معنی : ظهور، خیال، شبح، تجسم، روح
معانی دیگر : هر موجود هولناکی که غفلتا پدیدار شود، منظر، ظهور (ناگهانی)، مرئی شدن، پدیداری، (روان شناسی) توهم دیداری، توهمات و خطاهای حسی و بصری، صورت وهمی
ظهور، تجسم، مرئی شدن، پدیداری، هر موجود هولناکی که غافلگیرانه پدیدار شود، شبح، روح، خیال
(روانشناسی) توهم دیداری، توهمات و خطاهای حسی و بصری، صورت وهمی
ghost
Synonyms: bogeyman, bump in the night, chimera, delusion, hallucination, haunt, illusion, phantasm, phantom, revenant, specter, spirit, spook, visitant
Antonyms: animate, being
an apparition evanescing into darkness.
شبحی که در تاریکی محو شد.
last night, she was visited by an apparition resembling her dead child.
دیشب شبحی که شبیه فرزند مردهی او بود در مقابلش ظاهر شد.