کلمه جو
صفحه اصلی

maintenance


معنی : قوت، نگهداری، تعمیر، نگهداشت، ابقاء، گذران، عمل تمیز کردن وپاک کردن
معانی دیگر : نیک داری، حفظ، حفاظت، نیک داشت، خرجی، معاش، رزق و روزی، (انگلیس) نفقه، پایداری (در اعتقاد و غیره)، ادعا، ایستادگی، وابسته به حفظ یا نگهداری

انگلیسی به فارسی

نگه داری، تعمیر، قوت، گذران، خرجی، ابقا


نگهداشت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of maintaining or state of being maintained.
مترادف: keeping, sustenance, upkeep
مشابه: care, conservation, custody, management, preservation, repair, room and board, safekeeping, subsistence

- Maintenance of a friendship can take some effort when the friends live far apart.
[ترجمه Aery] زمانیکه دوستان از هم جدا زندگی میکنند ، حفظ رابطه دوستی تلاش بیشتری میخواهد .
[ترجمه ترگمان] حفظ دوستی می تواند تلاش کند که دوستان دور از هم زندگی کنند
[ترجمه گوگل] نگهداری دوستی می تواند تلاش کند وقتی دوستان زندگی می کنند دور از هم
- They spent a lot of money on building maintenance last year.
[ترجمه ترگمان] آن ها سال گذشته پول زیادی صرف نگهداری ساختمان کردند
[ترجمه گوگل] آنها در سال گذشته هزینه های زیادی را برای تعمیر و نگهداری ساختمان صرف کردند

(2) تعریف: means of support; livelihood.
مترادف: keep, livelihood, living, support
مشابه: subsistence, sustenance, upkeep, wages

- Despite his severe disability, he is able to provide his own maintenance.
[ترجمه ترگمان] با وجود ناتوانی شدید او، او می تواند تعمیر و نگهداری خود را انجام دهد
[ترجمه گوگل] علیرغم ناتوانی شدید او، او توانایی تعمیر و نگهداری خود را دارد

• act of maintaining; upkeep, repairs; livelihood, means of support
the maintenance of a building, road, vehicle, or machine is the process of keeping it in good condition.
the maintenance of a state or process consists of making sure that it continues.
maintenance is also money that someone gives regularly to another person to pay for the things that the person needs.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] نگاهداری و تعمیرات
[علوم دامی] نگهداری
[سینما] نگهداری (مراقبت از ابزارها)
[عمران و معماری] نگهداری - تعمیر - تعمیر و نگهداری - محافظت - نگاهداری
[برق و الکترونیک] نگه داری - نگهداشت 1. اندازه گیریهای پیشگیری کننده یا اصلاح کننده برای نگهداشتن تجهیزات در شرایط عملکردی مطلوب . 2. عملکرد و راه اندازی آزمایشی برنامه ها و پرونده های کامپیوتری برای به روز کردن و تصحیح خطاها .
[مهندسی گاز] نگهداری، تعمیرات
[زمین شناسی] نگهداشت، نگهداری، تعمیر، تعمیرو نگهداری، محافظت
[صنعت] نت، نگهداری و تعمیر، حفظ کردن، پشتیبانی - نت: عبارتست از کلیه فعالیت هایی که به منظور حفظ و نگهداری تجهیزات در حد استاندارد و با هزینه قابل قبول انجام می گیرد.
[حقوق] نفقه، مداخله غیر قانونی در دعوی، تعمیر و نگهداری
[نساجی] نگهدار ی و تعمیر - سرویس کردن
[ریاضیات] نگهداشت، نگهداری، تعمیر و نگهداری وسایل و دستگاه ها، تعمیر کاری، سرویس و نگهداری
[معدن] نگهداری (عمومی)
[آب و خاک] نگهداری-تعمیر

مترادف و متضاد

قوت (اسم)
strength, food, accent, emphasis, stress, intensity, bread, nutrition, nourishment, pith, punch, maintenance, vis

نگهداری (اسم)
restraint, conservation, retinue, tenure, maintenance, keeping, preservation, retention, upkeep, detainer, sustenance, guardianship, sustentation, sustention

تعمیر (اسم)
repair, reparation, maintenance, upkeep, facelifting, renovation, instauration

نگهداشت (اسم)
maintenance

ابقاء (اسم)
maintenance, retention, survival, survivorship, survivance

گذران (اسم)
subsistence, maintenance

عمل تمیز کردن و پاک کردن (اسم)
maintenance

perpetuation, support; sustenance


Synonyms: aliment, alimentation, alimony, allowance, bacon, bread, bread and butter, care, carrying, conservation, continuance, continuation, food, keep, keeping, livelihood, living, nurture, preservation, prolongation, provision, repairs, resources, retainment, salt, subsistence, supply, sustaining, sustainment, sustention, upkeep, wherewithal


Antonyms: desertion, forsaking, ignorance, neglect


جملات نمونه

1. maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری،تعمیرگاه

2. a maintenance ration of calcium
کلسیم کافی برای حفظ سلامتی

3. the maintenance crew for the telephone lines
ماموران حفظ و نگهداری خطوط تلفن

4. the maintenance of law and order
حفظ نظم و قانون عمومی

5. the maintenance of old buildings
نیک داری ساختمان های قدیمی

6. the maintenance of this belief was not rational
پافشاری روی این عقیده منطقی نبود.

7. he pays maintenance to his ex-wife
او به زن سابقش نفقه می دهد.

8. the correct maintenance of a car
نگهداری درست از اتومبیل

9. the country's railways need better maintenance
راه آهن های کشور نیاز به نگهداری بهتری دارد.

10. he works twelve hours a day so that he may provide maintenance for his family
او روزی دوازده ساعت کار می کند تا بتواند برای خانواده اش تامین معاش کند.

11. This type of garden requires minimal maintenance.
[ترجمه ترگمان]این نوع باغ به حداقل نگهداری نیاز دارد
[ترجمه گوگل]این نوع باغ نیاز به حداقل نگهداری دارد

12. He learnt tractor maintenance.
[ترجمه ترگمان]او تعمیر تراکتور را یاد گرفت
[ترجمه گوگل]او تعمیر تراکتور را یاد گرفت

13. The purpose of the UN is the maintenance of international peace and security.
[ترجمه ترگمان]هدف سازمان ملل حفظ صلح و امنیت بین المللی است
[ترجمه گوگل]هدف سازمان ملل حفظ صلح و امنیت بین المللی است

14. The engine is designed for easy maintenance.
[ترجمه ترگمان]موتور برای تعمیر و نگهداری آسان طراحی شده است
[ترجمه گوگل]این موتور برای تعمیر و نگهداری آسان طراحی شده است

15. There are thorough maintenance checks on each plane before take-off.
[ترجمه ترگمان]قبل از حرکت، چک و نگهداری کامل بر روی هر هواپیما وجود دارد
[ترجمه گوگل]پیش از اتمام در هر هواپیما، تعمیرات کامل انجام می شود

16. He refused to pay maintenance for his three children.
[ترجمه ترگمان]او از پرداخت هزینه نگهداری سه فرزندش امتناع کرد
[ترجمه گوگل]او از پرداخت سه فرزند خودداری کرد

17. The manual stresses the importance of regular maintenance.
[ترجمه ترگمان]این دفترچه راهنما بر اهمیت نگهداری منظم تاکید دارد
[ترجمه گوگل]این کتاب بر اهمیت نگهداری منظم تاکید می کند

18. The maintenance staff are grossly underpaid.
[ترجمه ترگمان]کارکنان تعمیر و نگهداری بسیار کم حقوق می گیرند
[ترجمه گوگل]کارکنان تعمیر و نگهداری به شدت کم هزینه هستند

He pays maintenance to his ex-wife.

او به زن سابقش نفقه می‌دهد.


The country's railways need better maintenance.

راه‌آهن‌های کشور نیاز به نگه‌داری بهتری دارد.


the maintenance of old buildings

نگه‌داری و تعمیر ساختمان‌های قدیمی


the maintenance of law and order

حفظ نظم و قانون عمومی


the correct maintenance of a car

نگه‌داری درست از اتومبیل


He works twelve hours a day so that he may provide maintenance for his family.

او روزی دوازده ساعت کار می‌کند تا بتواند برای خانواده‌اش تأمین معاش کند.


The maintenance of this belief was not rational.

پافشاری روی این عقیده منطقی نبود.


the maintenance crew for the telephone lines

مأموران حفظ و نگه‌داری خطوط تلفن


a maintenance ration of calcium

کلسیم کافی برای حفظ سلامتی


maintenance shop

کارگاه تعمیر و نگه‌داری، تعمیرگاه


پیشنهاد کاربران

پاسداشت

Work that is done to keep in good condition

تعمیر و نگهداری

تنظیم - پایداری - ابقا - سرحال سرپا نگه داشتن

پولی که برای نگهداری فرزندبه همسر قبلی پرداخت شود

بقا و پایداری_ حفظ شکل و ساختار ( زیست شناسی )

حقوق ( نفقه؛ مداخله غیرقانونی در دعوی )

ماندگاری

دامپزشکی و علوم دامی
صرف تامین نیاز های دام برای زنده و سالم ماندن ( اما برای تولید نه )

Service
سرویس - خدمات

A maintenance crew

نگهداری

نگهداری
اگه دوست داشتید لایک کنید

نفقه

maintenance ( noun ) = تعمیر ، نگهداری، سرویس، خدمات/مواظبت، حافظت، مراقبت/خرجی، مخارج، هزینه نگهداری، نفقه ( پولی که شخص باید به طور منظم برای حمایت از فرزند یا شریک ازدواج قبلی خود پس از طلاق بپردازد )

car maintenance classes = کلاس های تعمیر خودرو
maintenance contracts/costs = قرار داد/هزینه های تعمیر
maintenance workers/staff/crew = کارگران/کارکنان/خدمه خدمات سرویس
the maintenance of living standards = حفظ استاندارهای زندگی

examples:
1 - proper maintenance of a car's engine will preserve its performance and value.
نگهداری صحیح موتور خودرو عملکرد و توان آن را حفظ می کند.
2 - Old houses require too much maintenance.
خانه های قدیمی به نگهداری زیادی نیاز دارند.
3 - There are thorough maintenance checks on each plane before take - off.
قبل از برخاستن با هواپیما ، بررسی های دقیق تعمیر و نگهداری در هر هواپیما وجود دارد.
4 - The magazine offers tips on cutting your house maintenance costs.
این مجله نکاتی را در مورد کاهش هزینه های سرویس خانه شما ارائه می دهد.
5 - He refused to pay maintenance for his three children.
او از پرداخت هزینه نگهداری سه فرزندش خودداری کرد.
6 - The office is charged with the maintenance of customary practices and ceremonies.
وظیفه این اداره حفاظت از مراسم و مرسومات معمول است.
7 - Bridges require a lot of maintenance.
پل ها نیاز به تعمیر و نگهداری زیادی دارند.
8 - Refineries typically schedule yearly maintenance.
پالایشگاه ها معمولاً تعمیرات سالانه را برنامه ریزی می کنند.
9 - Components necessary for the maintenance of our fleet of helicopters often have to be ordered from abroad.
اجزای لازم برای تعمیر و نگهداری ناوگان هلیکوپترهای ما اغلب باید از خارج سفارش داده شوند.
10 - We have a large team of IT staff who provide ongoing system and applications maintenance.
ما یک تیم بزرگ از کارکنان فناوری اطلاعات داریم که تعمیر و نگهداری مداوم سیستم و برنامه ها را فراهم می کنند.
11 - Authorities consider these measures to be necessary for the maintenance of sound health and sanitary conditions at the factory.
مقامات این اقدامات را برای حفظ سلامت و شرایط بهداشتی مناسب در کارخانه ضروری می دانند.
12 - She continues to receive maintenance payments from her former partner.
او همچنان به دریافت هزینه های نگهداری ( نفقه ) از شریک سابق خود ادامه می دهد.

maintenance ( اعتیاد )
واژه مصوب: ماندگاری
تعریف: آخرین مرحلۀ تغییر رفتار اعتیادی که در آن پرهیز از رفتار اعتیادی فرد تداوم پیدا می کند|||متـ . مرحلۀ ماندگاری maintenance stage

تداوم


کلمات دیگر: