1. center of affection
کانون محبت
2. the reciprocal affection of moving bodies
گرایش متقابل اجسام در حال حرکت
3. he longs for affection
او تشنه ی محبت است.
4. homa was shedding affection on every guest equally
هما به همه ی مهمانان به طور مساوی اظهار محبت می کرد.
5. she lavishes her affection on her youngest son and the others get jealous
او به پسر کوچکش بیش از حد محبت می ورزد و دیگران حسودی شان می شود.
6. the cords of affection that tied her to her husband
رشته های محبت که او را به شوهرش وابسته کرده بود
7. a spontaneous expression of affection
اظهار محبت بی شایبه
8. he is hungry for affection
او تشنه ی محبت است.
9. her hatred changed to affection
تنفر او تبدیل به محبت شد.
10. she gazed with deep affection at her baby
با محبتی عمیق به طفل خود خیره شد.
11. the orphan's craving for affection
نیاز شدید (طفل) یتیم به محبت
12. to be desperate for affection
تشنه ی محبت بودن
13. his heart was bursting with affection
قلبش سرشار از محبت بود.
14. the orphan girl starved for affection
دختر یتیم تشنه ی محبت بود.
15. the students were brimming with affection
شاگردان سرشار از محبت بودند.
16. he missed his mother's companionship and affection
او دلش هوای مصاحبت و محبت مادرش را کرده بود.
17. we must show our love and affection but kennel our anger and hatred
ما باید عشق و محبت خود را نشان بدهیم ولی خشم و تنفر خود را مهار کنیم.
18. she looked at her students with maternal affection
با محبت مادرانه ای به شاگردان خود نگاه می کرد.
19. she was bathed in the love and affection of the family
عشق و محبت فامیل وجودش را فرا گرفته بود.
20. if a teacher's instruction is a whisper of affection . . .
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی . . .
21. they welcomed him to their house with open arms and affection
با آغوش باز و مهربانی او را به خانه ی خود خوشامد گفتند (پذیرفتند).
22. She was held in deep affection by all her students.
[ترجمه ترگمان]همه دانش آموزان او را در آغوش گرفته بود
[ترجمه گوگل]او توسط تمام دانش آموزانش در محبت عمیق برگزار شد
23. The motherless children were starving for affection.
[ترجمه ترگمان]بچه های یتیم به خاطر محبت از گرسنگی می مردند
[ترجمه گوگل]بچه های مادربزرگ برای دلسوزی گرسنه بودند
24. if equal affection cannot be, let the more loving be me.
[ترجمه ترگمان]اگر محبت و عاطفه وجود نداشته باشد، بگذار بیش از این دوستم داشته باشند
[ترجمه گوگل]اگر عدالت مساوی نمی تواند باشد، اجازه دهید بیشتر دوستش دارم
25. sometime affection is a shy flower that takes time to blossom.
[ترجمه ترگمان]محبت زمانی یک گل خجالتی است که زمان شکوفه دادن را می برد
[ترجمه گوگل]بعضی اوقات محبت یک گل خجالتی است که زمان برای شکوفا شدن را می گیرد
26. He had a deep affection for his aunt.
[ترجمه ترگمان]محبت عمیقی نسبت به عمه اش داشت
[ترجمه گوگل]او عمیق برای عمه اش داشت
27. I have a great affection for New York.
[ترجمه ترگمان]من یه عشق بزرگ برای نیویورک دارم
[ترجمه گوگل]من برای نیویورک محبت زیادی دارم
28. He inspires affection and respect as a man of unquestionable integrity.
[ترجمه ترگمان]او محبت و احترام را به عنوان مردی با صداقت بی چون و چرا تلقی می کند
[ترجمه گوگل]او الهام بخش مهربانی و احترام به عنوان یک فرد از صداقت بی قید و شرط است
29. If equal affection cannot be, let the more loving be me.
[ترجمه ترگمان]اگر عشق و عاطفه وجود داشته باشد، بگذار بیشتر دوست داشتن من باشد
[ترجمه گوگل]اگر عدالت مساوی نمی تواند باشد، اجازه دهید بیشتر دوستش دارم