کلمه جو
صفحه اصلی

aristocracy


معنی : حکومت اشرافی، طبقهء اشراف
معانی دیگر : نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند)، کشوری که اشراف بر آن حاکم اند، کشور بهزاد سالاری، طبقه ی اشراف، نجیب زادگان، اعیان، نجبا، روح یا کیفیت اشرافی

انگلیسی به فارسی

حکومت اشرافی، طبقه اشراف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: aristocracies
(1) تعریف: a high-ranking social class, having special privileges and influence and usu. determined by heredity.
مترادف: nobility, patricians
متضاد: working class
مشابه: elite, gentry, oligarchy, peerage, upper class, upper crust

- She was born into the aristocracy and was expected to marry someone of her own class.
[ترجمه ترگمان] او در میان اشراف به دنیا آمد و انتظار می رفت با کسی از طبقه خودش ازدواج کند
[ترجمه گوگل] او به اشراف زاده متولد شد و انتظار میرفت تا کسی از کلاس خودش ازدواج کند

(2) تعریف: government by such a class.
مترادف: oligarchy
مشابه: elitism, monarchy

(3) تعریف: a governing body made up of the finest and most able people.
مشابه: establishment, government, society

(4) تعریف: government by such a group.
مشابه: elitism, meritocracy

(5) تعریف: any group or category thought to be superior.
مترادف: elite
مشابه: best, peerage, upper class, upper crust

• noble class, privileged class
the aristocracy is a class of people in some countries who have a high social rank and special titles.

مترادف و متضاد

حکومت اشرافی (اسم)
aristocracy

طبقهء اشراف (اسم)
aristocracy

privileged class, government


Synonyms: elite, gentility, gentry, haut monde, high society, nobility, noblesse, patricians, patriciate, peerage, society, upper class, upper crust


Antonyms: commoners, plebites, proletariat


جملات نمونه

1. the aristocracy of scientists
زبده سالاری دانشمندان

2. landed aristocracy
طبقه ی اشراف زمین دار

3. He married into the French aristocracy.
[ترجمه ترگمان]او با اشراف فرانسوی ازدواج کرد
[ترجمه گوگل]او با اشراف فرانسوی ازدواج کرد

4. He was popular with the aristocracy but failed to win the support of the masses.
[ترجمه ترگمان]او با اشراف مشهور بود، ولی نتوانست حمایت توده های مردم را جلب کند
[ترجمه گوگل]او با اشرافیت محبوب بود، اما موفق به حمایت از توده ها نشد

5. With nothing to do all day the aristocracy had grown effete and lazy.
[ترجمه ترگمان]در تمام طول روز، آریستوکراسی effete و تنبل شده بود
[ترجمه گوگل]با تمام وجود هیچ کاری انجام نداده بود، اشراف به صورت فصلی و تنبل رشد کرده بودند

6. The personal loyalties of the aristocracy were torn.
[ترجمه ترگمان]وفاداری شخصی اشراف از هم گسسته بود
[ترجمه گوگل]وفاداری شخصی اشرافین پاره شد

7. A millionaires' row for the aristocracy, film stars and the kings of international business empires.
[ترجمه ترگمان]یک ردیف میلیونرها برای اشراف، ستاره های فیلم و پادشاهان امپراطوری تجاری بین المللی
[ترجمه گوگل]یک رکورد میلیونرهای برای اشراف، ستارگان فیلم و پادشاهان امپراتوری کسب و کار بین المللی

8. Her people belonged to the old aristocracy of New York.
[ترجمه ترگمان]مردم او به اشراف قدیم نیویورک تعلق داشتند
[ترجمه گوگل]مردمش متعلق به اشراف قدیمی نیویورک بودند

9. He cultivated members of the aristocracy and sprinkled them among his company boards to impress potential investors.
[ترجمه ترگمان]او اعضای طبقه اشراف را پرورش داد و آن ها را در میان هیات های شرکت تقسیم کرد تا سرمایه گذاران بالقوه را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه گوگل]او اعضای اشرافیت را کشت و آنها را در میان هیئت های شرکت خود پاشید تا سرمایه گذاران بالقوه را تحت تأثیر قرار دهند

10. The badge confers, if not the touch of aristocracy it used to bring, at least a sense of class.
[ترجمه ترگمان]نشان می دهد که این نشان از طبقه اشراف است، و این نشان می دهد که به طبقه اشراف تعلق ندارد
[ترجمه گوگل]این نشان، اگر نه لمس اشرافیتی که آن را به ارمغان آورد، حداقل یک حس کلاس است

11. Parliament remained dominated by the aristocracy and by the landed gentry.
[ترجمه ترگمان]پارلمنت بر اشرافیت و نجبای پیاده تسلط داشت
[ترجمه گوگل]مجلس باقی مانده توسط اشراف و توسط دینداران سرزمین تحت سلطه قرار گرفت

12. We just have to hope your aristocracy don't read the Daily Express.
[ترجمه ترگمان]ما فقط باید امیدوار باشیم که اشراف شما دیلی اکسپرس را بخوانند
[ترجمه گوگل]ما فقط باید امیدوار باشیم که اشرافیت شما روزنامه اکسل را بخواند

13. Members of the high aristocracy took turns to rule Normandy, with mixed success.
[ترجمه ترگمان]اعضای طبقه اشراف با کامیابی آمیخته به پیروزی نوبت به حکومت نورماندی دادند
[ترجمه گوگل]اعضای اشرافیت بالا به نوبه خود به قاعدهی نورماندی رفتند و موفق شدند

14. Her latest novel paints a very vivid portrait of the aristocracy in the 1920s.
[ترجمه ترگمان]آخرین رمان او تصویر بسیار زنده ای از طبقه اشراف در دهه ۱۹۲۰ است
[ترجمه گوگل]آخرین رمان او نقاشی بسیار واضح از اشرافیت را در دهه 1920 به تصویر می کشد

15. He dresses conservatively-black shoes and all-the only hint at aristocracy being a tiny monogram on the shirt pocket.
[ترجمه ترگمان]او با لباسی محافظه کارانه لباس می پوشد و همه اینها - تنها نشانه ای که در طبقه اشراف دارد monogram کوچکی در جیب پیراهن است
[ترجمه گوگل]او لباس های محافظتی سیاه و سفید را پوشید و تنها اشاره به اشرافی بود که یک طنز کوچک در جیب پیراهن بود

the aristocracy of scientists

زبده‌سالاری دانشمندان


اصطلاحات

landed aristocracy

طبقه‌ی اشراف زمین‌دار


پیشنهاد کاربران

طبقه اغنیا ، از ما بهتران ، آقا زادگان، سلطه اشراف ،

اشراف زاده‎ها

اشرافیت


کلمات دیگر: