کلمه جو
صفحه اصلی

in line

انگلیسی به فارسی

در خط


انگلیسی به انگلیسی

• having the parts aligned; being an integral part of a successive sequence of operations or machines

دیکشنری تخصصی

[شیمی] همراستا
[برق و الکترونیک] ردیفی، درون خطی
[زمین شناسی] در امتداد

جملات نمونه

1. Is this the start of a winning streak for Destefani and his in-line powered Strega?
[ترجمه ترگمان]آیا این شروع یک خط برنده برای Destefani و Strega با قدرت است؟
[ترجمه گوگل]آیا این شروع یک رشته پیروزی برای دستفانی و Strake Strega است؟

2. In-line skating is classified as hazardous.
[ترجمه ترگمان]در اسکیت سرعت به عنوان مواد خطرناک طبقه بندی می شود
[ترجمه گوگل]اسکیت در خط به عنوان خطرناک طبقه بندی شده است

3. In-line skating is not to be confused with roller skating.
[ترجمه ترگمان]اسکیت بازی با اسکیت بازی با اسکیت بازی در نمیاد
[ترجمه گوگل]اسکیت در خط با اسکیت غلتکی اشتباه گرفته نمی شود

4. In-line skates are more maneuverable than regular roller skates.
[ترجمه ترگمان]کفش های پاشنه بلند به صورت - تر از کفش های اسکیت باز معمولی به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]اسکیت های درون خطی مانور بیشتری نسبت به اسکیت های غلتکی معمولی دارند

5. In this case four-cylinder, in-line, direct drive and air cooled.
[ترجمه ترگمان]در این مورد چهار سیلندر، در خط، رانندگی مستقیم و هوای سرد سرد می شود
[ترجمه گوگل]در این مورد چهار سیلندر، در خط، درایو مستقیم و هوا سرد می شود

6. It's better to forward them inline, that is, beneath a dotted line.
[ترجمه ترگمان]بهتر است که آن ها را به جلو ببریم، یعنی در زیر یک خط dotted
[ترجمه گوگل]بهتر است آنها را به صورت خطی ارسال کنید، یعنی، زیر خط نقطه نقطه

7. But in-line skates were a $ 700 million business and growing at 20 percent a year, Wakefield said.
[ترجمه ترگمان]ویکفیلد گفت: اما کفش های اسکیت در خط، ۷۰۰ میلیون دلار کسب وکار بوده و در سال به میزان ۲۰ درصد رشد داشته است
[ترجمه گوگل]ویکفیلد گفت، اما خطوط اسکیت یک شرکت 700 میلیون دلاری بود و در سال 20 درصد رشد داشت

8. Lower prices on inline skates have also contributed to their growing popularity.
[ترجمه ترگمان]قیمت های پایین تر در skates داخلی نیز به محبوبیت رو به رشد خود کمک کرده اند
[ترجمه گوگل]قیمت پایین در اسکیت های خطی نیز به افزایش محبوبیت خود کمک کرده است

9. In-line skating and hockey are two of the fastest-growing sports in the country, trade associations report.
[ترجمه ترگمان]به گزارش اتحادیه های تجاری، در اسکیت سرعت و هاکی، دو ورزش کار در حال رشد در کشور هستند
[ترجمه گوگل]اتحادیه های تجاری گزارش دادند که اسکیت و اسکی روی یخ و دوچرخه به سرعت رشد می کنند

10. And the inline protocol and Coffey - Saidha protocol, as the offset protocols of TTP, work well.
[ترجمه ترگمان]و پروتکل داخلی و پروتکل Coffey - Saidha، به عنوان پروتکل های تعدیل کننده تحریک طالبان پاکستان، عملکرد خوبی دارند
[ترجمه گوگل]و پروتکل درون خطی و پروتکل Coffey-Saidha، به عنوان پروتکل های offset TTP، به خوبی کار می کنند

11. HTML 4 has five different inline elements to represent subtly different variations of computer code: var, code, kbd, tt, and samp.
[ترجمه ترگمان]HTML ۴ پنج عنصر داخلی مختلف برای نشان دادن تغییرات ظریف کد کامپیوتری دارد: var، کد، kbd، هیس، و samp
[ترجمه گوگل]HTML 4 دارای پنج عنصر درون خطی برای نشان دادن تنوع متنوعی از کد کامپیوتر است: var، code، kbd، tt، samp

12. Each of the soft-cover lines is run inline with a trimmer, shrink wrapper, boxer and palletizer .
[ترجمه ترگمان]هر یک از خطوط پوشش نرم داخلی با پاک کننده، wrapper کوچک، بوکسر ها و palletizer تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]هر یک از خطوط پوشش نرم با خط کش، بسته بندی کوچک، بوکسور و پلاتینیور به صورت خطی اجرا می شود

13. These earbuds include an inline remote-control module that lets you adjust volume, toggle Play/Pause, skip or scan forward or back, and access some VoiceOver features.
[ترجمه ترگمان]این earbuds شامل یک ماژول کنترل از راه دور داخلی هستند که به شما اجازه می دهد تا حجم، ضامن نمایش \/ مکث، جست وخیز کنان یا عقب، و دسترسی به برخی ویژگی های VoiceOver را تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]این earbuds شامل یک ماژول کنترل از راه دور درون خطی است که به شما اجازه می دهد حجم صدا را تنظیم کنید، پخش / مکث را تغییر دهید، جست و خیز یا اسکن به جلو یا عقب، و دسترسی به برخی از ویژگی های VoiceOver

14. It will have a 4 - liter inline four - cylinder engine.
[ترجمه ترگمان]این موتور یک موتور چهار لیتری چهار لیتری خواهد داشت
[ترجمه گوگل]این یک موتور چهار سیلندر 4 لیتری است

پیشنهاد کاربران

in - line ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: به خط
تعریف: راستای موازی با خطوط گیرنده در لرزه نگاری سه بعدی

مطابقت

توکار

مطابق. هم تراز

همخوان
منطبق
مطابق

در این راستا
در راستای

تو کار، در خط

online = بر خط
inline = در خط

داخل خط، درون خط

To be in line with something :
مطابق با چیزی بودن
در راستای چیزی بودن
با چیزی تطبیق داشتن
همسو بودن با چیزی
In agreement with something
Accordance with something
Consistent with something


کلمات دیگر: