کلمه جو
صفحه اصلی

consolidated


یکپارچه (شده)، ادغام شده، در آمیخته، یکجا، تلفیقی، محکم کردن، یکی کردن، یک رقم کردن

انگلیسی به فارسی

یکپارچه (شده)، ادغام شده، درآمیخته، یکجا، تلفیقی


تلفیقی، محکم کردن، یکی کردن، یک رقم کردن


انگلیسی به انگلیسی

• united, joined; merged, combined; made firm, strengthened

جملات نمونه

1. consolidated fund
صندوق (یا اعتبار) تلفیقی

2. consolidated
یکپارچه (شده)،ادغام شده،در آمیخته،یکجا،تلفیقی

3. the troops consolidated their positions
سربازان مواضع خود را مستحکم کردند.

4. the two companies consolidated
دو شرکت به هم پیوستند.

5. Our troops consolidated our position with reinforcements.
[ترجمه محمد] نیرو های پشتیبان در این موقعیت با نیروهای ما ادغام میشوند
[ترجمه ترگمان]نیروهای ما در موقعیت ما با نیروهای کمکی شرکت می کنن
[ترجمه گوگل]سربازان ما موقعیت خود را با تقویت جایگزین کردند

6. They consolidated seven provinces to form four new ones.
[ترجمه ترگمان]آن ها هفت استان را برای تشکیل چهار استان جدید تحکیم کردند
[ترجمه گوگل]آنها هفت ولایت را تشکیل دادند تا چهار مورد جدید را تشکیل دهند

7. The company has consolidated its position as the country's leading gas supplier.
[ترجمه ترگمان]این شرکت موقعیت خود را به عنوان تامین کننده گاز اصلی کشور تثبیت کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت موقعیت خود را به عنوان منبع تامین کننده پیشرو در کشور متمرکز کرده است

8. Brydon's team-mate Martin Williamson consolidated his lead in the National League when he won the latest round.
[ترجمه ترگمان]هم تیمی او، مارتین ویلیامسون، وقتی آخرین راند را برنده شد، پیشتازی خود را در لیگ ملی تحکیم کرد
[ترجمه گوگل]مربی تیم برادون، مارتین ویلیامسون، سرمربی او در لیگ ملی، زمانی که آخرین دور برد را به ثمر رساند

9. Italy consolidated their lead with a second goal.
[ترجمه ش] ایتالیا با گل دوم، برتری خود را تثبیت کرد
[ترجمه ترگمان]ایتالیا با هدف دوم خود را تحکیم بخشید
[ترجمه گوگل]ایتالیا گل دوم خود را به ثمر رساند

10. All the debts have been consolidated.
[ترجمه ترگمان]همه بدهی ها درهم ادغام شده اند
[ترجمه گوگل]تمام بدهی های ادغام شده اند

11. The team consolidated their lead with a third goal.
[ترجمه ترگمان]این تیم با هدف سوم پیشتازی خود را تحکیم بخشید
[ترجمه گوگل]این تیم سرمربی خود را با هدف سوم به پایان رساند

12. The party consolidated its hold on power during its term of office.
[ترجمه ترگمان]این حزب تسلط خود را در قدرت طی دوره تصدی خود تحکیم کرد
[ترجمه گوگل]این حزب در طول دوره ریاست جمهوری، قدرت خود را حفظ کرد

13. Those two banks have consolidated and formed a single large bank.
[ترجمه ترگمان]این دو بانک یک بانک بزرگ واحد را تحکیم و تشکیل دادند
[ترجمه گوگل]این دو بانک ادغام کرده و یک بانک بزرگ را تشکیل داده اند

14. Enemy forces have consolidated their hold on the northern province.
[ترجمه ترگمان]نیروهای دشمن انبار خود را در استان شمالی تحکیم کرده اند
[ترجمه گوگل]نیروهای دشمن خود را در ولایت شمالی تقویت کرده اند

15. With his new play he has consolidated his position as the country's leading dramatist.
[ترجمه ترگمان]او با بازی جدیدش موقعیت خود را به عنوان نمایشنامه نویس پیشرو کشور تحکیم کرد
[ترجمه گوگل]او با بازی جدید خود موقعیت خود را به عنوان نمایشنامه نویس برجسته کشور متمرکز کرده است

پیشنهاد کاربران

تلفیق شده

تصویب شده در زبان تخصصی حقوق

تحکیم یافته : عمران


کلمات دیگر: