کلمه جو
صفحه اصلی

hardness


معنی : شدت، سختی، اشکال، سفتی، دشواری
معانی دیگر : سنگدلی (رجوع شود به: hard)

انگلیسی به فارسی

سختی، دشواری، اشکال، سفتی، شدت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or condition of being hard.
متضاد: easiness, softness

(2) تعریف: the relative extent to which something, esp. a mineral, is hard.
متضاد: softness

• strength, toughness; stiffness; firmness, solidness

دیکشنری تخصصی

[شیمی] سختی
[عمران و معماری] سختی
[برق و الکترونیک] سختی 1. توانایی نفوذ پرتوهای ایکس. هر چه طول موج کوتاهتر باشد، پرتو سخت تر و توانایی نفوذ آن بیشتر است. 2. درجه ی تخلیه در لامپ پرتو - ایکس یا سایر لامپهای خلأ . هر چه لامپ سخت تر باشد، خلأ آن بهتر است. - سختی
[مهندسی گاز] سختی، سنگینی آب
[زمین شناسی] سختی - - در کانی شناسی: مقاومت نسبی کانی ها در برابر خراشیدن، مقاومت یک کانی در برابر خراش؛ با مقایسه این خاصیت کانی با 10 کانی معین در سیستم موس سختی کانی به صورت یک فاکتور مستقل در تشریح آن به کار می رود البته استانداردهای دیگری نیز برای ارئه این فاکتور وجود دارد مانند مقیاس فنی که در آن سختی در مقایسه با 15 کانی معین، برآورد می شود. - - در آب شناسی: خاصیتی از آب که باعث تولید ضایعات نامحلول درهنگام شستن صابون با آن می شود. این خاصیت که باعث تشکیل شدن رسوباتی خاص در آوندهایی که امکان تبخیرآب در آن ها وجود دارد می شود، ابتدا محصول حضور یون های کلسیم و منیزیم در آب بوده ولی می تواند با یون های دیگر مواد قلیایی و یا دیگر فلزات و حتی هیدروژن نیز مرتبط باشد. سختی آب معمولا به صورت بخش در میلیون یا CaCo3 ppm و یا میلی گرم بر لیتر این ترکیب ارائه می شود. سختی ارائه شده می تواند بیانگر سختی کربناته و غیر کربناته نیز باشد. - - در استخراج: سختی سنگ رامیتوان به صورت مقاومت آن دربرابر ابزارحفرتعریف کرد.برای اندازه گیری سختی سنگ درصورتیکه ازواحد کانی تشکیل شده باشد،میتوان ازجدول سختی موس استفاده کرد. -
[نساجی] سختی آب - سفتی - سختی
[ریاضیات] استحکام، سختی
[معدن] سختی (کانی شناسی)
[خاک شناسی] سختی
[پلیمر] سختی

مترادف و متضاد

شدت (اسم)
intensity, acrimony, severity, force, gravity, violence, hardness, fury, inclemency, extremity, intension, duress, stringency, vehemence, tensity

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

اشکال (اسم)
hardness, difficulty, worriment, burble, impediment, bug, handicap, drawback, disadvantage, node, traverse, spinosity, nodus

سفتی (اسم)
tension, tenacity, hardness, density, rigidity, solidity, firmness, stiffness, tightness, fastness, toughness

دشواری (اسم)
hardness, difficulty, node, spinosity

جملات نمونه

1. The old snow has compacted into the hardness of ice.
[ترجمه ترگمان]برف کهن سال در سختی یخ فشرده شده است
[ترجمه گوگل]برف قدیمی به سختی یخ فشرده است

2. In America, people don'tnormally admit to the hardness of life.
[ترجمه ترگمان]در آمریکا مردم به سختی زندگی اعتراف نمی کنند
[ترجمه گوگل]در آمریکا، مردم به طور معمول به سختی زندگی اعتراف نمی کنند

3. His will has stiffened after suffering such hardness.
[ترجمه ترگمان]اراده او پس از تحمل چنین سختی خشک شده است
[ترجمه گوگل]اراده او پس از این سختی سخت رنج می برد

4. These alloys are characterized by their extreme hardness.
[ترجمه ترگمان]این آلیاژها با سختی شدید خود مشخص می شوند
[ترجمه گوگل]این آلیاژها با سختی شدید آنها مشخص می شود

5. He felt the hardness of the iron railing press against his spine.
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که سختی نرده آهنی به ستون فقراتش فشار می آورد
[ترجمه گوگل]او احساس سختی نرده آهن را در برابر ستون فقراتش احساس کرد

6. The forwards had a genuine hardness and solidity about them, a welcome sight after the pathetic shaven-headed posturing of recent years.
[ترجمه ترگمان]پیش از این که این همه جلو بروند، از جلو خان وم headed که در این اواخر سر و کله اش پیدا شده بود، سختی و استحکام خاصی داشت
[ترجمه گوگل]پیش از آن، سختی و پایبندی به آنها نسبت به آنها، یک دید خوشایندی بود که پس از سالهای اخباری که به نظر میرسید، در نظر گرفته شده بود

7. They remove the hardness, and the former gives sodium salts instead of the calcium and magnesium salts.
[ترجمه ترگمان]آن ها سختی را دفع می کنند و به جای نمک های کلسیم و منیزیم، نمک سدیم به آن ها می دهد
[ترجمه گوگل]آنها سختی را حذف می کنند و سولفات به جای نمک های کلسیم و منیزیم، نمک سدیم را می دهد

8. Hardness A hard Rottweiler is one who does not allow bad experiences to affect him permanently.
[ترجمه ترگمان]سختی یک rottweiler سخت کسی است که به تجربه های بد اجازه نمی دهد تا به طور دائم بر او تاثیر بگذارد
[ترجمه گوگل]سختی یک روتوییلر سخت است که تجربیات بد را به طور دائم بر او تاثیر نمی گذارد

9. He touched her arms, her shoulders; their hardness vanished.
[ترجمه ترگمان]بازوان و شانه های او را لمس کرد، hardness از میان رفت
[ترجمه گوگل]او دست های خود را، دست هایش را لمس کرد؛ سختی آنها ناپدید شد

10. Calcium permanent hardness requires the more expensive sodium carbonate, whereas magnesium permanent hardness requires both lime and sodium carbonate.
[ترجمه ترگمان]سختی دائمی کلسیم نیاز به کربنات سدیم گران تر دارد در حالی که سختی دائمی منیزیم به کربنات سدیم و سدیم نیاز دارد
[ترجمه گوگل]سختی پایدار کلسیم نیاز به گرانیت سدیم کربنات دارد، در حالی که سختی دائمی منیزیم نیاز به آهک و کربنات سدیم دارد

11. Water condition: Very indifferent to water hardness, but prefers a slightly acid to neutral condition.
[ترجمه ترگمان]وضعیت آب: خیلی نسبت به سختی آب بی تفاوت است، اما کمی اسید را به شرایط خنثی ترجیح می دهد
[ترجمه گوگل]وضعیت آب: سختی آب بسیار بی تفاوت است، اما ترجیح می دهد که کمی اسید به حالت خنثی

12. Her shoulder protested at the hardness of the ground, and she shifted, trying to ease it.
[ترجمه ترگمان]شانه اش به سختی زمین اعتراض کرد و او جابه جا شد و سعی کرد آن را آرام کند
[ترجمه گوگل]شانه او به سختی زمین اعتراض کرد و او در تلاش برای تسکین آن حرکت کرد

13. But in spite of their hardness they seemed to vanish in no time.
[ترجمه ترگمان]اما با همه سختی که داشتند، به نظر می رسید که هیچ وقت ناپدید نمی شوند
[ترجمه گوگل]اما به رغم سختی آنها، به نظر می رسید که هیچ وقت ناپدید نمی شوند

14. However, its hardness makes it slightly less versatile when it comes to surface decoration such as inlays.
[ترجمه ترگمان]با این حال، سختی آن هنگامی که به آرایش سطحی مانند inlays می رسد، آن را کمی less می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، سختی آن باعث می شود آن را کمی کمتر همه کاره، زمانی که آن را به دکوراسیون سطح مانند inlays می آید

پیشنهاد کاربران

Noun
lack of feeling

بی احساس بودن
مثل سنگ بودن ( قلب )

پابرجایی

hardness ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: سختی
تعریف: خاصیت مادۀ غذایی ای که بافت آن محکم و سفت است


کلمات دیگر: