کلمه جو
صفحه اصلی

concubine


معنی : معشوقه، صیغه، رفیقه، متعه
معانی دیگر : (حقوق) هم خوابه (زنی که بدون ازدواج قانونی با مرد دیگری زندگی کند)، موله، همخوابه

انگلیسی به فارسی

صیغه، متعه، رفیقه، هم‌خوابه


پادشاه، صیغه، معشوقه، رفیقه، متعه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a woman who cohabits with a man but is not married to him; mistress.

(2) تعریف: in some polygamous societies, such a woman who has a social and legal position as a secondary wife.

• mistress, kept woman; secondary wife (in cultures which allow more that one wife)
in former times, a concubine was a woman who had a sexual relationship with a man who was not married to her and who may also have had a wife. the man usually gave the woman financial support and had some authority over her.

مترادف و متضاد

معشوقه (اسم)
sweetheart, love, lover, paramour, bonne amie, mistress, concubine, girl, fancy woman, leman, hetaera, inamorata, ladylove, lovemate

صیغه (اسم)
concubine

رفیقه (اسم)
paramour, concubine, woman, girlfriend

متعه (اسم)
concubine

harlot


Synonyms: courtesan, kept woman, mistress


جملات نمونه

1. The sultan's wives and concubines lived in the harem.
[ترجمه Dowe] همسران و کنیزها ( معشوقه ها ) ی سلطان در حرمسرا زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان]زنان و concubines سلطان در حرمسرا می زیستند
[ترجمه گوگل]همسران و پادشاهان سلطان در حرم زندگی می کردند

2. The king had four wives and twenty concubines.
[ترجمه طارق بارکزوی] پادشاه چهار زن و بیست کنیز داشت.
[ترجمه maryam razi] پادشاه چهار زن و بیست معشوقه داشت.
[ترجمه ترگمان]پادشاه چهار زن و بیست زن داشت
[ترجمه گوگل]پادشاه چهار زن و بیست پادشاهی داشت

3. The sultan's wives and concubines live in the harem.
[ترجمه ترگمان]زنان و concubines سلطان در حرمسرا زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]همسران و پادشاهان سلطان در حرم زندگی می کنند

4. The parish clergy had to give up their concubines and accept a higher degree of accountability for performance of their duties.
[ترجمه ترگمان]کشیشان بخش باید concubines خود را تسلیم کنند و میزان بیشتری از مسیولیت های خود را برای انجام وظایف خود بپذیرند
[ترجمه گوگل]روحانیت روستا مجبور شد که پادشاهی خود را از دست بدهد و برای انجام وظایف خود، درجه بالایی از پاسخگویی را بپذیرد

5. Official concubines became unofficial mistresses, and mistresses became secrets kept from wives.
[ترجمه ترگمان]concubines رسمی معشوقه غیر رسمی شدند، و معشوقه هایش، اسرار خود را از دست زنان پنهان می داشتند
[ترجمه گوگل]سمبل های رسمی به معشوقه های غیر رسمی تبدیل شد، و معشوقه ها تبدیل به اسرار نگهداری از همسر شدند

6. Giving up his five wives and dozen concubines, Vladimir demanded that all his subjects in Kiev become baptized.
[ترجمه ترگمان]ولادیمیر، که پنج همسر و پنج همسر concubines را رها کرده بود، تقاضا کرد که همه درس هایش در (کییف)غسل تعمید داده شوند
[ترجمه گوگل]ولادیمیر که پنج زن و ده ها زنبق را داد، خواستار پذیرفتن تمام موضوعات او در کیف شد

7. The priest and his concubine retire; the guest soon seduces the girl with the promise of the sheepskin in payment.
[ترجمه ترگمان]کشیش و معشوقه اش استراحت می کنند مهمان به زودی دخترک را با وعده خرید پوست گوسفند گول می زند
[ترجمه گوگل]کشیش و پادشاه او بازنشسته می شوند؛ مهمان به زودی دختر را با وعده پوست گوسفند پرداخت می کند

8. She is an imperial concubine and one of the emperor's favorites.
[ترجمه ترگمان]او صیغه سلطنتی است و مورد علاقه امپراطور است
[ترجمه گوگل]او یک پادشاه امپراطوری و یکی از موارد مورد علاقه امپراتور است

9. He's nearly sixty. He still wants a concubine? "
[ترجمه ترگمان]تقریبا شصت سالش است هنوزم یه معشوقه میخواد؟ \" \" \"
[ترجمه گوگل]او نزدیک به شصت است او هنوز هم میخواهد یک پادشاه باشد؟ '

10. The imperial concubine of jade comes over, does she how can return non-arrival till now?
[ترجمه ترگمان]صیغه سلطنتی که دارد می آید، آیا او می تواند تا الان به اینجا بیاید؟
[ترجمه گوگل]پادشاه امپراتوری جید می آید، آیا او چگونه می تواند غیر رسمی بازگشت به حال حاضر؟

11. Who'd want to become a concubine without ever falling in love?
[ترجمه ترگمان]کی می خواد بدون عشق عاشق بشه؟
[ترجمه گوگل]چه کسی می خواهد تبدیل به یک پادشاهی بدون عشق در حال سقوط؟

12. "Farewell to My Concubine" is a powerful film . . . a landmark . . . It successfully merges the commercialism of HK moviedom with the artistic purity of China's "Fifth-generation" directors.
[ترجمه ترگمان]\"وداع با concubine من یک فیلم قدرتمند است … یک نقطه عطف … با موفقیت the of moviedom را با خلوص نیت کارگردانان\" پنجمین نسل \" درهم ادغام می کند
[ترجمه گوگل]'وداع با من' یک فیلم قدرتمند است نقطه عطفی این موفقیت تجاری تجاری HK moviedom را با خلوص هنری نسل پنجم نسل 'چین' ادغام می کند

13. Apart from himself and the concubine, it comprised a maid and a rickshaw puller - Xiangzi.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه علاوه بر خود و معشوقه اش، یک خدمتکار و یک کالسکه ران به نام puller را تشکیل می داد
[ترجمه گوگل]جدا از خود و همسرش، یک خدمتکار و یک خلبان ریششو - Xiangzi تشکیل شد

14. The high - ranking Imperial Concubine Yang was a plump beauty in Tang Dynasty.
[ترجمه ترگمان]\"concubine یانگ\" امپراتوری بلند سلطنتی یک زیبایی چاق در دودمان تانگ بود
[ترجمه گوگل]رتبه یانگ یونگ امپراطور یونگ زیبایی شگفت انگیز در سلسله تانگ بود

پیشنهاد کاربران

همخوابه زن ( سکسش با کسی که متاهله ) میتونه فاحشه باشه میتونه فاحشه نباشه دوستت باشه میتونه عضوی از حرمسرات باشه حتی گاهی به زن های بعد از زن اول هم میگن
همینطور علما میگن کسی که باهاش سکس میکنی ولی شرعی زنت نیست
the king hired 3 concubines for his bed
.
A woman who is involved in a monogamous relationship with a man but is not legally married to him. An old term for a kept woman or girlfriend.

She is usually a willing participant in the relationship and may be of any social status.
Anne Boleyn was just a concubine in the eyes of her opponents and she was slandered as a homewrecker; Katherine of Aragon was Henry VIII's true queen in their eyes.

The harem of the palace did house the Sultan's wives and concubines, but it typically also housed all of the women of the palace, including his mother, sisters, aunts, and cousins.

Queen Catherine de' Medici resented her husband's dalliances with his much older concubine, Diane de Poitiers.

The senator's wife was indignant, barely containing her rage when she confronted her husband about the secret series of concubines that he had.

رفیقه، معشوقه

a woman in the past who lived with and had sex with a man who already had a wife or wives, but who was socially less important than the wives
علاوه بر معانی گفته شده، با توجه به تعریف در دیکشنری لانگمن به معنی "کنیز" نیز می باشد

concubine ( روان شناسی )
واژه مصوب: هم بالین
تعریف: مرد یا زنی که بدون ازدواج با مرد یا زنی دیگر زندگی می کند


کلمات دیگر: