کلمه جو
صفحه اصلی

rudimentary


معنی : ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه
معانی دیگر : اصولی، بنیادی، پایه ای، آسایی، آغازین، کم

انگلیسی به فارسی

ناقص، اولیه، بدوی، ابتدایی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: rudimental (adj.), rudimentarily (adv.), rudimentariness (n.)
(1) تعریف: of or pertaining to the basic or first principles; elementary.
مترادف: basic, elemental, elementary, fundamental
متضاد: advanced
مشابه: basal, essential, germinal, primary

- The rudimentary principles of chemistry will be covered in the first semester.
[ترجمه ترگمان] اصول ابتدایی شیمی در ترم اول پوشش داده خواهند شد
[ترجمه گوگل] اصول ابتدایی شیمی در نیمه اول تحت پوشش قرار خواهد گرفت
- He has only rudimentary skills in math.
[ترجمه ترگمان] او فقط مهارت های ابتدایی در ریاضی دارد
[ترجمه گوگل] او فقط دارای مهارت های ابتدایی در ریاضی است

(2) تعریف: of, or in the nature of, a rudiment; immature or undeveloped; vestigial.
مترادف: embryonic, immature, undeveloped, vestigial
متضاد: developed
مشابه: abortive, fetal, imperfect, incomplete, premature, primitive, unripe

• basic, elementary, fundamental; not fully developed, immature
something that is rudimentary is very basic and undeveloped or incomplete; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] ابتدایی. کوچک. کم رشد.

مترادف و متضاد

Synonyms: abecedarian, basal, beginning, early, elemental, elementary, embryonic, immature, initial, introductory, larval, nuts-and-bolts, primary, primitive, simple, simplest, uncompleted, undeveloped, vestigial


Antonyms: additional, advanced, derivative, developed, extra, nonessential


ابتدایی (صفت)
abecedarian, elementary, primary, initial, preliminary, rudimentary, infantile

بدوی (صفت)
initial, rudimentary, primitive, germinal, seminal, incipient

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

اولیه (صفت)
primary, preliminary, rudimentary, primitive, prime, early, primal, embryonic, incipient, primeval, rudimental

basic, fundamental


جملات نمونه

a rudimentary knowledge of German

سواد کم در زبان آلمانی


1. a rudimentary knowledge of german
سواد کم در زبان آلمانی

2. the rudimentary principles of physics
اصول بنیادی علم فیزیک

3. He has only a rudimentary knowledge of the subject.
[ترجمه ترگمان]او فقط یک دانش ابتدایی از این موضوع دارد
[ترجمه گوگل]او فقط یک دانش ابتدایی از موضوع دارد

4. His understanding of the language is very rudimentary.
[ترجمه ترگمان]درک او از زبان بسیار ابتدایی است
[ترجمه گوگل]درک او از زبان بسیار ابتدایی است

5. They were given only rudimentary training in the job.
[ترجمه ترگمان]آن ها تنها آموزش ابتدایی را در این کار به دست آوردند
[ترجمه گوگل]آنها فقط آموزش ابتدایی در کار را داده بودند

6. Gradually, I acquired a rudimentary knowledge of music.
[ترجمه ترگمان]به تدریج، من دانش ابتدایی موسیقی را کسب کردم
[ترجمه گوگل]به تدریج، دانش ابتدایی موسیقی را به دست آوردم

7. Some breeds of dog have only rudimentary tails.
[ترجمه ترگمان]برخی از نژاده ای سگ فقط tails ابتدایی دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از نژادهای سگ فقط دم پاییز دارند

8. The classroom equipment is pretty rudimentary.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات کلاس کاملا ابتدایی هستند
[ترجمه گوگل]تجهیزات کلاس درس بسیار ابتدایی است

9. Her knowledge is still only rudimentary.
[ترجمه ترگمان]دانش او هنوز خیلی ابتدایی است
[ترجمه گوگل]دانش او هنوز تنها ابتدایی است

10. He has a rudimentary ability to read, but he can only read simple words.
[ترجمه ترگمان]او یک توانایی ابتدایی برای خواندن دارد، اما فقط می تواند کلمات ساده را بخواند
[ترجمه گوگل]او دارای توانایی ابتدایی خواندن است، اما او تنها می تواند کلمات ساده را بخواند

11. He had only a rudimentary knowledge of French.
[ترجمه ترگمان]او فقط یک دانش مقدماتی از فرانسه داشت
[ترجمه گوگل]او فقط یک دانش ابتدایی از فرانسه داشت

12. Some dinosaurs had only rudimentary teeth.
[ترجمه ترگمان]بعضی از دایناسورها فقط دندان های rudimentary داشتند
[ترجمه گوگل]بعضی از دایناسورها تنها دندانهای اولیه داشتند

13. I have only a rudimentary knowledge of chemistry.
[ترجمه ترگمان]من فقط یک دانش مقدماتی از شیمی را دارم
[ترجمه گوگل]من فقط یک دانش ابتدایی از شیمی هستم

14. It still sleeps with its mother in the rudimentary nest she builds for the night but practises building nests for itself.
[ترجمه ترگمان]هنوز با مادرش در یک لانه بدوی که او برای شب می سازد می خوابد اما برای خود آشیانه می سازند
[ترجمه گوگل]او هنوز مادرش را در لانه ی ابتدایی اش برای شب می سازد اما لندن را برای خودش می سازد

15. The most rudimentary algorithm repeats a single instruction.
[ترجمه ترگمان]الگوریتم ابتدایی یک دستورالعمل واحد را تکرار می کند
[ترجمه گوگل]الگوریتم ابتدایی ترین یک دستور تک تکرار می کند

the rudimentary principles of physics

اصول بنیادی علم فیزیک


پیشنهاد کاربران

مقدماتی

ابتدایی

سطحی


کلمات دیگر: