کلمه جو
صفحه اصلی

reveal


معنی : اشکار کردن، معلوم کردن، فاش کردن، ظاهر ساختن، ظاهرکردن
معانی دیگر : آشکار کردن، هویدا کردن، نشان دادن، آفتابی کردن، افشا کردن، بروز دادن، پرده دری کردن، راز گشادن، افشاگری کردن، نمایاندن، برملا کردن، لودادن، (معماری)، تاقچه یا فاصله ی میان پنجره و لبه ی خارجی دیوار

انگلیسی به فارسی

اشکار کردن، فاش کردن، معلوم کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reveals, revealing, revealed
مشتقات: revealingly (adv.), revealer (n.)
(1) تعریف: to disclose or make known.
مترادف: disclose, give away, impart, let out, tell, uncover, unveil
متضاد: belie, conceal, disguise, hide, secrete
مشابه: advise, betray, blab, break, confess, declare, denote, divulge, exhibit, leak, name, show, signify, spill, tattle, unfold

- I promise never to reveal your secret.
[ترجمه حاج عماد] من قول میدم که هرگز راز شما رو فاش نکنم.
[ترجمه ترگمان] قول میدم که راز تو رو فاش نکنم
[ترجمه گوگل] من وعده می کنم هرگز راز خود را فاش نکنم

(2) تعریف: to open to view; show.
مترادف: bare, demonstrate, display, evidence, exhibit, expose, lay out, manifest, open, show, uncover
متضاد: conceal, hide, obscure
مشابه: betray, denote, detect, express, prove

- As the clouds lifted, the snowy mountain peaks were revealed.
[ترجمه حسین شیدایی مهنه] همزمان با رفتن ابرها به بالا ، قله های برفی کوه آشکار میشدند
[ترجمه ترگمان] هنگامی که ابرها بالا رفتند، قله های برفی پوشیده از برف آشکار شدند
[ترجمه گوگل] با بلند شدن ابرها، قله های کوهی برفی آشکار شد
- He lifted his shirt and revealed an elaborate tattoo.
[ترجمه ترگمان] پیراهنش را بالا برد و یک خالکوبی استادانه نشان داد
[ترجمه گوگل] او پیراهن خود را برداشت و یک خال کوبی دقیق نشان داد

• show, exhibit, display; expose, disclose, make public
to reveal something means to make people aware of it.
if you reveal something that has been out of sight, you uncover it so that people can see it.
see also revealing.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بغله پنجره - بغله در - دیواره درگاهی

مترادف و متضاد

disclose, tell


Synonyms: bare, disclose, display, exhibit, expose, flash, lay bare, manifest, open, unclothe, unearth, unmask, unveil


Antonyms: cover, hide


اشکار کردن (فعل)
light, display, announce, air, unfold, reveal, bare, disclose, uncover, quarry, wreak

معلوم کردن (فعل)
specify, reveal, manifest, determine, ascertain, define, locate

فاش کردن (فعل)
utter, give away, tell, unfold, reveal, disclose, manifest, descry, babble, divulge, betray, squeal, tattle, peach, uncloak

ظاهر ساختن (فعل)
reveal, manifest, expose, lay out

ظاهر کردن (فعل)
reveal

Synonyms: acknowledge, admit, affirm, announce, avow, betray, break the news, bring out into open, bring to light, broadcast, come out with, communicate, concede, confess, declare, divulge, explain, expose, get out of system, give away, give out, give the low-down, impart, inform, leak, let cat out of the bag, let fall, let on, let out, let slip, make known, make plain, make public, notify, proclaim, publish, put cards on table, report, talk, tell, unfold, utter


Antonyms: conceal, hide, suppress


show, uncover


جملات نمونه

1. Napoleon agreed to reveal the information to the French population
ناپلئون قبول کرد که آن اطلاعات را به اطلاعِ مردم فرانسه برساند

2. The evidence was revealed only after hours of questioning.
شواهد فقط پس از ساعت ها پرس و جو آشکار شدند

3. General Motors revealed reluctantly that there were defects in their new Buicks.
جنرال موتورز با اکراه برملا کرد که معایبی در اتومبیل های جدیدی بیوک وجود دارد

4. to reveal a friend's confidences
رازهای دوستی را افشا کردن

5. to reveal a secret
سری را افشا کردن

6. to reveal the hidden recesses of the human mind
گوشه های پنهان مغز بشر را هویدا کردن

7. do not reveal other's secrets!
رازهای دیگران را افشا نکن !

8. these poems reveal a peculiar side of her character
این اشعار یک ویژگی خاص شخصیت او را آشکار می سازد.

9. we decided to reveal their machinations to everyone
تصمیم گرفتیم توطئه آنان را برای همه آشکار کنیم.

