کلمه جو
صفحه اصلی

assertive


معنی : اظهار کننده، ادعا کننده
معانی دیگر : جسور، پر مدعا، پر جرات، کسی که از حق خود دفاع می کند، سمج، حاضرجواب، بی محابا، مدعی

انگلیسی به فارسی

اظهار‌کننده، ادعا‌کننده، مدعی


اظهار کننده، ادعا کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: assertively (adv.), assertiveness (n.)
• : تعریف: forward or aggressive in speech or action.
متضاد: acquiescent, meek, retiring, servile, timid, unassertive
مشابه: affirmative, aggressive, free, obtrusive

- To make them listen, you'll need to be more assertive.
[ترجمه ترگمان] برای اینکه اونا گوش کنن، تو باید بیشتر بااعتماد به نفس باشی
[ترجمه گوگل] برای اینکه آنها را گوش دهید، باید بیشتر قاطع باشید

• forceful, aggressive
someone who is assertive speaks and acts in a forceful way so that people take notice of them.

مترادف و متضاد

اظهار کننده (صفت)
assertive

ادعا کننده (صفت)
assertive

aggressive


Synonyms: absolute, assured, certain, confident, decided, decisive, demanding, dogmatic, domineering, emphatic, firm, forceful, forward, insistent, militant, overbearing, positive, pushy, self-assured, self-confident, strong-willed, sure


Antonyms: diffident, quiet, shy, unconfident


جملات نمونه

He defended his actions so assertively that everyone thought he was right.

با چنان سماجتی از اعمال خود دفاع می‌کرد که همه فکر کردند حق با اوست.


1. Women have become more assertive in the past decade.
[ترجمه محمد رضا اسدی] زنان در دهه گذشته جسورتر و با جرئت تر شده اند.
[ترجمه یوسف] زنان در دهه اخیر بیشتر عقاید خود را بروز می دهند
[ترجمه ترگمان]زنان در دهه گذشته مصمم تر شده اند
[ترجمه گوگل]زنان در دهه گذشته قوی تر شده اند

2. Be assertive and spell out exactly how you feel.
[ترجمه ترگمان]قاطع باشید و دقیقا مشخص کنید که چه احساسی دارید
[ترجمه گوگل]ببخشید و دقیقا همانطور که احساس می کنید، طلسم کنید

3. Be assertive rather than bottle up your anger.
[ترجمه حلما] قاطع باشید بجای اینکه خشم خود را سرکوب کنید
[ترجمه ترگمان]به جای اینکه عصبانیت خود را کنترل کنید، قاطع باشید
[ترجمه گوگل]بجای بطری کردن خشم خود، قاطع باشید

4. Her son was an energetic, assertive boy, always ready to argue.
[ترجمه ترگمان]پسرش یک پسر پر انرژی و شجاع بود، همیشه آماده بود که بحث کند
[ترجمه گوگل]پسر او یک پسر پر انرژی و محکم بود، همیشه آماده استدلال است

5. You should try and be more assertive.
[ترجمه ترگمان]باید سعی کنید assertive تر باشید
[ترجمه گوگل]شما باید سعی کنید و محکم تر باشید

6. Dameane Douglas is becoming more assertive on the field.
[ترجمه ترگمان]\"داگلاس داگلاس\" در این زمینه بیشتر جسور شده است
[ترجمه گوگل]دائما داگلاس در این زمینه بیشتر متقاعد شده است

7. Those at risk-overly sensitive, poorly assertive children-have not achieved the emotional mastery necessary to be successfully separate from parents.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که در معرض خطر هستند - بیش از حد حساس، کودکان با جسارت ضعیف - به برتری عاطفی لازم برای جدا شدن از پدر و مادر دست نیافته اند
[ترجمه گوگل]کسانی که در معرض خطر بسیار حساس و ناکارآمد هستند، به تسلط احساسی لازم برای موفقیت از والدین جدا نشده اند

8. Marks appear weighty and assertive if driven on to the canvas with a painting knife.
[ترجمه ترگمان]مارکس اگر با یک چاقوی نقاشی به بوم وارد شود، سنگین و بااعتماد به نظر جلوه می کند
[ترجمه گوگل]اگر با یک چاقوی نقاشی به سمت بوم رانده شود، علامت ها به نظر می رسد وزن و قاطعانه باشد

9. He is big, blond, assertive and aggressive.
[ترجمه ترگمان]بزرگ، مو بور، جسور و تهاجمی است
[ترجمه گوگل]او بزرگ، بور، تکراری و مهاجم است

10. The importance of self-esteem To be assertive you need to have your self-esteem well anchored.
[ترجمه ترگمان]اهمیت اعتماد به نفس برای اعتماد به نفس لازم است که اعتماد به نفس خود را به خوبی تثبیت کنید
[ترجمه گوگل]اهمیت اعتماد به نفس: به اعتقاد شما باید اعتماد به نفس خوبی داشته باشید

11. In many of them assertive political leaders are trying to enhance their power.
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از آن ها، رهبران سیاسی مدعی هستند تا قدرت خود را افزایش دهند
[ترجمه گوگل]در بسیاری از آنها، رهبران سرسخت سیاسی سعی دارند قدرت خود را افزایش دهند

12. Alfred is much the more adventurous and assertive of the two.
[ترجمه ترگمان](آلفرد)the و assertive از این دو است
[ترجمه گوگل]آلفرد خیلی مشتاقتر از اینهاست

13. Jack has a very assertive personality.
[ترجمه ترگمان]جک شخصیت بسیار assertive دارد
[ترجمه گوگل]جک دارای شخصیت بسیار استدلال است

14. This is an assertive approach to influencing.
[ترجمه ترگمان]این یک رویکرد قاطع برای تاثیرگذاری است
[ترجمه گوگل]این یک رویکرد واضحی برای تأثیرگذاری است

پیشنهاد کاربران

If you are patient, you should be more assertive with your doctor.

فرد قاطع

سمج، مُسِرّ

اظهار وجود، جسارت، جرأت ورزی

an assertive lawyer/attorney
( وکیل ) کار بلد، خبره، پافشار، فعال، بی باک، جسور


Self - confident به خود مطمئن
Determined & decisive مصمم و قاطع
authoritative اقتدار گرا

confident معتمد به نفس

قرص، محکم، قاطع

سمج - جسور

کَنِه

( فرد ) جسور، معتمد به نفس

شخصی که اعتماد به نفس داره

قاطع بودن

جسورو پرجرات


سمج


با اعتماد به نفس، قاطع، مدعی

کسی که دیگران حرفش رو میخونن، قاطع

( صفت ) فردی که ابزار وجود میکند = confident


کلمات دیگر: