پرورش، پروردن، تربیت کردن، بلند کردن، افراشتن، نمودار شدن
rearing
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. a tower rearing far into the sky
برجی که سر برآسمان کشیده بود
پیشنهاد کاربران
بزرگ کردن ( پرورش دادن ) فرزند یا حیوانی
=breed
کلمات دیگر:
پرورش، پروردن، تربیت کردن، بلند کردن، افراشتن، نمودار شدن