10. the last two lines reveal the moral of the poem
دو سطر آخر،برداشت اخلاقی شعر را ارائه می دهند.

11. i do not wish to reveal what my friend has said
نمی خواهیم آنچه را که دوستم گفته بر ملا کنیم.

12. i am not at liberty to reveal his name
اجازه ندارم نام او را آشکار کنم.

13. parichehr was always accompanied by a chaperon and the poor lover could never find a chance to reveal his love
ندیمه ای همیشه پریچهر را همراهی می کرد و عاشق دلخسته هرگز فرصت اظهار عشق نیافت.

14. The statistics don't reveal of course unrecorded crime.
[ترجمه ترگمان]آمار حاکی از آن است که جرم ثبت نشده است
[ترجمه گوگل]آمارها البته جرم غیرقابل ثبت نام را نشان نمی دهند

15. Officers could not reveal how he died.
[ترجمه ترگمان]افسران نتوانستند فاش کنند که چگونه مرد
[ترجمه گوگل]افسران نمی توانستند نشان دهند که چگونه او مرد

16. Time and chance reveal all secrets.
[ترجمه ترگمان]زمان و فرصت همه رازهای را آشکار می کند
[ترجمه گوگل]زمان و شانس همه اسرار را نشان می دهد

17. The doctors did not reveal the truth to him.
[ترجمه ترگمان]دکترها حقیقت را به او فاش نکردند
[ترجمه گوگل]پزشکان حقیقت را به او نشان نمی دادند

18. Documents leaked to this newspaper purport to reveal that radioactive waste is being illegally dumped on the site.
[ترجمه ترگمان]اسناد فاش شده به این روزنامه حاکی از فاش شدن غیرقانونی مواد زائد رادیواکتیو در این سایت است
[ترجمه گوگل]اسناد منتشر شده به این روزنامه به منظور نشان دادن این است که زباله های رادیواکتیو به طور غیر قانونی در سایت تخلیه می شود

19. I'm not at liberty to reveal any names.
[ترجمه ترگمان]من اجازه ندارم اسم کسی را فاش کنم
[ترجمه گوگل]من آزاد نیستم که اسم ها را فاش کنم

20. He refused to reveal the identity of his client.
[ترجمه ترگمان]او از افشای هویت موکلش خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او حاضر به نشان دادن هویت مشتری او نیست

21. The stage lights brightened to reveal a street scene.
[ترجمه ترگمان]چراغ های صحنه روشن شد تا یک صحنه خیابان نمایان شود
[ترجمه گوگل]چراغ های صحنه روشن برای نشان دادن یک صحنه خیابانی

22. Companies should be made to reveal more about their financial position.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها باید برای افشای اطلاعات بیشتر در مورد موقعیت مالی خود ساخته شوند
[ترجمه گوگل]شرکت ها باید بیشتر در مورد وضعیت مالی خود آشکار شوند

His trembling voice revealed his anxiety.

صدای لرزانش نگرانی او را نشان می‌داد.


The short sleeves revealed his arms.

آستین کوتاه بازوان او را آشکار می‌کرد.


The rising curtain revealed a street scene.

پرده درحال بالا رفتن منظره‌ی یک خیابان را ظاهر کرد.


Our investigations have thoroughly revealed their corruption.

بازرسی‌های ما فساد آن‌ها را کاملاً آفتابی کرده است.


to reveal a secret

سری را افشا کردن


I do not wish to reveal what my friend has said.

نمی‌خواهیم آنچه را که دوستم گفته بر ملا کنیم.


پیشنهاد کاربران

نشان دادن

فاش کردن

اعلام کردن. اشکار کردن . فاش کردن


معرفی کردن

تصریح کردن

فاش کردن
افشا کردن

کشف کردن

پرده برداشتن از، پرده برداری کردن از، عیان کردن
نشان دهنده/نمایانگر/بیانگر/گویا/مشعر/حاکی بودن

یادآوری کردن. اعلام کردن.

پرده برداری ( از یک محصول )

بیانگر

یکی از دیفینیشن های این کلمه : ( انسان یا گروهی که با دیگران رقابت میکند. ) است
پس معنی این کلمه باید ی چیزی مثل ررقابت یا. . باشه، ؟

لطفن راهنمایی کنید

نمایان کردن

رونمایی کردن از ( محصولی خاص توسط شرکت ها )

مکاشفه

آشکارسازی ( اگر به عنوان اسم باشد )

کشف نمودن

display

Make known
اشکار کردن
فاش کردن

دست کسی را رو کردن

[سینما] رازگشایی

منتشر کردن ، نشر دادن ، پخش کردن ، آشکار کردن ، روشن کردن ( موضوع ، مسئله ، ابهام ، . . . )


کلمات دیگر: