1. Nick's awkward motions betrayed his nervousness.
حرکات ناجور "نیک" اضطراب او را نشان داد
2. Without realizing what he was doing, the talkative soldier betrayed his unit's plans.
سرباز وراج بدون این که متوجه کارش باشد، طرح های یگانش را فاش ساخت
3. The child's eyes betrayed his fear of the fierce dog.
چشم های کودک، ترس او را از سگ وحشی نشان می داد
4. to quench a rebellion
شورش را سرکوب کردن
5. to quench fire with water
آتش را با آب خاموش کردن
6. to quench one's thirst
تشنگی خود را فرونشاندن
7. to quench one's thirst
عطش خود را فرونشاندن
8. nothing could quench his desire for learning
هیچ چیزی نمی توانست میل او به دانش را اقناع کند.
9. Wine in the bottle does not quench thirst.
[ترجمه ترگمان]شراب در بطری تشنگی را خاموش نمی کند
[ترجمه گوگل]شراب در بطری تشنگی را تحمل نمی کند
10. The wine in the bolttle does not quench thirst.
[ترجمه ترگمان]شراب در the تشنگی را خاموش نمی کند
[ترجمه گوگل]شراب در پیچ و خم تشنگی نیست
11. The firemen were unable to quench the fire.
[ترجمه ترگمان]آتش نشانی نمی توانستند آتش را خاموش کنند
[ترجمه گوگل]آتش نشانان قادر به خاموش کردن آتش نبودند
12. Do not quench your inspiration and your imagination. Do not become the slave of your model.
[ترجمه ترگمان]الهام خود و تخیل خود را خاموش نکنید تبدیل به برده ای مدل خود نشوید
[ترجمه گوگل]الهام و تخیل خود را خنک نکنید بنده ی مدل خود نباشید
13. He has to quench his desire for wealth.
[ترجمه ترگمان]او باید آرزوی ثروت خود را خاموش کند
[ترجمه گوگل]او باید میل خود را برای ثروت را خنثی کند
14. When it's hot, it's best to quench your thirst with water.
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا گرم است، بهتر است تشنگیت را با آب خاموش کنم
[ترجمه گوگل]هنگامی که گرم می شود، بهتر است تا تشنگی خود را با آب خنک کنید
15. We stopped at a small bar to quench our thirst.
[ترجمه ترگمان]در بار کوچکی توقف کردیم تا عطش خود را خاموش کنیم
[ترجمه گوگل]ما در یک نوار کوچک متوقف شدیم تا تشنگی ما را خنثی کند
16. He stopped to quench his thirst at a stream.
[ترجمه ترگمان]او توقف کرد تا عطش خود را در جوی آب فرو نشاند
[ترجمه گوگل]او متوقف شد تا تشنگی خود را در یک جریان رفع کند
17. Young men and women must quench their desire to marry early in life.
[ترجمه ترگمان]مردان و زنان جوان باید تمایل خود را برای ازدواج به زودی برای ازدواج خاموش کنند
[ترجمه گوگل]مردان و زنان جوان باید میل خود را برای ازدواج در اوایل زندگی را خنثی کنند
18. Firemen tried to quench the flames raging through the building.
[ترجمه ترگمان]Firemen سعی کردند شعله های آتش را خاموش کنند
[ترجمه گوگل]آتش نشانان سعی کردند شعله های آتش را از طریق ساختمان خیس کنند
19. Nothing could quench her longing to return home again.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست اشتیاق او را خاموش کند و دوباره به خانه برگردد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند آرزویش را برای بازگشت دوباره به خانه باز کند
20. Quench me quick and clean: let the ashes fly lightly where they will; no plaques.
[ترجمه ترگمان]سریع و پاکیزه به من نگاه کن؛ بگذار خاکستر به آرامی پرواز کند، جایی که اراده داشته باشند؛ هیچ نشانی دیده نمی شود
[ترجمه گوگل]خاموش کردن سریع و تمیز کردن اجازه دهید خاکستر به راحتی در جایی که می خواهد پرواز کند هیچ پلاک
21. Do you quench the Holy Spirit?
[ترجمه ترگمان]روح مقدس را خاموش می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا روح القدس را خنثی می کنید؟
22. Both nobles and plebeians quench the thirst of their lust here.
[ترجمه ترگمان]هم نجیب زادگان و هم plebeians عطش their خود را خاموش می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو اسطوره و صلح طلب احساس آرامش خود را در اینجا می یابند