کلمه جو
صفحه اصلی

freely


معنی : سرخود، سخاوتمندانه، بطور ازاد یا رایگان
معانی دیگر : بطور ازاد یا رایگان

انگلیسی به فارسی

به طور آزاد یا رایگان، آزادانه


انگلیسی به انگلیسی

• with liberty, without limits; frankly, openly, honestly
you say that something is done freely when it is done often or in large quantities.
someone or something that can move or act freely is not controlled or limited by anything.
if you can talk freely, you do not need to be careful about what you say.
something that is freely available can be obtained easily.
something that is given or done freely is given or done willingly.

مترادف و متضاد

سرخود (قید)
independently, freely, high-handedly

سخاوتمندانه (قید)
freely, handsomely

بطور ازاد یا رایگان (قید)
freely

without restriction


Synonyms: advisedly, as you please, at one’s discretion, at one’s pleasure, at will, candidly, deliberately, designedly, fancy-free, frankly, intentionally, of one’s own accord, of one’s own free will, openly, plainly, purposely, spontaneously, unchallenged, unreservedly, voluntarily, willingly, without hindrance, without prompting, without reserve, without restraint, without urging


Antonyms: bound, limited


easily, smoothly done


Synonyms: abundantly, amply, as one pleases, bountifully, cleanly, copiously, effortlessly, extravagantly, facilely, lavishly, liberally, lightly, like water, loosely, open-handedly, readily, unhindered, unobstructedly, unstintingly, well, with a free hand, without encumbrance, without hindrance, without restraint, without stint


Antonyms: difficultly


جملات نمونه

1. people can freely come and go in the streets
مردم می توانند آزادانه در خیابان ها رفت و آمد کنند.

2. you can act freely
شما می توانید آزادانه عمل کنید.

3. he finally opened up freely on the subject
بالاخره آزادانه درباره ی آن موضوع لب به سخن گشود.

4. the blacks and the whites mix freely bearing each other no despite
سیاهپوستان و سفیدپوستان با هم می آمیزند و نسبت به هم کینه ندارند.

5. at the polls, a voter is alone and votes freely
در محل اخذ رای،رای دهنده تنها و آزادانه رای می دهد.

6. the citizens have the right to express their views freely
شهروندان حق دارند عقاید خود را آزادانه بیان کنند.

7. Air can circulate freely through the tunnels.
[ترجمه ترگمان]هوا می تواند آزادانه در تونل ها پخش شود
[ترجمه گوگل]هوا می تواند آزادانه از طریق تونل ها گردش کند

8. The right to speak freely is written into the Constitution of the United States.
[ترجمه ترگمان]حق صحبت آزادانه در قانون اساسی آمریکا نوشته شده است
[ترجمه گوگل]حق صحبت آزادانه در قانون اساسی ایالات متحده نوشته شده است

9. They freely admit they still have a lot to learn.
[ترجمه ترگمان]آن ها آزادانه اعتراف می کنند که هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری دارند
[ترجمه گوگل]آنها آزادانه اعتراف می کنند که هنوز هم برای یادگیری بسیار مفید هستند

10. They promised that individuals could live freely without fear of reprisal from the military.
[ترجمه ترگمان]آن ها قول دادند که بدون ترس از انتقام ارتش، افراد می توانند آزادانه زندگی کنند
[ترجمه گوگل]آنها وعده دادند که افراد بتوانند بدون ترس از تجاوز به ارتش آزادانه زندگی کنند

11. He freely admitted that he had taken bribes.
[ترجمه ترگمان]او آزادانه اعتراف کرد که رشوه گرفته است
[ترجمه گوگل]او آزادانه پذیرفت که رشوه گرفته است

12. Firearms are not freely available on the open market.
[ترجمه ترگمان]سلاح های گرم در بازار آزاد به راحتی در دسترس نیستند
[ترجمه گوگل]سلاح گرم در بازار آزاد آزادانه نیست

13. EU members are allowed to travel freely between member states.
[ترجمه ترگمان]اعضای اتحادیه اروپا مجاز به سفر آزادانه بین کشورهای عضو هستند
[ترجمه گوگل]اعضای اتحادیه اروپا اجازه می دهند آزادانه بین کشورهای عضو سفر کنند

14. It is vital that the contract be freely entered into.
[ترجمه ترگمان]مهم است که قرارداد به آزادی وارد شود
[ترجمه گوگل]حیاتی است که قرارداد به طور آزادانه وارد شود

15. EU citizens can now travel freely between member states.
[ترجمه ترگمان]شهروندان اتحادیه اروپا اکنون می توانند آزادانه بین کشورهای عضو سفر کنند
[ترجمه گوگل]شهروندان اتحادیه اروپا می توانند بین کشورهای عضو آزادانه سفر کنند

16. The cattle are allowed to wander freely.
[ترجمه ترگمان]مردم حق دارن آزادانه پرسه بزنن
[ترجمه گوگل]گاو اجازه دارد آزادانه سرگردان شود

17. Millions of people gave freely in response to the famine appeal.
[ترجمه ترگمان]میلیون ها نفر در پاسخ به درخواست قحطی به آزادی دست یافتند
[ترجمه گوگل]میلیون ها نفر در پاسخ به تجدید نظر در مورد قحطی آزادانه دادند

پیشنهاد کاربران

با کمال میل

بطور آزاد

از روی میل، خود خواسته

آزادانه

بی هیچ قید و شرطی
داوطلبانه
راحت
مجانی

بدون محدودیت

freely ( adv ) = readily ( adv )
به معناهای : آزادانه، به دلخواه، به راحتی، به آسانی، با میل، از روی اشتیاق


کلمات دیگر: