اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sincere and earnest request or plea, usu. for aid or sympathy.
• مترادف: adjuration, entreaty, petition, plea
• مشابه: cry, prayer, request, solicitation, supplication
- After the disaster, charitable organizations issued urgent appeals for donations to help the injured and homeless.
[ترجمه ترگمان] پس از این فاجعه، سازمان های خیریه درخواست های فوری برای کمک به مجروحان و افراد بی خانمان منتشر کردند
[ترجمه گوگل] پس از فاجعه، سازمان های خیریه درخواست تجدیدنظر فوری برای کمک های مالی برای کمک به زخمی ها و بی خانمان ها صادر کردند
• (2) تعریف: capacity for attracting interest and attention.
• مترادف: attraction, attractiveness, charm, draw
• مشابه: allure, call, interest, magnetism
- The beautiful design and decoration of the store give it great appeal.
[ترجمه ترگمان] طراحی زیبا و تزیین این فروشگاه جذابیت زیادی به آن می دهد
[ترجمه گوگل] طراحی زیبا و دکوراسیون فروشگاه آن را بسیار جذاب می کند
• (3) تعریف: a plea for recourse to a higher authority.
• مشابه: petition, plea, request, suit
- They made an appeal to the Supreme Court.
[ترجمه ترگمان] آن ها از دیوان عالی درخواست استیناف کردند
[ترجمه گوگل] آنها به دادگاه عالی تقاضای تجدید نظر کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: appeals, appealing, appealed
• (1) تعریف: to request earnestly; entreat.
• مترادف: adjure, entreat, implore, invoke, petition, plead
• مشابه: ask, beg, beseech, pray, request, solicit, sue, supplicate
- The mayor appealed to the people for their support.
[ترجمه ترگمان] شهردار از مردم درخواست حمایت کردند
[ترجمه گوگل] شهرداری به حمایت مردم از مردم تقاضا کرد
• (2) تعریف: to seek recourse from a higher authority.
• مترادف: invoke
• مشابه: petition, plead, request
- After losing the case in the lower court, he and his lawyer decided to appeal.
[ترجمه ترگمان] پس از از دست دادن پرونده در دادگاه پایین تر، او و وکیلش تصمیم به درخواست استیناف گرفتند
[ترجمه گوگل] پس از از دست دادن پرونده در دادگاه پایین تر، او و وکلای او تصمیم گرفتند درخواست تجدیدنظر کنند
• (3) تعریف: to attract or inspire interest.
• مترادف: attract, draw, engage, interest, invite
• مشابه: allure, charm, entice, fascinate, tempt
- The idea of starting my own business really appeals to me.
[ترجمه ترگمان] ایده شروع کسب وکار خودم واقعا برای من جالب است
[ترجمه گوگل] ایده شروع کسب و کار من واقعا برای من جذاب است
- The dress is nice, but the color doesn't appeal to me.
[ترجمه ترگمان] لباس خوب است، اما رنگ برای من جالب نیست
[ترجمه گوگل] لباس خوب است، اما رنگ به من تجاوز نمی کند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: in law, to officially request a review of (a case) to a higher court.
• مشابه: petition, plead, sue
- My lawyer thinks we have a chance of winning if we appeal the case to a higher court.
[ترجمه ترگمان] وکیل من فکر می کند اگر به دادگاه عالی اعتراض کنیم شانس برنده شدن را داریم
[ترجمه گوگل] وکیل من فکر می کند که ما پرونده را به یک دادگاه عالی ترفیع می دهیم