کلمه جو
صفحه اصلی

quench


معنی : فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا
معانی دیگر : (آتش و غیره) خاموش کردن، (تشنگی را) فرونشاندن، سیراب کردن، لب تر کردن، بسانیدن، سرکوب کردن، منکوب کردن، اقناع کردن، خرسند کردن

انگلیسی به فارسی

فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا


فرو نشاندن، اطفا، دفع کردن، خاموش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quenches, quenching, quenched
مشتقات: quenchable (adj.), quenched (adj.), quencher (n.)
(1) تعریف: to satisfy (a desire such as thirst).
مترادف: sate, satiate, satisfy, slake
مشابه: allay, alleviate, appease, assuage, surfeit

- The cold water quenched my thirst.
[ترجمه سحر] آب سرد تشنگی ام را برطرف کرد.
[ترجمه ترگمان] آب سرد تشنگی مرا خاموش کرد
[ترجمه گوگل] آب سرد فرو نشستم

(2) تعریف: to extinguish or put out (a fire).
مترادف: extinguish, slake
مشابه: dampen, douse, drench, smother, snuff

- The terrifying blaze was not easily quenched.
[ترجمه ترگمان] شعله مهیب آتش به آسانی خاموش نمی شد
[ترجمه گوگل] سوزش وحشتناک به راحتی خاموش نشد

(3) تعریف: to suppress or overcome.
مترادف: dampen, extinguish, suppress
مشابه: conquer, crush, dispel, drown, overcome, overwhelm, quash, quell, repress, squash, squelch, subdue

- Her coldness quenched his ardor.
[ترجمه ترگمان] سردی و سردی او فروکش کرد
[ترجمه گوگل] سرماخوردگی او خشمگین شد

• satisfy a need (esp. thirst); extinguish, put out; cool by immersing in a cold liquid; repress a desire (or urge, etc.); put an end to, destroy; relieve
you quench your thirst when you are thirsty by having a drink.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] سرد کردن ناگهانی مواد داغ تخلیه شده از یک راکتور
[عمران و معماری] سردکردن - سرمادادن
[برق و الکترونیک] خاموش کردن، فرو نشستن
[مهندسی گاز] سرمادادن
[نساجی] سریع سرد کردن - سریع سرد شدن
[پلیمر] سرد کردن ناگهانی

مترادف و متضاد

satisfy, especially thirst


destroy, extinguish


Synonyms: annihilate, check, choke, crush, dampen, decimate, demolish, destruct, dismantle, douse, end, kill, knock down, moisten, put down, put out, quash, quell, raze, ruin, shatter, smother, snuff out, stifle, suppress, wreck


فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

اطفا (فعل)
quench

Antonyms: set, start


Synonyms: allay, alleviate, appease, assuage, content, cool, glut, gorge, gratify, lighten, mitigate, moisten, relieve, sate, satiate, slake


Antonyms: dissatisfy


جملات نمونه

Nothing could quench his desire for learning.

هیچ‌چیزی نمی‌توانست میل او به دانش را اقناع کند.


1. Nick's awkward motions betrayed his nervousness.
حرکات ناجور "نیک" اضطراب او را نشان داد

2. Without realizing what he was doing, the talkative soldier betrayed his unit's plans.
سرباز وراج بدون این که متوجه کارش باشد، طرح های یگانش را فاش ساخت

3. The child's eyes betrayed his fear of the fierce dog.
چشم های کودک، ترس او را از سگ وحشی نشان می داد

4. to quench a rebellion
شورش را سرکوب کردن

5. to quench fire with water
آتش را با آب خاموش کردن

6. to quench one's thirst
تشنگی خود را فرونشاندن

7. to quench one's thirst
عطش خود را فرونشاندن

8. nothing could quench his desire for learning
هیچ چیزی نمی توانست میل او به دانش را اقناع کند.

9. Wine in the bottle does not quench thirst.
[ترجمه ترگمان]شراب در بطری تشنگی را خاموش نمی کند
[ترجمه گوگل]شراب در بطری تشنگی را تحمل نمی کند

10. The wine in the bolttle does not quench thirst.
[ترجمه ترگمان]شراب در the تشنگی را خاموش نمی کند
[ترجمه گوگل]شراب در پیچ و خم تشنگی نیست

11. The firemen were unable to quench the fire.
[ترجمه ترگمان]آتش نشانی نمی توانستند آتش را خاموش کنند
[ترجمه گوگل]آتش نشانان قادر به خاموش کردن آتش نبودند

12. Do not quench your inspiration and your imagination. Do not become the slave of your model.
[ترجمه ترگمان]الهام خود و تخیل خود را خاموش نکنید تبدیل به برده ای مدل خود نشوید
[ترجمه گوگل]الهام و تخیل خود را خنک نکنید بنده ی مدل خود نباشید

13. He has to quench his desire for wealth.
[ترجمه ترگمان]او باید آرزوی ثروت خود را خاموش کند
[ترجمه گوگل]او باید میل خود را برای ثروت را خنثی کند

14. When it's hot, it's best to quench your thirst with water.
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا گرم است، بهتر است تشنگیت را با آب خاموش کنم
[ترجمه گوگل]هنگامی که گرم می شود، بهتر است تا تشنگی خود را با آب خنک کنید

15. We stopped at a small bar to quench our thirst.
[ترجمه ترگمان]در بار کوچکی توقف کردیم تا عطش خود را خاموش کنیم
[ترجمه گوگل]ما در یک نوار کوچک متوقف شدیم تا تشنگی ما را خنثی کند

16. He stopped to quench his thirst at a stream.
[ترجمه ترگمان]او توقف کرد تا عطش خود را در جوی آب فرو نشاند
[ترجمه گوگل]او متوقف شد تا تشنگی خود را در یک جریان رفع کند

17. Young men and women must quench their desire to marry early in life.
[ترجمه ترگمان]مردان و زنان جوان باید تمایل خود را برای ازدواج به زودی برای ازدواج خاموش کنند
[ترجمه گوگل]مردان و زنان جوان باید میل خود را برای ازدواج در اوایل زندگی را خنثی کنند

18. Firemen tried to quench the flames raging through the building.
[ترجمه ترگمان]Firemen سعی کردند شعله های آتش را خاموش کنند
[ترجمه گوگل]آتش نشانان سعی کردند شعله های آتش را از طریق ساختمان خیس کنند

19. Nothing could quench her longing to return home again.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست اشتیاق او را خاموش کند و دوباره به خانه برگردد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند آرزویش را برای بازگشت دوباره به خانه باز کند

20. Quench me quick and clean: let the ashes fly lightly where they will; no plaques.
[ترجمه ترگمان]سریع و پاکیزه به من نگاه کن؛ بگذار خاکستر به آرامی پرواز کند، جایی که اراده داشته باشند؛ هیچ نشانی دیده نمی شود
[ترجمه گوگل]خاموش کردن سریع و تمیز کردن اجازه دهید خاکستر به راحتی در جایی که می خواهد پرواز کند هیچ پلاک

21. Do you quench the Holy Spirit?
[ترجمه ترگمان]روح مقدس را خاموش می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا روح القدس را خنثی می کنید؟

22. Both nobles and plebeians quench the thirst of their lust here.
[ترجمه ترگمان]هم نجیب زادگان و هم plebeians عطش their خود را خاموش می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو اسطوره و صلح طلب احساس آرامش خود را در اینجا می یابند

to quench fire with water

آتش را با آب خاموش کردن


to quench one's thirst

تشنگی خود را فرونشاندن


to quench a rebellion

شورش را سرکوب کردن


پیشنهاد کاربران

سیرابیدن = to be quenched.
سیراباندن = to quench.

pacify

برطرف کردن
Quench one's thirst

سردکردن فوری، برودت آنی

فرو نشاندن و رفع کردن - خاموش کردن و اطفاء
دفع و سرکوب کردن

خفه کردن. خاموش کردن

از بین بردن

بر طرف کردن تشنگی ، خاموش کردن اتش ، راضی کردن ، خنک کردن ، دلجویی کردن ،

به عمل سریع سرد کردن در آهنگری میگویند که در زبان انگلیسی به عنوان اسم بکار میرود

از دست رفتن ناگهانی خاصیت ابررسانایی در اثر افزایش دما


فرونشاندن عطش

زدودن ، حذف نمودن ( در علوم تجربی )


کلمات دیگر: