کلمه جو
صفحه اصلی

livid


معنی : کبود، سربی رنگ، کبود شده، کوفته، خاکستری رنگ
معانی دیگر : (عامیانه - در اثر خشم و غیره) رنگ برنگ، خشمگین، (پوست بدن) کبود (در اثر ضربه و غیره)، (رنگ) سربی، آبی مایل به خاکستری

انگلیسی به فارسی

سربی رنگ، کبود، کبود شده، کوفته، خاکستری رنگ


زنده، کبود، کبود شده، خاکستری رنگ، سربی رنگ، کوفته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lividly (adv.), lividness (n.)
(1) تعریف: very angry; full of rage; furious.
مترادف: enraged, furious, infuriated, wrathful
مشابه: angry, fuming

- When she discovered that he'd taken credit for her idea, she was livid.
[ترجمه Parmis] وقتی که او ( دختر ) فهمید که او ( پسر ) ایده ی او را به نام خودش زده، بسیار خشمگین شد
[ترجمه ترگمان] وقتی فهمید که به فکر خودش است، رنگش کبود شده بود
[ترجمه گوگل] وقتی او کشف کرد که برای ایده خود اعتبار داده است، او زنده بود

(2) تعریف: dark grayish or purplish blue, as from a bruise; black-and-blue.
مترادف: black-and-blue
مشابه: bruised, discolored

- Days after her fall, the side of her arm remained livid.
[ترجمه ترگمان] روزها پس از سقوط او، کنار دستش کبود شده بود
[ترجمه گوگل] روز بعد از سقوط او، طرف بازویش باقی ماند

(3) تعریف: very pale, as from fear or anger; ashen.
مترادف: ashen, ashy, blanched
مشابه: bloodless, ghastly, pale, pallid, white

- His face was livid, as if he'd seen a ghost.
[ترجمه ترگمان] صورتش کبود شده بود، انگار شبحی دیده بود
[ترجمه گوگل] چهره اش چهره بود، مثل اینکه او یک روح را دیده بود

• bluish, black and blue (as in a bruise); ashen, pale; furious, very angry
someone who is livid is extremely angry; an informal use.
something that is livid is an unpleasant dark purple or greyish blue colour; a literary use.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] کبود

مترادف و متضاد

کبود (اسم)
gray, livid

سربی رنگ (صفت)
livid, leaden

کبود شده (صفت)
livid

کوفته (صفت)
livid, spent

خاکستری رنگ (صفت)
cinereous, livid

pale, ashen


Synonyms: ashy, blanched, bloodless, colorless, discolored, dusky, gloomy, greyish, grisly, leaden, lurid, murky, pallid, pasty, wan, waxen


Antonyms: blushing, brilliant, flushed, radiant, rosy


bruised


Synonyms: black-and-blue, contused, purple


extremely angry


Synonyms: beside oneself, black, boiling, enraged, exasperated, flaming, fuming, furious, hot, incensed, indignant, infuriated, mad, offended, outraged


Antonyms: cheerful, happy


جملات نمونه

1. she was livid with anger
از شدت خشم رنگ به رنگ شد.

2. He was livid when he found out.
[ترجمه ترگمان]وقتی فهمید، رنگش کبود شده بود
[ترجمه گوگل]وقتی او متوجه شد، او زنده بود

3. I am absolutely livid about it.
[ترجمه ترگمان]در این مورد کام لا کبود شده ام
[ترجمه گوگل]من کاملا در مورد آن حرف زدم

4. He'd be livid if he found out what you're doing.
[ترجمه ترگمان]اگه بفهمه که داری چی کار می کنی، رنگش کبود شده بود
[ترجمه گوگل]اگر او متوجه شد چه کاری انجام می دهد، او زنده خواهد ماند

5. She was absolutely livid that he had lied.
[ترجمه ترگمان]کام لا کبود شده بود که دروغ گفته بود
[ترجمه گوگل]او کاملا دروغ گفت که دروغ گفت

6. He had a long livid scar across his cheek.
[ترجمه ترگمان]زخم بزرگی روی گونه اش دیده بود
[ترجمه گوگل]او زخم طولانی در سراسر گونه اش داشت

7. She is livid that I have invited Dick.
[ترجمه ترگمان]از این که دیک را دعوت کرده ام، رنگش کبود شده است
[ترجمه گوگل]او زنده است که دیک را دعوت کرده ام

8. The scarred side of his face was a livid red.
[ترجمه ترگمان]صورت زخمی صورتش مثل لبو قرمز شده بود
[ترجمه گوگل]قسمت ناخوشایند چهره اش قرمز رنگ بود

9. His face was livid, and his hand had clapped to his sword.
[ترجمه ترگمان]صورتش کبود شده بود و دستش به شمشیرش تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش چشمانش بود و دستش به شمشیرش چسبیده بود

10. For a second she stood alone, livid weals striping her from head to foot.
[ترجمه ترگمان]تا یک لحظه تنها ایستاد، و چند جای دیگر جای او را گرفت
[ترجمه گوگل]برای یک ثانیه او به تنهایی ایستاده بود، شبیه سازی های شبیه سازی شده از سر تا پا

11. Mansell was livid and admitted he ran away from the scene of the accident to avoid being tempted into big trouble.
[ترجمه ترگمان]صورتش کبود شده بود و اعتراف کرد که از صحنه تصادف فرار کرده است تا از وسوسه شدن در یک دردسر بزرگ جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]منزل زنده بود و پذیرفت که از صحنه حادثه فرار می کند تا از وسوسه شدن به مشکل بزرگ جلوگیری شود

12. A livid bruise welled on her cheek where Matchsticks had struck her.
[ترجمه ترگمان]کبودی سربی بر گونه اش جاری شد، جایی که matchsticks به او برخورد کرده بود
[ترجمه گوگل]یک کبود زشت بر روی گونه او قرار داشت که کتک زدن او را زده بود

13. Partick was livid, but Jane squeezed his arm to silence him.
[ترجمه ترگمان]رنگش کبود شده بود، اما جین بازویش را فشرد تا او را ساکت کند
[ترجمه گوگل]پارتی زود گذر بود، اما جین دستش را به سمتش فشار داد

14. My father is quietly livid, staring down at his drink.
[ترجمه ترگمان]پدر من به آرامی کبود شده و به نوشیدنی او خیره شده است
[ترجمه گوگل]پدرم بی سر و صدا دارد و به نوشیدنی اش نگاه می کند

15. Saturday I woke up livid at six in the morning, brooding over Caroline.
[ترجمه ترگمان]روز شنبه، در ساعت شش صبح از خواب بیدار شدم، به کارولین فکر کردم
[ترجمه گوگل]شنبه صبح من شش صبح بیدار شدم، از کارولین برکت دادم

She was livid with anger.

از شدت خشم رنگ‌به‌رنگ شد.


پیشنهاد کاربران

خشمگین

کبود شدن رنگ پوست

از کوره در رفتن

عصبانی، آمپر چسباندن

furious


کلمات دیگر: