مشغول به انجام کاری مثلا had been whatching TV یعنی مشغول به تماشای تلویزیون
had been
پیشنهاد کاربران
باعث. . . بودن، مایه. . . بودن.
Had been the wonder
مایه تعجب ( بود )
Had been the wonder
مایه تعجب ( بود )
Had been feuding for generations
برای نسل ها با هم اختلاف داشتند
برای نسل ها با هم اختلاف داشتند
کلمات دیگر: