1. desperate diseases must have desperate cures
بیماری های شدید نیاز به درمان جدی دارند
2. desperate poverty
فقر نومید کننده
3. a desperate criminal
بزهکار از جان گذشته
4. a desperate illness
بیماری وخیم
5. a mother's desperate attempts to revive her dead child
کوشش های مذبوحانه ی مادر برای احیای فرزند مرده اش
6. the country's desperate need for reforms
نیاز مبرم کشور به اصلاحات
7. to be desperate for affection
تشنه ی محبت بودن
8. the situation was desperate and england stood alone against hitler
وضعیت نومید کننده بود و انگلیس تنها در مقابل هیتلر ایستادگی می کرد.
9. the old woman was desperate for money
پیرزن سخت محتاج پول بود.
10. hunger had made them so desperate that they would not flinch at anything
گرسنگی آنقدر جان آنها را به لب آورده بود که از هیچ کاری روگردان نبودند.
11. his wife's verbal onslaughts had made him desperate
حملات شدید لفظی زنش او را مستاصل کرده بود.
12. Somewhere out there was a desperate man, cold, hungry, hunted.
[ترجمه تجلی] در جایی بیرون از آنجا، مردی درمانده بود؛ یخ کرده، گرسنه و هراسان.
[ترجمه ترگمان]یه جایی اون بیرون یه مرد بیچاره، سرد، گرسنه، شکار کرده بود
[ترجمه گوگل]در جایی خارج، یک مرد ناامید، سرد، گرسنه، شکار شد
13. He was desperate when he lost all his money.
[ترجمه محمد مهدی] او پس از اینکه همه پولش را از دست داد، مستاصل شد.
[ترجمه Jisung] او بعد از از دست دادن کل پول هایش نا امید شده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی همه پولش رو از دست داد خیلی داغون شده بود
[ترجمه گوگل]او ناامید شد زمانی که تمام پولش را از دست داد
14. A desperate tiredness set in after hours of anxious waiting.
[ترجمه ترگمان]پس از چند ساعت انتظار، خستگی ناشی از ناامیدی به راه افتاد
[ترجمه گوگل]یک خستگی ناامید بعد از ساعت انتظار اضطرابی تنظیم شده است
15. They are in desperate need of food and shelter.
[ترجمه محمد مهدی] آنها نیاز اجتناب ناپذیری به غذا و سرپناه دارند.
[ترجمه تجلی] آنها شدیدا نیازمند غذا و سرپناه هستند.
[ترجمه ترگمان]آن ها نیازمند غذا و سرپناه هستند
[ترجمه گوگل]آنها نیازمند غذا و پناهگاه هستند
16. The company is in desperate trouble financially.
[ترجمه ترگمان]این شرکت از نظر مالی دچار مشکل شده است
[ترجمه گوگل]این شرکت به صورت مالی ناامید کننده است
17. I was starting to get desperate.
[ترجمه محمد مهدی] به تدریج داشتم ناامید و مستاصل می شدم.
[ترجمه ترگمان]کم کم داشتم نا امید می شدم
[ترجمه گوگل]شروع کردم به ناامید شدن
18. They are desperate to erase the memory of that last defeat in Cardiff.
[ترجمه محمد مهدی] آنها ناگزیرند تا خاطره شکست اخیر در کاردیف را به فراموشی بسپارند.
[ترجمه ترگمان]اونا خیلی نا امید هستن که خاطره آخرین شکست در کاردیف رو پاک کنن
[ترجمه گوگل]آنها ناامید هستند تا حافظه آن شکست اخیر در کاردیف را پاک کنند
19. There were the sounds of a desperate struggle.
[ترجمه ترگمان]صدای کش مکش نومیدانه به گوش رسید
[ترجمه گوگل]صدای یک مبارزه ناامید کننده بود
20. I heard sounds of a desperate struggle, just above my room.
[ترجمه ترگمان]صدای کش مکش ناامیدی را شنیدم، درست بالای اتاق من
[ترجمه گوگل]من صدای یک مبارزه ناامیدانه، درست بالای اتاقم را شنیدم
21. Stores are getting desperate after two years of poor sales.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه ها بعد از دو سال فروش ضعیف ناامید می شوند
[ترجمه گوگل]پس از دو سال فروش ضعیف، فروشگاه ها از دست می دهند