ترجمه گوگل]او ادعا می کند که برخی از اعضای جامعه محلی خود را محکوم می کند

4. The princess was ostracized for marrying a rich bourgeois.
[ترجمه ترگمان]درست در آن هنگام بود که شاهزاده خانم با یک بورژوای ثروتمند ازدواج کرد
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم برای ازدواج با یک بورژوازی غنی اذیت شد

5. She found herself ostracized by erstwhile friends.
[ترجمه ترگمان]اون خودش رو در کنار دوستای قدیمیم پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او متوجه شده بود که خود را با دوستان قدیمی اش محروم کرده است

6. He was ostracized by the other students.
[ترجمه ترگمان]او توسط دانشجویان دیگر تبعید شد
[ترجمه گوگل]او توسط دانش آموزان دیگر تحت فشار قرار گرفت

7. He was ostracized by the society.
[ترجمه ترگمان]او توسط جامعه طرد شد
[ترجمه گوگل]او توسط جامعه سوگند خورد

8. The ill are no longer ostracized as moral pariahs except by a few remaining primitive tribes ruled by superstition.
[ترجمه ترگمان]افراد بیمار دیگر به عنوان pariahs اخلاقی طرد نمی شوند، مگر توسط چند قبیله بدوی که از خرافات حکومت می کنند
[ترجمه گوگل]بیماران دیگر به عنوان پارادوکس های اخلاقی به جز چند قوم اولیه باقی مانده که توسط خرافات حکومت می کنند، محکوم نمی شوند

9. After her arrest, Lang was ostracized by her neighbors.
[ترجمه ترگمان]پس از دستگیری او، لنگ توسط همسایگان خود طرد شد
[ترجمه گوگل]پس از دستگیری او، لنگ توسط همسایگان خود محاصره شد

10. This explains why patriarchal legal codes sometimes ostracize and punish the victim of rape as much as the rapist.
[ترجمه ترگمان]این امر توضیح می دهد که چرا کده ای قانونی پدرسالاری گاهی اوقات قربانی تجاوز را مجازات می کنند و قربانی تجاوز را به اندازه متجاوز تنبیه می کنند
[ترجمه گوگل]این امر توضیح می دهد که چرا قوانین پدرسالار حقوقی گاهی اوقات مجازات می کنند و مجازات قربانی تجاوز به اندازه متجاوز می شوند

11. Free riders may be ostracized because their colleagues can easily detect uncooperative attitudes to the company.
[ترجمه ترگمان]سواران آزاد ممکن است از جامعه طرد شوند، زیرا همکاران آن ها به راحتی می توانند نگرش های بدون هم کاری را به شرکت تشخیص دهند
[ترجمه گوگل]سواران آزاد ممکن است محروم شوند، زیرا همکاران می توانند به راحتی نگرش های ناسازگار نسبت به شرکت را تشخیص دهند

12. His client is broke, Baker said, and ostracized.
[ترجمه ترگمان]بی کر گفت: موکلش قطع شد، و تبعید شد
[ترجمه گوگل]بیکر گفته است که مشتری او شکست خورده است

13. So she spends a good part of the movie getting back at everyone for ostracizing her.
[ترجمه ترگمان]بنابراین او قسمتی از فیلم را که به خاطر ostracizing به همه، به همه جا باز می گردد، می گذراند
[ترجمه گوگل]بنابراین او بخش خوبی از فیلم را به عقب می کشد تا همه او را تحمل کند

14. In the podictionary episode on the word ostracize I talked about how the shells of oysters found their way into that word meaning "to shun" someone.
[ترجمه ترگمان]در بخش \"podictionary\" در کلمه \"ostracize\"، من در مورد این موضوع صحبت کردم که چگونه صدف صدف ها، راهشان را به این کلمه یعنی \"اجتناب از\" کسی \" پیدا کردند
[ترجمه گوگل]در قسمت پودوسیستم بر روی کلمه ostracize من در مورد چگونگی پوسته صدف ها به آن کلمه به معنای 'خاموش کردن' کسی صحبت کردیم

She was ostracized by her family for marrying a Hindu.

به‌خاطر ازدواج با یک هندو از خانوداه‌اش طرد شد.


پیشنهاد کاربران

تک افتادن

بایکوت کردن، کنار گذاشته شدن از جمع دوستان

از چشم یا وجهه ی عمومی یا مردم انداختان یا افتادن
پس زدن یا طرد کردن یا شدن چیزی یا کسی از جایی، گروهی و اجتماع

طرد شدن


کلمات دیگر: