1. The demonstrative determiners combine with non-deictic terms for spatial organization to yield complex deictic descriptions of location.
[ترجمه ترگمان]این تظاهر کنندگان با شرایط غیر - برای سازمان فضایی ترکیب می شوند تا توصیف پیچیده تری از مکان ارایه دهند
[ترجمه گوگل]تعیین کننده های تظاهرات با اصطلاحات غیرواقعی برای سازمان فضایی ترکیب می شوند تا توصیف مکان های پیچیده را توضیح دهند
2. Hence the diagram represents a determiner followed by any number of adjectives followed by a noun.
[ترجمه ترگمان]از این رو، نمودار یک تعریف تعیین کننده را نشان می دهد و پس از آن، هر تعداد از صفت به دنبال یک اسم دنبال می شود
[ترجمه گوگل]از این رو، نمودار نشان دهنده تعیین کننده است و به دنبال آن تعداد زیادی از صفت ها به دنبال اسم وجود دارد
3. The next important determiner for the form of address will then be the speech situation.
[ترجمه ترگمان]تعریف مهم بعدی برای شکل آدرس، وضعیت سخنرانی خواهد بود
[ترجمه گوگل]تعیینکننده بعدی برای شکل آدرس، وضعیت گفتگو خواهد بود
4. When you use a determiner, you put a noun group, in front of numbers or adjectives.
[ترجمه ترگمان]وقتی از یک حرف تعریف استفاده می کنید، یک گروه اسم را در مقابل اعداد و یا صفات می گذارید
[ترجمه گوگل]هنگامی که از یک تعیین کننده استفاده می کنید، یک گروه اسم را در مقابل اعداد یا صفت قرار می دهید
5. Context is the sole determiner of meaning without which meaning does not exist.
[ترجمه ترگمان]این مفهوم تنها تعیین کننده مفهوم است بدون این که معنا وجود نداشته باشد
[ترجمه گوگل]محتوا تنها تعریف معنای بدون معنی وجود ندارد
6. In the phrases 'my first boyfriend' and 'that strange woman', the words 'my' and 'that' are determiners.
[ترجمه ترگمان]در جمله نخستین دوست پسر و آن زن عجیب، کلمات من و آن زن عجیب و غریب است
[ترجمه گوگل]در عبارات 'دوست پسر اول من' و 'این زن عجیب و غریب'، کلمات 'من' و 'آن' تعیین کننده هستند
7. This network defines acceptable noun phrases as consisting of the categories determiner, optional adjective string, noun and optional prepositional phrases.
[ترجمه ترگمان]این شبکه عبارت های اسمی مورد قبول را تعریف می کند، که شامل مقوله های تعیین کننده، رشته ای اختیاری صفت، اسم و عبارات prepositional اختیاری است
[ترجمه گوگل]این شبکه عناصر قابل قبول اسم را به عنوان متشکل از دسته تعیین کننده، رشته adjective اختیاری، اسم و عبارات اجباری اختیاری تعریف می کند
8. When the antecedent is a collective noun, the choice of the number forms of the pronoun and corresponding determiner depends on the meaning of the collective noun in the context.
[ترجمه ترگمان]وقتی سابقه یک اسم جمعی است، انتخاب اشکال شماره یک و تعریف مربوطه به معنای اسم جمعی در این زمینه بستگی دارد
[ترجمه گوگل]هنگامی که پیشینیه یک اسم جمعی است، انتخاب فرم های تعداد اشاره و تعیین کننده مربوطه بستگی به معنای اسم جمعی در متن دارد
9. People's names a capital letter, and do not have a determiner in front of them.
[ترجمه ترگمان]افراد یک حرف بزرگ دارند و یک حرف تعریف در جلوی آن ها ندارند
[ترجمه گوگل]نام مردم یک حرف بزرگ است و در مقابل آنها مشخص نیست
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
11. At the very beginning, I identify the definite article as the only determiner, while other prenominal elements take up different positions and each is endowed with a certain name.
[ترجمه ترگمان]در همان ابتدا، من مقاله مشخص را به عنوان تنها حرف تعریف شناسایی می کنم، در حالی که سایر عناصر prenominal موقعیت متفاوتی را اشغال می کنند و هر کدام دارای یک نام خاص هستند
[ترجمه گوگل]در ابتدا، مقاله قطعی را به عنوان تنها تعیین کننده شناسایی می کنم، در حالی که عناصر پیشین، موقعیت های مختلف را به دست می گیرند و هر یک با نام خاصی به دست می آیند
12. You are no longer a passive recipient of education, you are an active determiner of education.
[ترجمه ترگمان]شما دیگر دریافت کننده منفعل آموزش نیستید، شما یک تعریف فعال از آموزش هستید
[ترجمه گوگل]شما دیگر گیرنده غیرفعال آموزش نیستید، شما یک عامل تعیین کننده برای تحصیل هستید