کلمه جو
صفحه اصلی

encourage


معنی : تشویق کردن، پیش بردن، تقویت کردن، تشجیع کردن، پروردن، ترغیب کردن، دلگرم کردن
معانی دیگر : خواهان کردن، انگیزاندن، شوردادن، دلگرمی دادن، یاری دادن، کمک کردن، ترویج کردن، رو دادن به، تشجیح کردن

انگلیسی به فارسی

تشویق کردن، دلگرم کردن، تقویت کردن، پیش بردن، پروردن


تشويق كردن، تشویق کردن، دلگرم کردن، ترغیب کردن، تقویت کردن، تشجیع کردن، پیش بردن، پروردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: encourages, encouraging, encouraged
(1) تعریف: to arouse feelings of hope or courage in; give confidence to; hearten.
مترادف: buck up, buoy up, embolden, hearten, nerve
متضاد: abash, demoralize, deter, discourage, dishearten, dismay, dispirit
مشابه: assure, cheer, enliven, inspire, rally, rouse, sustain

- Winning in the first round of judging encouraged him tremendously.
[ترجمه ترگمان] برنده شدن در اولین دور داوری او را به شدت تشویق می کرد
[ترجمه گوگل] پیروزی در دور اول قضاوت او را به شدت تشویق کرد

(2) تعریف: to give help, support, or approval to.
مترادف: egg on, prick, prompt, spur on
متضاد: discourage, dissuade, hinder, restrain
مشابه: abet, fortify, impel, incite, induce, inspire, invite, motivate, pat on the back, prod, stimulate, support, woo

- He hadn't planned on going to college, but his guidance counselor strongly encouraged him.
[ترجمه ترگمان] او قصد رفتن به دانشگاه را نداشت، اما مشاور his او را تشویق می کرد
[ترجمه گوگل] او برای رفتن به کالج برنامه ریزی نکرده بود، اما مشاور رهبری او به شدت او را تشویق کرد
- One boy was hitting and teasing the dog, and the others were encouraging him.
[ترجمه ترگمان] یک پسر کتک می خورد و سربه سر سگ می گذاشت و دیگران او را تشویق می کردند
[ترجمه گوگل] یک پسر در حال سقوط و سوزاندن سگ بود، و دیگران او را تشویق کردند
- Her parents encouraged her in her efforts to become a figure skater.
[ترجمه ترگمان] والدینش او را در تلاش برای تبدیل شدن به یک اسکیت باز شخصیت تشویق کردند
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش او را در تلاش برای تبدیل شدن به یک اسکیت بازان تشویق کردند

(3) تعریف: to enthusiastically advise (someone) to pursue a course of action; urge.
مترادف: urge

- I encourage you to take advantage of this opportunity while you have the chance.
[ترجمه آبتین بامداد] من شما را تشویق میکنم حال که شانسش را دارید از این فرصت استفاده کنید
[ترجمه امیرحسین] من شما را تشویق می کنم حالا که شما این فرصت را دراختیار دارید تا زمانی که این فرصت را دارید
[ترجمه parnia] من شما را تشویق می کنم تا زمانی که این شانس را در اختیار دارید، از این فرصت استفاده کنید.
[ترجمه ترگمان] من شما را تشویق می کنم که از این فرصت استفاده کنید تا فرصت پیدا کنید
[ترجمه گوگل] من شما را تشویق می کنم تا از این فرصت استفاده کنید در حالی که فرصت دارید
- Her husband encouraged her to return to her career.
[ترجمه ترگمان] شوهرش او را تشویق کرد که به حرفه خود برگردد
[ترجمه گوگل] شوهرش او را تشویق کرد تا به کار خود بازگردد

(4) تعریف: to stimulate or promote; advance.
مترادف: boost, forward, foster, further, help, induce, promote, stimulate
متضاد: counteract, depress, deter, discourage, hinder, inhibit, put off, silence, stifle, suppress
مشابه: actuate, advance, arouse, cultivate, galvanize, incite, inspire, invite, provoke, stir up

- Plant food will encourage blossoming.
[ترجمه ترگمان] غذاهای گیاهی شکوفا شدن را تشویق خواهند کرد
[ترجمه گوگل] غذای گیاهی شکوفایی را تشویق می کند
- Early graduation is possible, but the school does not encourage it.
[ترجمه ترگمان] اوایل فارغ التحصیلی امکان پذیر است، اما مدرسه آن را تشویق نمی کند
[ترجمه گوگل] فارغ التحصیلی زود هنگام ممکن است، اما مدرسه آن را تشویق نمی کند
- The city is putting in more bicycle lanes to encourage bicycling as a way to commute.
[ترجمه ترگمان] این شهر برای تشویق دوچرخه سواری به عنوان راهی برای رفت و آمد دوچرخه سواری در مسیرهای دوچرخه بیشتری قرار دارد
[ترجمه گوگل] این شهر خطوط دوچرخه ای بیشتری را برای تشویق دوچرخه سواری به عنوان راهی برای رفت و آمد به کار می گیرد

• support, inspire, give hope
if you encourage someone to do something, you tell them that you think that they should do it, or that they should continue doing it.
if you encourage a particular activity, you support it actively.
if something encourages an attitude or a kind of behaviour, it makes it more likely to happen.
see also encouraging.

مترادف و متضاد

تشویق کردن (فعل)
abet, encourage, cheer, countenance, patronize, eulogize, inspirit, grace

پیش بردن (فعل)
encourage, advance, carry out, further, expedite, hustle

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

تشجیع کردن (فعل)
encourage, heart, hearten, bield, solicit, cheer up, embolden

پروردن (فعل)
encourage, breed, rear, feed, raise, propagate, nurture, form, cherish, foster, bring up, mother

ترغیب کردن (فعل)
encourage, cheer, influence, put, harp, persuade

دلگرم کردن (فعل)
encourage

stimulate spiritually


Synonyms: animate, applaud, boost, brighten, buck up, buoy, cheer, cheer up, comfort, console, embolden, energize, enhearten, enliven, excite, exhilarate, fortify, galvanize, give shot in arm, gladden, goad, hearten, incite, inspire, inspirit, instigate, praise, prick, prop up, psych up, push, rally, reassure, refresh, restore, revitalize, revivify, rouse, spur, steel, stir, strengthen, sway


Antonyms: dampen, deject, depress, deter, discourage, dispirit, dissuade, uninspire


give support; help


Synonyms: abet, advance, advocate, aid, approve, assist, back, back up, befriend, bolster, boost, brace, comfort, console, countenance, develop, ease, egg on, endorse, favor, fortify, forward, foster, further, get behind, give a leg up, go for, improve, instigate, invite, pat on the back, prevail, promote, pull for, push, reassure, reinforce, relieve, root for, sanction, second, serve, side with, smile upon, solace, spur, strengthen, subscribe to, subsidize, succor, support, sustain, uphold


Antonyms: block, confuse, deter, discourage


جملات نمونه

1. We encouraged the coach to devise a plan for beating Jefferson High.
ما مربی را تشویق کردیم تا طرحی برای شکستِ "جفرسون های" بریزد

2. Some unstable persons need to be encouraged to find a vocation.
بعضی از آدم های متزلزل، برای کار پیدا کردن نیاز به تشویق دارند

3. A valiant person rarely needs to be encouraged.
انسان شجاع، به ندرت نیاز به تشویق شدن دارد

4. we encourage factories to switch from coal to gas
ما کارخانه ها راتشویق می کنیم که به جای زغال سنگ گاز مصرف کند.

5. we encourage the developement of industry
ما گسترش صنایع را تشویق می کنیم.

6. try to encourage learning and equally to protect children from dangers
بکوش که مشوق آموزش باشی و نیز کودکان را از خطر حفظ کنی.

7. the government's plans to encourage literacy
برنامه های دولت برای ترویج سواد آموزی

8. Encourage your child to reach a compromise between what he wants and what you want.
[ترجمه ترگمان]کودک خود را تشویق کنید تا بین آنچه که می خواهد و آنچه که می خواهید به توافق برسد
[ترجمه گوگل]کودک را تشویق کنید که بین آنچه که می خواهید و آنچه که می خواهید، سازش کند

9. They'd got a special grant to encourage research.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کمک ویژه برای تشویق تحقیقات دریافت کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها کمک خاصی برای تشویق تحقیقات دریافت کردند

10. We must encourage innovation if the company is to remain competitive.
[ترجمه ترگمان]اگر شرکت همچنان رقابتی باقی بماند، ما باید نوآوری را تشویق کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید نوآوری را تشویق کنیم اگر این شرکت رقابتی باقی بماند

11. His parents encourage him in his studies.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش او را در مطالعات خود تشویق می کنند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر او را در مطالعات خود تشویق می کنند

12. A good teacher can encourage artistic creativity.
[ترجمه ترگمان]یک معلم خوب می تواند خلاقیت هنری را تشویق کند
[ترجمه گوگل]یک معلم خوب می تواند خلاقیت هنری را تشویق کند

13. Meanwhile, they should encourage those among us who cannot swim five yards before they are gasping for air.
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، آن ها باید کسانی را که در پنج یاردی ما شنا کنند، تشویق کنند
[ترجمه گوگل]در همین حال، آنها باید میان ما را تشویق کنند که نمی توانند پنج متری را بپوشانند تا آنها برای هوا گاز بگیرند

14. They often encourage the students with prizes.
[ترجمه ترگمان]آن ها اغلب دانشجویان را با جوایز تشویق می کنند
[ترجمه گوگل]آنها اغلب دانشجویان را با جوایز تشویق می کنند

15. Remove dead leaves to encourage new growth.
[ترجمه ترگمان]برگ های مرده را بردارید تا رشد جدید را تشویق کنید
[ترجمه گوگل]برگ های مرده را برای تشویق رشد جدید حذف کنید

16. School should encourage the full development of a student's talents.
[ترجمه ترگمان]مدرسه باید رشد کامل استعدادهای دانش آموز را تشویق کند
[ترجمه گوگل]مدرسه باید توسعه کامل دانش آموزان را تشویق کند

17. This may encourage gold traders to dip their toes back into the markets.
[ترجمه ترگمان]این امر ممکن است تاجران طلا را تشویق کند که انگشتان خود را به بازار باز گردانند
[ترجمه گوگل]این ممکن است معامله گران طلا را تشویق کند تا انگشتان خود را به بازار بازگردانند

18. They display chocolates next to supermarket checkouts to encourage impulse buying.
[ترجمه ترگمان]آن ها شکلات را در کنار سوپر مارکت سوپرمارکت نمایش می دهند تا خریدهای ناگهانی را تشویق کنند
[ترجمه گوگل]آنها در کنار کالاهای سوپرمارکت شکلات ها را نمایش می دهند تا خرید ضربان ساز را تشویق کنند

19. We must encourage the planting of new trees and preserve our existing woodlands.
[ترجمه ترگمان]ما باید کاشت درختان جدید را تشویق کنیم و woodlands موجود را حفظ کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید کاشت درختان جدید را تقویت کنیم و چوب های موجود را حفظ کنیم

I encouraged them to learn foreign languages.

آن‌ها را تشویق کردم که زبان‌های خارجی را بیاموزند.


Success encouraged her to try again.

موفقیت او را ترغیب کرد که باز هم بکوشد.


A teacher who encouraged students to riot.

معلمی که دانش‌آموزان را به شورش می‌انگیزاند.


the government's plans to encourage literacy

برنامه‌های دولت برای ترویج سواد‌آموزی


پیشنهاد کاربران

پروراندن
پرورانیدن

تشویق کردن - دلگرم کردن - جرئت دادن

textese are encourage bad grammer

textese are encourage bad
grammer
متن های مخفف دستور زبان را بد پیش میبرد

پرورش دادن

امیدوار کننده

تشدید کردن

مشوق/مروج/موجد/تقویت کننده/برانگیزنده/برانگیزاننده چیزی بودن
سبب/موجب/باعث شدن

به وجود آوردن

تشویق کردن ، ترغیب کردن ، حمایت کردن از
we were encouraged to learn foreign languages at school
ما در مدرسه تشویق می شدیم که زبان های خارجی را یاد بگیریم 🚂
انسانی 94 ، ریاضی 93 ، زبان 88

ترکیب کردن

مجبور کردن هم معنی میده

میدان دادن، ایجاد امکان

پیش بَرَنده

تشویق کردن

ترغیب کردن

پشتیبانی کردن

خواهان چیزی بودن

تشویق کردن ، ترغیب کردن ، حمایت کردن از

دل و جرات دادن ، قوت قلب دادن

دلیر کردن. [ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. شجاع و دلاور کردن. بی باک کردن. تجرئه. تشجیع. ( المصادر زوزنی ) . تطویع. ( از منتهی الارب ) . تنجید. ( تاج المصادر بیهقی ) . گستاخ کردن : عبداﷲبن سبا خواست که مردمان را بر عثمان دلیر کند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.

پرورانیدن، به اوج رساندن

Meaning: To encourage people is to make them want to do something

Example: My football coach will encourage us when we are losing


کلمات دیگر: