کلمه جو
صفحه اصلی

middling


معنی : وسط، جمله مشترک، اجناس مختلف از درجه متوسط، وسط، متوسط، میان
معانی دیگر : میانه، عادی، معمولی، نسبتا، تااندازه ای، به حد متوسط، نامرغوب، درجه دو، بی تعریف، (گوشت خوک) میان شانه ها و کپل، گوشت کمر، گوشت دنده، (جمع) کالای جنس متوسط یا نامرغوب (به ویژه فرآورده ی نفتی و گوشتی)، (جمع) بلغور (که با کاه می آمیزند و به دام می دهند)، میان حال، بینابین، بصورت جمع اجناس مختلف ازدرجه متوسط

انگلیسی به فارسی

وسط، میان، جمله مشترک، (بصورت جمع) اجناس مختلف ازدرجه متوسط


متوسط، وسط، جمله مشترک، اجناس مختلف از درجه متوسط، میان


انگلیسی به انگلیسی

• medium in size or quality, mediocre, second rate, inferior
sufficiently, intermediately, in a mediocre manner, in an average manner
middling means of average quality.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نوع متوسط پنبه
[ریاضیات] میانی

مترادف و متضاد

وسط (اسم)
navel, howe, middling

جمله مشترک (اسم)
middling

اجناس مختلف از درجه متوسط (اسم)
middling

وسط (صفت)
middle, mediocre, middling, second-class, midmost, second-rate

متوسط (صفت)
mean, tolerable, normal, average, medium, intermediate, middle, mediocre, medial, middling, run-of-the-mill

میان (قید)
middling

adequate, okay


Synonyms: all right, average, common, conventional, decent, fair, fairish, good, indifferent, intermediate, mean, mediocre, medium, moderate, modest, okay, ordinary, passable, run-of-the-mill, so-so, tolerable, traditional, unexceptional, unremarkable


Antonyms: exceptional, extraordinary


جملات نمونه

1. rugs of middling quality
فرش های درجه دو

2. fair to middling
(عامیانه) نسبتا خوب،پذیرفتنی،قابل قبول

3. a man of middling height
مردی با قامت متوسط

4. the extremely successful and the middling successful
بسیار موفق ها و نسبتا موفق ها

5. his performance in that role was middling
ایفای نقش توسط او تعریفی نداشت.

6. that street was wider than a middling american river
آن خیابان از یک رودخانه ی معمولی امریکا عریض تر بود.

7. He says he's only middling today.
[ترجمه ترگمان]می گوید که امروز معمولی است
[ترجمه گوگل]او می گوید، او امروز تنها میانه است

8. The Beatles enjoyed only middling success until 196
[ترجمه ترگمان]گروه بیتلز تنها از یک موفقیت متوسط تا ۱۹۶ ران برخوردار بود
[ترجمه گوگل]بیتلز تنها تا سال 196 میلادی موفق شد

9. The variety of ages up there - old, middling and my generation.
[ترجمه ترگمان]در سنین بالا - پیر، متوسط و نسل من
[ترجمه گوگل]تنوع سنین بالا - قدیمی، متوسط ​​و نسل من

10. Like the middling farmers of open-field Wigston, they formed the backbone of the community.
[ترجمه ترگمان]آن ها نیز مانند farmers که در مزارع آزاد بودند، ستون فقرات جامعه را تشکیل می دادند
[ترجمه گوگل]همانند کشاورزان متوسط ​​در Wigston در میدان باز، ستون فقرات جامعه را تشکیل دادند

11. They've had only middling success.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط یک کم موفق بوده اند
[ترجمه گوگل]آنها موفقیت متوسطی داشته اند

12. Jack, with a body well-proportioned, about the middling, a pair of intense big eyes, has become the target of many pretty girl.
[ترجمه ترگمان]جک، با یک بدن متناسب، در مورد طبقه متوسط، یک جفت چشم درشت و بزرگ، هدف بسیاری از دختران زیبا تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]جک، با یک بدن متناسب، در مورد متوسط، یک جفت چشم های شدید بزرگ، به هدف بسیاری از دختر زیبا تبدیل شده است

13. So the first exam I got fair to middling.
[ترجمه ترگمان] خب، امتحان اول یه غذای متوسط دارم
[ترجمه گوگل]بنابراین اولین امتحان من منصفانه به متوسط ​​بود

14. The great walks with the small without fear. middling keeps aloof.
[ترجمه ترگمان]قدم بزرگ با آن small کوچک بدون ترس خود را از خود دور نگه می دارند
[ترجمه گوگل]پیاده روی بزرگ با کوچک بدون ترس است مرمری بی نظیر نگه می دارد

15. The middling students achievement are heightened distinctly.
[ترجمه ترگمان]موفقیت دانشجویان در این میان به روشنی افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]دستاوردهای دانش آموزان مرموز واضح است

a man of middling height

مردی با قامت متوسط


That street was wider than a middling American river.

آن خیابان از یک رودخانه‌ی معمولی امریکا عریض‌تر بود.


the extremely successful and the middling successful

بسیار موفق و نسبتاً موفق


rugs of middling quality

فرشهای درجه دو


His performance in that role was middling.

ایفای نقش توسط او تعریفی نداشت.


پیشنهاد کاربران

ضایعات


کلمات دیگر: