کلمه جو
صفحه اصلی

rehabilitate


معنی : ترمیم کردن، دوباره ساختن، نوتوان کردن، توانبخشی کردن، دارای امتیازات اولیه کردن، تجدید اسکان کردن، اعاده حیثیت کردن، بحال نخست برگرداندن
معانی دیگر : (حیثیت وغیره) اعاده کردن، پس داد کردن، مرمت کردن، بازساختن، بازسازی کردن، احیا کردن، توان بخشیدن، هدایت کردن، رهنمود دادن، بازآموزی کردن، (موسسه ی بازرگانی و غیره - دوباره) سودآور کردن، پربازده کردن، کارآمد کردن، کارا کردن

انگلیسی به فارسی

نوتوان کردن، توانبخشی کردن، دارای امتیازات اولیه کردن، تجدید اسکان کردن، اعاده حیثیت کردن، ترمیم کردن، بحال نخست برگرداندن


بازسازی، دوباره ساختن، نوتوان کردن، توانبخشی کردن، دارای امتیازات اولیه کردن، تجدید اسکان کردن، اعاده حیثیت کردن، ترمیم کردن، بحال نخست برگرداندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rehabilitates, rehabilitating, rehabilitated
مشتقات: rehabilitative (adj.), rehabilitation (n.)
(1) تعریف: to restore to good health or to an otherwise improved state of being.
مترادف: cure, heal, regenerate, renew, restore, revitalize
متضاد: disable
مشابه: mend, reclaim, rectify, reform, refurbish, remodel, renovate, retrieve, revamp

- The clinic claims to have successfully rehabilitated countless patients with drug addiction.
[ترجمه ترگمان] این کلینیک ادعا می کند که بیماران بی شماری را با اعتیاد به مواد مخدر توان بخشی کرده است
[ترجمه گوگل] کلینیک ادعا می کند که موفق شده است بیماران بی شماری را با اعتیاد به مواد مخدر بازسازی کند

(2) تعریف: to restore the reputation, rank, or status of.
مترادف: reinstate, replace, restore
مشابه: reclaim, reconvert, regenerate, retrieve, revive

- The leader had been denounced at the time of his ouster but his supporters are attempting to rehabilitate him.
[ترجمه ترگمان] این رهبر در زمان اخراج او محکوم شده است اما طرفدارانش در تلاشند تا او را احیا کنند
[ترجمه گوگل] رهبر در زمان سرنگونی او محکوم شده بود اما طرفداران او تلاش می کنند او را دوباره احیا کنند

• restore to good health or condition; clear a name, restore a person's good reputation
to rehabilitate someone who has been ill or in prison means to help them to live a normal life again.
if a government rehabilitates someone, it begins to consider them acceptable again after a period during which it has rejected them or severely criticized them.
to rehabilitate something such as a building or area means to improve its condition so that it can be used again; a formal use.

مترادف و متضاد

ترمیم کردن (فعل)
amend, reform, rehabilitate, restore

دوباره ساختن (فعل)
make over, rehabilitate, repeat, reproduce

نوتوان کردن (فعل)
rehabilitate

توانبخشی کردن (فعل)
rehabilitate

دارای امتیازات اولیه کردن (فعل)
rehabilitate

تجدید اسکان کردن (فعل)
rehabilitate

اعاده حیثیت کردن (فعل)
rehabilitate

بحال نخست برگرداندن (فعل)
rehabilitate

renovate, adjust


Synonyms: change, clear, convert, fix up, furbish, improve, make good, mend, rebuild, reclaim, recondition, reconstitute, reconstruct, recover, redeem, reestablish, reform, refurbish, rehab, reinstate, reintegrate, reinvigorate, rejuvenate, renew, restitute, restore, save


Antonyms: destroy, hurt, ruin


جملات نمونه

the rehabilitation of northern forests

بازسازی جنگلهای شمال


1. The old house was rehabilitated at enormous expense.
خانه ی قدیمی با هزینه ی هنگفتی بازسازی شد

2. The former criminal completely rehabilitated himself and was respected by all.
جنایتکار سابق کاملا آبروی از دست رفته ی خود را باز گرداند,و مورد احترام همگان واقع شد

3. This wing of the house must be rehabilitated promptly, as there is a danger, it will collapse.
این سمت خانه باید فورا بازسازی شود,زیرا خطر فروپاشی آن وجود دارد

4. to rehabilitate a company
سود آور کردن یک شرکت

5. nuns who rehabilitate prostitutes
راهبه هایی که فواحش را به راه راست هدایت می کنند

6. The prison service should try to rehabilitate prisoners so that they can lead normal lives when they leave prison.
[ترجمه ترگمان]خدمات زندان باید تلاش کند تا زندانیان را احیا کند تا آن ها بتوانند زندگی عادی خود را در زمانی که از زندان خارج می شوند، رهبری کنند
[ترجمه گوگل]سرویس زندان باید سعی کند که زندانیان را دوباره بازسازی کند تا وقتی که آنها زندان را ترک کنند، می توانند زندگی طبیعی خود را به عهده بگیرند

7. The Prime Minister seems to be trying to rehabilitate the former defence secretary.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که نخست وزیر در تلاش است تا وزیر دفاع سابق را احیا کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نخست وزیر تلاش می کند که دبیر پیشین دفاعی را بازسازی کند

8. Considerable efforts have been made to rehabilitate patients who have suffered in this way.
[ترجمه ترگمان]تلاش های قابل توجهی برای احیای بیمارانی صورت گرفته است که به این روش رنج برده اند
[ترجمه گوگل]تلاش های قابل توجهی در جهت بازسازی بیماران انجام شده است

9. He used exercise programmes to rehabilitate the patients.
[ترجمه ترگمان]او از برنامه های ورزشی برای بازسازی بیماران استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او از برنامه های ورزشی برای بازسازی بیماران استفاده می کرد

10. The doctors tried to rehabilitate soldiers who had lost limbs during the war.
[ترجمه ترگمان]پزشکان سعی کردند تا سربازانی را که در طول جنگ دست و پایشان را از دست داده بودند، احیا کنند
[ترجمه گوگل]پزشکان تلاش کردند تا سربازانی را که در طول جنگ اندامهای خود را از دست داده بودند بازسازی کنند

11. There was no money to rehabilitate the tower.
[ترجمه ترگمان] هیچ پولی برای ورود به برج نبود
[ترجمه گوگل]پول برای بازسازی برج وجود ندارد

12. You can not rehabilitate a fire ant.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید یک مورچه آتش را بازسازی کنید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید یک مورچه آتش بسازید

13. After surgery, he must rehabilitate his leg to develop the strength necessary to once again be an explosive runner.
[ترجمه ترگمان]پس از جراحی، او باید برای توسعه قدرت لازم که یک بار دیگر یک دونده انفجاری باشد، پایش را ترمیم کند
[ترجمه گوگل]پس از جراحی، او باید پا را بازسازی کند تا قدرت لازم را برای یک بار دیگر یک دونده انفجاری ایجاد کند

14. Programs have been established to help young adults rehabilitate or achieve their potential.
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای کمک به جوانان برای بازتوانی و یا رسیدن به پتانسیل آن ها ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]برنامه ها برای کمک به جوانان برای بازسازی و یا دستیابی به توانایی های خود ایجاد شده اند

15. Deaver devised the campaign to rehabilitate the First Lady's image.
[ترجمه ترگمان]Deaver این مبارزه را برای احیای تصویر بانوی اول ابداع کرد
[ترجمه گوگل]دایور مبارزات انتخاباتی را برای بازسازی تصویر بانوی اول طراحی کرد

16. After 1972 the semi-autonomous administration made efforts to rehabilitate and expand the system.
[ترجمه ترگمان]پس از سال ۱۹۷۲، دولت نیمه خودکار تلاش ها برای بازسازی و توسعه این سیستم را انجام داد
[ترجمه گوگل]پس از سال 1972، دولت نیمه مستقل تلاش کرد تا سیستم را بازسازی و گسترش دهد

17. Jail is not a good place to rehabilitate delinquent youths.
[ترجمه ترگمان]زندان محل مناسبی برای احیای جوانان delinquent نیست
[ترجمه گوگل]جادو محل خوبی برای بازسازی جوانان بزهکار نیست

18. Results The patients who abided nurses guide to rehabilitate have better effects than who didn t.
[ترجمه ترگمان]نتایج بیمارانی که پرستاران را تحمل می کنند تاثیرات بهتری نسبت به کسانی دارند که این کار را نکردند
[ترجمه گوگل]نتایج بیماران که پرستاران را تحت نظر داشتند، برای بهبودی، اثرات بهتر را دارند

19. Objective: Apply with lateral's femoral anterior dissociative flap rehabilitate the foot's defect of extensive soft tissue.
[ترجمه ترگمان]هدف: اعمال فشار جانبی برش دهنده استخوان قدامی برای ترمیم نقص پا در بافت نرم و نرم
[ترجمه گوگل]هدف: با فلپ دیافراگم قدامی فمورال جانبی را اعمال کنید نقص پا از بافت نرم را بهبود می بخشد

the rehabilitation of slum areas

بازسازی محله‌های فقیرنشین


The blind are rehabilitated in this institute.

در این مؤسسه نابینایان را توانبخشی می‌کنند.


He has succeeded in rehabilitating the memory of his disgraced father.

او در اعاده‌ی حیثیت پدر آبروریزشده‌اش توفیق یافته است.


nuns who rehabilitate prostitutes

راهبه‌هایی که فواحش را به راه راست هدایت می‌کنند


to rehabilitate a company

سودآور کردن یک شرکت


پیشنهاد کاربران

از نو توان بخشیدن

بازگرداندن ( کسی ) را به سلامت یا زندگی عادی پس از زندان، اعتیاد یا بیماری، با تمرین و درمان .
پس از یک دوره بی اعتباری، ( کسی ) را به امتیازات یا اعتبار قبلی بازگرداندن.
بازگشت گرداندن ( چیزی، به ویژه یک ساختمان یا ویژگی زیست محیطی ) به شرایط قبلی خود.

اصلاح ( مُجرمین ) ، تأدیب

درمان کردن ( حیوانات آسیب دیده ) و بازگرداندن ( آنها ) به طبیعت

تعدیل شاهد. در مقابل جرح شاهد، در آیین دادرسی کاربرد دارد

- بازسازی کردن
- تعمیر کردن
- اعاده حیثیت کردن

در مورد زندانیان: باز پروری

بازتوانی کردن


کلمات دیگر: