1. to cope with a responsibility
از پس مسئولیتی برآمدن
2. i can't cope with these children!
من حریف این بچه ها نمی شوم !
3. grade schools cannot cope with the increasing numbers of students
دبستان ها نمی توانند جوابگوی شمار فزاینده ی دانش آموزان باشند.
4. she is ill and cannot cope with household chores
او بیمار است و از عهده ی کارهای منزل برنمی آید.
5. my father's buoyancy helped us to cope better with the death of our mother
روحیه ی خوب پدرم به ما کمک کرد که مرگ مادر را بهتر تحمل کنیم.
6. His attorney argued that Cope could not distinguish between right and wrong.
[ترجمه ترگمان]وکیل مدافع او معتقد بود که کوپ نمی تواند بین درست و غلط تمایز قایل شود
[ترجمه گوگل]وکیل او استدلال کرد که مقابله نمی تواند بین حق و اشتباه را تشخیص دهد
7. It must be difficult to cope with three small children and a job.
[ترجمه ترگمان]سازگاری با سه کودک کوچک و یک شغل دشوار است
[ترجمه گوگل]باید با سه کودک کوچک و یک شغل مقابله کنیم
8. We needed to reskill our workforce to cope with massive technological change.
[ترجمه ترگمان]ما نیاز داشتیم نیروی کار خود را برای مقابله با تغییرات تکنولوژیکی گسترده reskill
[ترجمه گوگل]ما نیاز داریم که نیروی کارمان را برای مقابله با تغییرات تکنولوژیکی عظیم بازسازی کنیم
9. The rebels were ill-equipped to cope with Western weapons and forces.
[ترجمه ترگمان]شورشیان برای مقابله با سلاح های غربی و نیروهای غربی به شدت تجهیز شده بودند
[ترجمه گوگل]شورشیان برای مقابله با سلاح و نیروهای غربی مجهز بودند
10. Will she be able to cope with the work?
[ترجمه ترگمان]آیا او قادر خواهد بود با این کار کنار بیاید؟
[ترجمه گوگل]آیا او قادر به مقابله با این کار خواهد بود؟
11. His indefatigable spirit helped him to cope with his illness.
[ترجمه ترگمان]روحیه خستگی ناپذیر او به او کمک کرد تا با بیماریش کنار بیاید
[ترجمه گوگل]روح مستحکم او به او کمک کرد تا با بیماری او مقابله کند
12. How do you cope with the problem of poor vision?
[ترجمه ترگمان]شما چطور با مشکل بینایی ضعیف مقابله می کنید؟
[ترجمه گوگل]چگونه با مشکل بینایی مقابله کنید؟
13. He found he could no longer cope with his demanding job.
[ترجمه ترگمان]او دریافت که دیگر نمی تواند از عهده این کار برآید
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که او دیگر نمیتواند با کار خواسته اش کنار بیاید
14. Sometimes I find it hard to cope.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا برام سخت میشه که از پسش بر بیام
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات به سختی می توانم مقابله کنم
15. You will learn to cope with the stresses and strains of public life.
[ترجمه ترگمان]شما یاد می گیرید که از عهده فشارها و فشارهای زندگی عمومی برآید
[ترجمه گوگل]شما یاد خواهید گرفت که با فشارها و فشارهای زندگی عمومی مواجه شوید
16. His wife would not be able to cope and might suffer a nervous breakdown.
[ترجمه ترگمان]همسر او نمی توانست از عهده برآید و ممکن است دچار اختلال عصبی شود
[ترجمه گوگل]همسرش قادر به مقابله با آن نیست و ممکن است از شکست عصبی رنج ببرد
17. The transport service cannot cope with the strain of so many additional passengers.
[ترجمه ترگمان]خدمات حمل و نقل نمی تواند با فشار بسیاری از مسافران دیگر مقابله کند
[ترجمه گوگل]خدمات حمل و نقل نمی تواند با فشارهای بسیاری از مسافران اضافی مقابله کند
18. I am afraid I cannot cope with this.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه نمی توانم با این مساله کنار بیایم
[ترجمه گوگل]من نمی تونم با این کار کنار بیام