کلمه جو
صفحه اصلی

catastrophe


معنی : فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی
معانی دیگر : پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرمان کشته می شود یا گره کارها گشوده می گردد)، شور اوج، دژآشوب، عاقبت داستان

انگلیسی به فارسی

عاقبت داستان، مصیبت، بلای ناگهانی، فاجعه


فاجعه، مصیبت، فلاکت، بلای ناگهانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: catastrophic (adj.), catastrophically (adv.)
(1) تعریف: a calamity with widespread effects; disaster.
مترادف: calamity, cataclysm, disaster
مشابه: debacle, downfall, ruin, tragedy

- Floods and earthquakes represent catastrophes not only for humans but for all forms of life.
[ترجمه ترگمان] سیل و زمین لرزه ها نه تنها برای انسان ها بلکه برای همه اشکال زندگی هستند
[ترجمه گوگل] سیل و زلزله، فاجعه ای نه تنها برای انسان بلکه برای تمام انواع زندگی است

(2) تعریف: a disastrous conclusion or ending.
مترادف: bitter end
مشابه: aftermath, casualty, debacle, failure, flop, ruin, ruination, tragedy, wreck

- A pleasant drive in the country ended in catastrophe when a drunk driver slammed into their car.
[ترجمه ترگمان] وقتی یک راننده مست به اتومبیل آن ها برخورد کرد، رانندگی مطبوعی در کشور به پایان رسید
[ترجمه گوگل] یک راننده خوشایند در کشور به فاجعه افتاد وقتی که یک راننده مست در ماشینش گرفتار شد

(3) تعریف: the aftermath of the climax in a drama, esp. classical Greek tragedy; denouement.
مترادف: denouement
مشابه: aftermath, conclusion, consummation, resolution

• disaster, calamity, cataclysm
a catastrophe is an unexpected event that causes great suffering or damage.

مترادف و متضاد

فلاکت (اسم)
calamity, adversity, catastrophe

مصیبت (اسم)
calamity, affliction, catastrophe, disaster, mishap, tragedy, suffering, sorrow, bale, depravation

فاجعه (اسم)
calamity, catastrophe, disaster, tragedy

بلای ناگهانی (اسم)
catastrophe

calamity; unhappy conclusion


Synonyms: accident, adversity, affliction, alluvion, bad luck, bad news, blow, calamity, casualty, cataclysm, contretemps, crash, culmination, curtains, debacle, denouement, desolation, devastation, disaster, emergency, end, failure, fatality, fiasco, finale, grief, hardship, havoc, ill, infliction, meltdown, misadventure, mischance, misery, misfortune, mishap, reverse, scourge, stroke, termination, the worst, tragedy, trial, trouble, upshot, waterloo, wreck


Antonyms: benefit, blessing, favor, good fortune, good luck, happiness, miracle, success, wonder


جملات نمونه

1. losing his job was a great catastrophe to him
از دست دادن شغل برای او سانحه ی بزرگی بود.

2. The attempt to expand the business was a catastrophe for the firm.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای توسعه کسب وکار یک فاجعه برای شرکت بود
[ترجمه گوگل]تلاش برای گسترش کسب و کار یک فاجعه برای شرکت بود

3. The flood last year was a terrible catastrophe in which many people died.
[ترجمه جمشید] سیل سال گذشته فاجعه ای وحشتناک بود که جان بسیاری از مردم راگرفت
[ترجمه ترگمان]سیل سال گذشته فاجعه ای وحشتناک بود که در آن بسیاری از مردم جان خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل]سیل سال گذشته یک فاجعه وحشتناک بود که بسیاری از مردم درگذشت

4. These policies could lead the country to environmental catastrophe.
[ترجمه ترگمان]این سیاست ها می تواند کشور را به فاجعه زیست محیطی بکشاند
[ترجمه گوگل]این سیاست ها می تواند کشور را به فاجعه زیست محیطی منجر شود

5. The Black Sea is facing ecological catastrophe as a result of pollution.
[ترجمه ترگمان]دریای سیاه در نتیجه آلودگی با فاجعه زیست محیطی روبرو است
[ترجمه گوگل]دریای سیاه در اثر آلودگی به فاجعه زیست محیطی رسیده است

6. The catastrophe of a tragedy usually brings death or ruin to the leading character.
[ترجمه ترگمان]فاجعه یک تراژدی که معمولا منجر به مرگ یا نابودی شخصیت اصلی می شود
[ترجمه گوگل]فاجعه ی یک فاجعه معمولا مرگ یا خرابکاری را به شخصیت پیشرو می آورد

7. Absent some catastrophe, the food prices should soon drop.
[ترجمه ترگمان]در چنین فاجعه ای، قیمت مواد غذایی باید به زودی کاهش یابد
[ترجمه گوگل]در صورت عدم وجود فاجعه، قیمت مواد غذایی باید به زودی کاهش یابد

8. The area is now facing economic catastrophe.
[ترجمه ترگمان]این منطقه اکنون با فاجعه اقتصادی مواجه است
[ترجمه گوگل]این منطقه اکنون با فاجعه اقتصادی مواجه است

9. The earthquake was a terrible catastrophe.
[ترجمه ترگمان]زلزله یک فاجعه وحشتناک بود
[ترجمه گوگل]زمین لرزه یک فاجعه وحشتناک بود

10. We're heading for a catastrophe of enormous dimensions.
[ترجمه ترگمان]ما به سمت فاجعه ای از ابعاد بزرگ پیش می رویم
[ترجمه گوگل]ما به یک فاجعه ی ابعادی عظیم می رویم

11. If the contract is cancelled, it'll be a catastrophe for everyone concerned.
[ترجمه ترگمان]اگر قرارداد لغو شود، برای همه نگران خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر قرارداد لغو شود، این همه فاجعۀ مربوط به آن خواهد بود

12. Sudan requires food immediately to avert a humanitarian catastrophe.
[ترجمه ترگمان]سودان به سرعت به غذا نیاز دارد تا یک فاجعه انسانی را دفع کند
[ترجمه گوگل]سودان بلافاصله برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی نیاز دارد

13. The flood was a major catastrophe.
[ترجمه ترگمان]سیل یک فاجعه بزرگ بود
[ترجمه گوگل]سیل یک فاجعه بزرگ بود

14. This is a catastrophe beyond human control.
[ترجمه ترگمان]این یک فاجعه فراتر از کنترل انسان است
[ترجمه گوگل]این فاجعه ای فراتر از کنترل انسانی است

Losing his job was a great catastrophe to him.

از دست دادن شغل برای او سانحه‌ی بزرگی بود.


پیشنهاد کاربران

فاجعه بلای طبیعی

فاجعه، بحران

catastrophe
معنی : فاجعه - سانحه ( ابعاد بزرگ )
اینکه انگشت کسی ببره یک Catastrophe یا Disaster نیست ! اینکه خونه ی کسی آتش بگیره و فرو بریزه برای صاحب خونه یک Catastrophe به حساب میاد ، یا اینکه طوفان ، سیل یا زلزله ای یک شهر رو خراب کنه یه Catastrophe هست .
2 تا معیار هم برای سنجش اینکه یک اتفاق میتونه Catastrophe باشه یا نه : 1. خیلی سریع اتفاق میفته 2. ابعاد ویرانگر بزرگی داره


۱. مصیبت
۲. فاجعه


The conflict "has created a humanitarian and strategic catastrophe
CNN. com@

صحنه ی آخر

فاجعه


کلمات دیگر: