1. he preferred the contemplative life to the active life
او زندگی پر عبادت و تفکر را به زندگی پرفعالیت ترجیح می داد.
2. Martin is a quiet, contemplative sort of chap.
[ترجمه بهار] مارتین مردی ساکت و متفکر است
[ترجمه ترگمان]مارتین یک مرد آرام و contemplative است
[ترجمه گوگل]مارتین آرام و آرام است
3. He gave her a contemplative look.
[ترجمه ترگمان]نگاه contemplative به او انداخت
[ترجمه گوگل]او نگاهی عمیق به او داد
4. Her mood was calm and contemplative.
[ترجمه ترگمان]چهره اش آرام و آرام بود
[ترجمه گوگل]خلق و خوی او آرام و آرام بود
5. The solitary life did not mean that a contemplative was deprived of all human contact, however.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، زندگی منزوی به این معنا نبود که فرد متفکر از هرگونه ارتباط انسانی محروم شده است
[ترجمه گوگل]زندگی انفرادی به این معنی نیست که تفکر با تمام تماسهای انسانی محروم شده است
6. Unlike the contemplative Hawthorne, Dickens could not wait to see the Falls.
[ترجمه ترگمان]دیکنز بر خلاف Hawthorne contemplative نمی توانست صبر کند تا آبشار را ببیند
[ترجمه گوگل]بر خلاف Hawthorne معاصر، دیکنز نمی تواند صبر کند تا Falls را ببیند
7. This state is the goal of the contemplative life, if not here, then certainly after death.
[ترجمه ترگمان]این وضعیت هدف زندگی معنوی است، اگر نه اینجا، و بعد از مرگ حتمی است
[ترجمه گوگل]این حالت هدف زندگی تفصیلی است، اگر نه در اینجا، پس قطعا بعد از مرگ
8. Through these channels the contemplative ideals developed in monastic communities found a wider audience.
[ترجمه ترگمان]از طریق این کانال ها آرمان های تعمقی که در جوامع صومعه ها ایجاد شد، مخاطبان بیشتری پیدا کردند
[ترجمه گوگل]از طریق این کانال ها آرمان های اندیشمندانه در جوامع مدرن توسعه یافتند و مخاطبان وسیعتری پیدا کردند
9. The mood is contemplative and cool, even introspective; associations are immediately religious.
[ترجمه ترگمان]این حالت ذهنی متفکر و آرام و حتی introspective است؛ انجمن ها فورا مذهبی هستند
[ترجمه گوگل]خلق و خوی اندیشمندانه و خنک است، حتی بی نظیر؛ انجمن ها بلافاصله مذهبی هستند
10. She was in contemplative mood.
[ترجمه ترگمان]او خلق و خوی contemplative داشت
[ترجمه گوگل]او در حالت نظری بود
11. The Educorp catalogue also lists some more contemplative, or just curious, examples, including the Bogie Stack.
[ترجمه ترگمان]کاتالوگ Educorp همچنین لیستی از contemplative و یا فقط کنجکاو، نمونه هایی از جمله پشته bogie را فهرست می کند
[ترجمه گوگل]کاتالوگ Educorp همچنین لیستی از نمونه های مفروض و یا کنجکاو تر، از جمله Bogie Stack را فهرست می کند
12. In practice active and contemplative life get in each other's way.
[ترجمه ترگمان]در عمل زندگی فعال و معنوی به روش دیگری به عمل می آید
[ترجمه گوگل]در عمل، زندگی فعال و اندیشمندانه در مسیر یکدیگر قرار می گیرد
13. Does aesthetic art and mystical art and contemplative art offer alternatives to the horror and humiliation in which three-quarters of mankind lives?
[ترجمه ترگمان]آیا هنر زیبایی شناسی و هنر عرفانی و هنر معنوی جایگزین هایی را به وحشت و تحقیر می دهند که در آن سه چهارم زندگی بشر زندگی می کنند؟
[ترجمه گوگل]آیا هنر زیباییشناسی و هنر عرفانی و هنر معاصر جایگزینهایی برای وحشت و تحقیر است که در آن سه چهارم بشریت زندگی می کنند؟
14. Woosnam and Olazabal have been in more contemplative mood after further moderate performances in New Orleans.
[ترجمه ترگمان]Woosnam و Olazabal پس از اجرای بیش از حد متوسط در نیواورلئان به حالت تعمق و تفکر درآمده اند
[ترجمه گوگل]Woosnam و Olazabal پس از عملکرد های مؤثرتری در نیواورلئان، در خلق و خوی تفکر بیشتری بوده اند
15. This ritual process enacts a pattern which can be translated into inner experience in the contemplative discipline.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند سنتی الگویی را تصویب می کند که می تواند به تجربه درونی در نظم تعمقی تعبیر شود
[ترجمه گوگل]این فرایند آیینی، یک الگوی است که می تواند به تجربه درونی در رشته نظری پرداخته شود