کلمه جو
صفحه اصلی

shortchange


مغبون کردن، (هنگام خرید و فروش) کمتر پول دادن (با دغلکاری)، کش رفتن، کم دادن پول، کم تحویل دادن پول، فریب دادن

انگلیسی به فارسی

کم دادن (پول)، کم تحویل دادن (پول)، فریب دادن


اصلاحیه، فریب دادن، کم تحویل دادن، کم دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shortchanges, shortchanging, shortchanged
مشتقات: shortchanger (n.)
(1) تعریف: to return less than the correct amount of change to.
مشابه: short

(2) تعریف: to treat in a dishonest or unfair manner, esp. to cheat or swindle.

• give less change than is due; cheat, give less than agreed upon, provide less than required
if someone short-changes you, they cheat you by not giving you enough change when you have bought something from them.
you can also say that someone short-changes you if they behave unfairly or dishonestly towards you, for example by treating you badly or giving you less than they should; an informal use.

مترادف و متضاد

cheat


Synonyms: bamboozle, bilk, deceive, defraud, double-deal, dupe, finagle, fleece, flimflam, gyp, hose, mislead, rip off, rook, sandbag, scam, screw, shaft, stiff, swindle, take, trick


جملات نمونه

1. a scrupulous man who did not shortchange his customers
مرد درستکاری که مشتریان خود را مغبون نمی کرد

2. I think I was short-changed in the pub last night, because I've only got £5 in my purse when I should have £
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم دیشب در رستوران کمی تغییر کرده بودم، چون فقط ۵ پوند در کیف پولم داشتم که باید پوند می گرفتم
[ترجمه گوگل]فکر میکنم من در شب گذشته اصلا کوتاه بودم، چون من فقط 5 پوند را در کیف پولم داشتم وقتی که باید پول داشته باشم

3. The cashier made a mistake and short-changed him.
[ترجمه ترگمان]صندوق دار اشتباه کرد و او را عوض کرد
[ترجمه گوگل]صندوقدار اشتباه کرد و کوتاهی کرد

4. Women are in fact still being short-changed in the press.
[ترجمه ترگمان]زنان در حقیقت هنوز در مطبوعات تغییر نکرده اند
[ترجمه گوگل]در واقع زنان هنوز در مطبوعات کوتاه مدت تغییر کرده اند

5. They shortchanged me ten cents.
[ترجمه ترگمان]ده سنت به من دادند
[ترجمه گوگل]آنها ده سنت من را کوتاه کردند

6. Children who leave school unable to read and write properly are being tragically short-changed.
[ترجمه ترگمان]کودکانی که مدرسه را ترک می کنند و قادر به خواندن و نوشتن صحیح نیستند، به طور غمبار تغییر کرده اند
[ترجمه گوگل]کودکانی که مدرسه را ترک نکرده اند قادر به خواندن و نوشتن مناسب نیستند، از لحاظ فکری تغییر یافته اند

7. She complained he had short-changed her, but it was only a matter of a few pence.
[ترجمه ترگمان]شکایت کرد که کمی عوض شده است، اما فقط چند پنس بود
[ترجمه گوگل]او شکایت کرد که او کوتاه مدت او را تغییر داد، اما این تنها یک مورد از چند تن بود

8. America is short-changing half its young adults by treating those who don't attend college as failures.
[ترجمه ترگمان]آمریکا نیمی از جوانان خود را با درمان کسانی که به عنوان شکست ها در کالج شرکت نمی کنند، کم می کند
[ترجمه گوگل]آمریکا نیمی از بزرگسالان جوان خود را به طور کلی تغییر می دهد و با درمان افرادی که به علت عدم موفقیت در کالج حضور ندارند

9. I was shortchanged 10 dollars to pay.
[ترجمه ترگمان] من ۱۰ دلار برای پرداخت پول خرج کردم
[ترجمه گوگل]من 10 دلار برای پرداخت هزینه کردم

10. When the band only played for 15 minutes the fans felt they had been short-changed.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گروه تنها ۱۵ دقیقه بازی کرد، طرفداران احساس کردند که آن ها کمی تغییر کرده اند
[ترجمه گوگل]هنگامی که گروه فقط 15 دقیقه بازی کرد، طرفداران احساس کردند که آنها کوتاه مدت تغییر کرده اند

11. And recent events suggest that nonconformist borrowers are still being short-changed.
[ترجمه ترگمان]و رویداده ای اخیر نشان می دهند که وام گیرندگان nonconformist هنوز در حال تغییر هستند
[ترجمه گوگل]و حوادث اخیر نشان می دهد که وام گیرندگان غیرمتعهد هنوز تغییر کوتاه مدت دارند

12. As there was little or no advance warning, those people who had paid for entertainment until 2am understandably felt short-changed.
[ترجمه ترگمان]همانطور که هیچ هشدار پیشرفته ای وجود نداشت، آن افرادی که تا ۲ سال برای سرگرمی هزینه کرده بودند، کاملا تغییر نکرده بودند
[ترجمه گوگل]همانطور که هشدار پیشنهادی کم و یا هیچ پیشنهادی وجود نداشت، آن دسته از افرادی که تا 2 صبح برای سرگرمی پرداختند، فورا تغییر یافتند

13. Like other Southerners, Atlantans felt shortchanged when Northern capitalists transformed cheap Southern raw materials into manufactured goods.
[ترجمه ترگمان]مانند دیگر جنوبی ها، Atlantans وقتی که سرمایه داران شمالی مواد خام جنوبی را به کالاهای تولید شده تبدیل کردند، احساس غربت می کردند
[ترجمه گوگل]همانند سایر جوامع، Atlantans احساس کوتاهی کرد زمانی که سرمایه داران شمالی تبدیل خام مواد خام جنوبی به کالاهای تولیدی

14. They ignore offensive linemen and shortchange defensive brilliance.
[ترجمه ترگمان]آن ها linemen تهاجمی و درخشندگی دفاعی را نادیده می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها خطوط تهاجمی و دفاعی ناقص را نادیده می گیرند

15. Rugby supporters, who are as much licence-payers as are aficionados of ballroom dancing, have, I think, been short-changed.
[ترجمه ترگمان]طرفداران راگبی، که به اندازه افرادی که رقص را پرداخت می کنند، به نظر من کمی تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]طرفداران راگبی، که همان مبلغ مجوز هستند و طرفداران رقص باله هستند،، فکر می کنم، کوتاه شده اند

The shopkeeper shortchanged me, but I didn't notice.

مغازه‌دار به من کم پول پس داد؛ ولی من متوجه نشدم.


پیشنهاد کاربران

کف زنی

1 - cheat someone by not returning him enough change
2 - to deal with unfairly, dishonestly or to cheat

خیانت کردن
نمک خوردن و نمکدان شکستن

محروم کردن، حق کشی


کلمات دیگر: