کلمه جو
صفحه اصلی

fiercely


ازروی درنده خویی، حریصانه، خشمگینانه، سخت، باتندی

انگلیسی به فارسی

باخشونت، باتندی، به‌تندی، تند، خشن


بی‌امان، سخت، بی‌رحمانه، وحشیانه


سرسختانه، باسماجت، بالجاجت، لجوجانه، به‌شدت


شدیدا


انگلیسی به انگلیسی

• cruelly, ferociously, wildly; powerfully, relentlessly; furiously

مترادف و متضاد

violently, menacingly


Synonyms: angrily, awfully, boldly, brutally, ferociously, forcefully, forcibly, frantically, frenziedly, frighteningly, furiously, hard, horribly, impetuously, in a frenzy, irresistibly, like cats and dogs, madly, maleficiently, malevolently, malignly, mightily, monstrous, no holds barred, passionately, riotously, roughly, savagely, severely, stormily, tempestuously, terribly, threateningly, tigerishly, tooth and nail, turbulently, uncontrollably, vehemently, venomously, viciously, wildly, with bared teeth


Antonyms: gently, kindly, mildly, quietly, tamely


جملات نمونه

1. she fought fiercely for her honor and life
او بشدت از ناموس و جان خود دفاع کرد.

2. The lionesses are fiercely protective of their young.
[ترجمه ترگمان]The به شدت از their محافظت می کنند
[ترجمه گوگل]شیرازها جوانان خود را به شدت محافظت می کنند

3. The sun shone fiercely down and it grew hotter and hotter.
[ترجمه ترگمان]خورشید به شدت می درخشید و هوا گرم تر و داغ تر می شد
[ترجمه گوگل]خورشید به شدت خیره شد و داغتر و گرمتر شد

4. She was fiercely proud of family traditions and continuity.
[ترجمه ترگمان]او به شدت به سنت ها و تداوم خانواده خود افتخار می کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت از سنت های خانوادگی و تداوم سربلند بود

5. He fought fiercely, but his opponent easily got the better of him.
[ترجمه ترگمان]او با سرسختی مبارزه کرد، اما حریف به آسانی از او پیشی گرفت
[ترجمه گوگل]او با جدیت مبارزه کرد، اما حریفش به راحتی از او بهتر شد

6. He knocked the tiger about fiercely until it lay dead.
[ترجمه ترگمان]به شدت به ببر نزدیک شد تا آن که مرده بود
[ترجمه گوگل]او ببر را به شدت زخمی کرد تا آن که مرده باشد

7. In his opening salvo the speaker fiercely attacked the Government's record on health care.
[ترجمه ترگمان]در همین نقطه شروع، سخنران به شدت به پرونده دولت در مورد مراقبت های بهداشتی حمله کرد
[ترجمه گوگل]سخنران در سخنرانی افتتاحیه خود به شدت به رکورد دولت در زمینه مراقبت های بهداشتی حمله کرد

8. She's fiercely protective of the man she married 29 years ago.
[ترجمه ترگمان]اون به شدت از مردی که ۲۹ سال پیش ازدواج کرد محافظت می کنه
[ترجمه گوگل]او به شدت محافظت از مردی که او 29 سال پیش ازدواج کرد

9. The aggressors were fiercely fought back.
[ترجمه ترگمان]The به شدت مبارزه کردند
[ترجمه گوگل]متجاوزان به شدت به مبارزه پرداختند

10. She struggled fiercely, trying to pull her arm out of his grasp.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد بازویش را از چنگ او بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او سخت تلاش کرد، سعی کرد دستش را از درکش بیرون بکشد

11. Banks and building societies are competing fiercely for business.
[ترجمه ترگمان]بانک ها و جوامع ساختمانی به شدت برای کسب و کارها رقابت می کنند
[ترجمه گوگل]بانک ها و جوامع ساختمان برای کسب و کار به شدت رقابت می کنند

12. The young salesgirl rowed fiercely with the manager yesterday morning.
[ترجمه ترگمان]The جوان دیروز صبح به شدت با مدیر کنار رفت
[ترجمه گوگل]این فروش جوان، صبح امروز صبح، به شدت با مدیر روبرو شد

13. He's fiercely proud of his native land.
[ترجمه ترگمان]به شدت به سرزمین his افتخار می کند
[ترجمه گوگل]او به شدت از سرزمین بومی اش مفتخر است

14. "I don't know," she said fiercely.
[ترجمه ترگمان]او با خشونت گفت: نمی دونم
[ترجمه گوگل]'من نمی دانم،' او به شدت گفت

15. 'Let go of me,' she said fiercely.
[ترجمه ترگمان]به تندی گفت: ولم کن
[ترجمه گوگل]او به شدت گفت: «بیایید از من

پیشنهاد کاربران

به طور مشتاقانه

با شدت

با خشونت

ازروی تند خویی، سخت، تند

به شدت، با خوشونت
Fiercely ( adv ) :in a frightening, violent, or powerfull way
Ex:Publishing has become a fiercely competitive industry
چاپ و نشر به صنعتی به شدت رقابتی تبدیل شده است.

Stronger than extremely

سرسختانه

extremely


کلمات دیگر: