1. it sounds a bit complicated to me
به نظرم کمی پیچیده می آید.
2. this novel has a complicated plot
این رمان داستان پیچیده ای دارد.
3. he elevated woodcutting into a complicated art
او چوب بری را به عنوان یک هنر پیچیده تعالی بخشید.
4. lack of money and illness further complicated her travel plans
بی پولی و بیماری،برنامه سفر او را بیش از پیش با اشکال مواجه کرد.
5. the human body is a very complicated machine
بدن انسان ماشین بسیار پیچیده ای است.
6. the story of their divorce is very long and complicated
داستان طلاق آنها بسیار طولانی و پیچیده است.
7. A complicated system of sewers runs under the city.
[ترجمه ترگمان]سیستم پیچیده ای از لوله های فاضلاب در زیر شهر جریان دارد
[ترجمه گوگل]یک سیستم پیچیده فاضلاب زیر شهر اجرا می شود
8. The most complicated motorway interchange in Britain is known as Spaghetti Junction.
[ترجمه ترگمان]The motorway در بریتانیا به عنوان تقاطع اسپاگتی معروف است
[ترجمه گوگل]پیچیدگی بزرگراه در بریتانیا به عنوان Spaghetti Junction شناخته می شود
9. The problems grew complicated beyond all reason.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات فراتر از همه دلایل پیچیده شدند
[ترجمه گوگل]مشکلات فراتر از همه دلایل پیچیده شد
10. The old system was fairly complicated whereas the new system is really very simple.
[ترجمه ترگمان]سیستم قدیمی نسبتا پیچیده بود در حالی که سیستم جدید بسیار ساده است
[ترجمه گوگل]سیستم قدیمی نسبتا پیچیده بود در حالی که سیستم جدید واقعا ساده است
11. I cannot solve this complicated problem.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم این مشکل پیچیده را حل کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این مشکل پیچیده را حل کنم
12. Sometimes the questions are complicated and the answers are simple. Dr. Seuss
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات سوالات پیچیده هستند و پاسخ ها ساده هستند دکتر Seuss
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات سوالات پیچیده هستند و پاسخ ها ساده هستند دکتر سوز
13. This is a novel with a complicated plot.
[ترجمه ترگمان]این یک رمان با یک طرح پیچیده است
[ترجمه گوگل]این یک رمان با یک طرح پیچیده است
14. For young children, getting dressed is a complicated business.
[ترجمه ترگمان]برای کودکان، لباس پوشیدن یک کسب وکار پیچیده است
[ترجمه گوگل]برای بچه های کوچک، لباس پوشیدن یک تجارت پیچیده است
15. The plot was too complicated for me I couldn't follow it.
[ترجمه ترگمان]این طرح برای من خیلی پیچیده بود که نمی توانستم از آن پیروی کنم
[ترجمه گوگل]این طرح برای من بسیار پیچیده بود و من نمیتوانستم آن را دنبال کنم
16. The situation is complicated by the fact that I've got to work late on Friday.
[ترجمه ترگمان]این وضعیت با این حقیقت پیچیده است که من اواخر روز جمعه باید کار کنم
[ترجمه گوگل]این وضعیت با این واقعیت که من باید روز جمعه کار کنم، پیچیده است
17. A complicated string of chemical reactions leads to the end product.
[ترجمه ترگمان]یک رشته پیچیده از واکنش های شیمیایی منجر به محصول نهایی می شود
[ترجمه گوگل]یک رشته پیچیده از واکنش های شیمیایی منجر به محصول نهایی می شود