کلمه جو
صفحه اصلی

perimeter


معنی : پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده
معانی دیگر : اطراف، دور، دورادور، پرگیر، جوانب، (نظامی) مرز پدافندی، محدوده ی دفاعی، حد برونی، (پزشکی) تورینه سنج، دستگاه سنجش شبکیه

انگلیسی به فارسی

(هندسه) پیرامون، محیط، فضای احاطه کننده


پیرامون، محیط


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: perimetral (adj.), perimetric (adj.)
(1) تعریف: the boundary or border of a closed, two-dimensional figure or area.
مشابه: circumference, edge

- a fence along the perimeter of the property
[ترجمه ترگمان] یک نرده در امتداد محوطه ملک قرار داشت
[ترجمه گوگل] حصار در امتداد محوطه اموال

(2) تعریف: the length of this boundary or border.
مشابه: circumference, edge

- a perimeter of one hundred feet
[ترجمه ترگمان] شعاع یک صد پا
[ترجمه گوگل] یک پیراهن 100 فوت

• outer boundary of a figure or area; total length of the outer boundary
the perimeter of an area of land is its outer edge or boundary.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] محیط - پیرامون
[ریاضیات] طول محیط، محیط، پیرامون

مترادف و متضاد

پیرامون (اسم)
perimeter, circumference, ambit, periphery, environs, skirt, apis, outline

محیط (اسم)
ambiance, environment, surroundings, setting, perimeter, circumference, ambience, sphere, periphery, entourage, circuit, milieu

فضای احاطه کننده (اسم)
perimeter

circumference, border


Synonyms: ambit, borderline, boundary, bounds, brim, brink, circuit, compass, confines, edge, fringe, hem, limit, margin, outline, periphery, skirt, verge


Antonyms: center, inside, interior, middle


جملات نمونه

1. the perimeter of a circle
پیرامون یک دایره

2. a wall on the perimeter of the football field
دیواری دور میدان فوتبال

3. small houses on the perimeter of the village
خانه های کوچک در اطراف دهکده

4. they attacked the barbed-wire perimeter of our bunkers
آنها به محدوده سنگرهای ما که با سیم خاردار محصور شده بود حمله کردند.

5. They ended up ripping down perimeter fencing and tussling with the security staff.
[ترجمه ترگمان]اونا به محوطه شمشیر زدن و چوب زدن با کارکنان امنیتی تموم شدن
[ترجمه گوگل]آنها به محاصره کردن محیط پیرامون و همکاری با کارمندان امنیتی پایان دادند

6. The river marks the eastern perimeter of our land.
[ترجمه ترگمان]رودخانه در محدوده شرقی سرزمین ما قرار دارد
[ترجمه گوگل]رودخانه عوارض شرقى سرزمین ما را نشان مى دهد

7. A mine blew a hole in the perimeter wall.
[ترجمه ترگمان] معدن یه سوراخ تو دیوار ایجاد کرده بود
[ترجمه گوگل]یک معدن منفجر شده یک سوراخ در دیوار محیط

8. Protesters cut a hole in the perimeter fence.
[ترجمه ترگمان]Protesters یک سوراخ تو محوطه حصار ایجاد کرده
[ترجمه گوگل]معترضان یک سوراخ در حصار محیط بریده اند

9. We walked round the perimeter of the prison.
[ترجمه ترگمان]به اطراف محوطه زندان قدم زدیم
[ترجمه گوگل]ما از محیط اطراف زندان گذشتیم

10. Find the area and perimeter of the following shapes.
[ترجمه ترگمان]ناحیه و محیط اشکال زیر را پیدا کنید
[ترجمه گوگل]منطقه و محیط اشکال زیر را پیدا کنید

11. There's a small shop on the perimeter of the camp.
[ترجمه ترگمان]یه مغازه کوچک در اطراف کمپ هست
[ترجمه گوگل]یک مغازه کوچک در اطراف اردوگاه وجود دارد

12. We crept along, hugging the perimeter fence.
[ترجمه ترگمان]ما به راه خود ادامه دادیم و حصار اطراف را در آغوش کشیدیم
[ترجمه گوگل]ما در کنار هم قرار گرفتیم، حیاط اطراف را محاصره کردیم

13. Slowly and watchfully they walked around the perimeter of the clearing.
[ترجمه ترگمان]آهسته و با احتیاط از محوطه بی درخت بیرون رفتند
[ترجمه گوگل]به آرامی و با دقت آنها را در اطراف محیط پاکسازی راه می دادند

14. Guards patrolled the perimeter of the airfield.
[ترجمه ترگمان]نگهبانا از محدوده فرودگاه محافظت کردن
[ترجمه گوگل]سپاه پاسداران محیط اطراف را تحت نظارت قرار داد

the perimeter of a circle

پیرامون یک دایره


small houses on the perimeter of the village

خانه‌های کوچک در اطراف دهکده


a wall on the perimeter of the football field

دیواری دور میدان فوتبال


They attacked the barbed-wire perimeter of our bunkers.

آنها به محدوده سنگرهای ما که با سیم خاردار محصور شده بود حمله کردند.


پیشنهاد کاربران

در ریاضیات "محیط"

به معنی محیط یک شکل هندسی

دفاع محیطی

محدوده

A river runs along one side of the field's perimeter

دامنه پوشش، حیطه

دور و اطراف

security perimeter
محدوده امنیتی

جداره، جنب، شرف، محدوده


کلمات دیگر: