1. All attempts at conciliation failed and the dispute continued.
[ترجمه ترگمان]همه تلاش ها برای مصالحه شکست خورد و اختلاف ادامه یافت
[ترجمه گوگل]تمام تلاش ها در مورد همبستگی ناکام ماند و اختلاف ادامه یافت
2. Their attempts at conciliation had failed and both sides were once again in dispute.
[ترجمه ترگمان]تلاش های آن ها در سازش با شکست مواجه شده بود و هر دو طرف یک بار دیگر با یکدیگر اختلاف داشتند
[ترجمه گوگل]تلاش های آنها در مصالحه شکست خورده بود و هر دو طرف دوباره در اختلاف قرار گرفتند
3. A conciliation service helps to settle disputes between employers and workers.
[ترجمه ترگمان]یک سرویس آشتی به حل اختلافات بین کارفرمایان و کارگران کمک می کند
[ترجمه گوگل]یک سرویس تطبیقی به حل اختلافات میان کارفرمایان و کارگران کمک می کند
4. UK employment law embodies arbitration and conciliation mechanisms for settling industrial disputes.
[ترجمه ترگمان]قانون استخدام بریتانیا متضمن رویه های داوری و سازش برای حل اختلافات صنعتی است
[ترجمه گوگل]قانون اشتغال در انگلستان مکانیسم های داوری و هماهنگی برای حل اختلافات صنعتی را شامل می شود
5. The success of conciliation can be measured by the volume of withdrawals or conciliated settlements.
[ترجمه ترگمان]موفقیت مصالحه را می توان با حجم برداشت و یا شهرک سازی اندازه گیری کرد
[ترجمه گوگل]موفقیت مصالحه را می توان با حجم برداشت یا شهرک های مجزا سنجید
6. In particularly weak cases the conciliation officer will go so far as to advise the applicant to withdraw the claim.
[ترجمه ترگمان]در موارد ضعیف، افسر صلح تا آن جا می رود که به متقاضی توصیه کند که این ادعا را پس بگیرد
[ترجمه گوگل]به خصوص موارد ضعیف، افسر تقسیم تا جایی که درخواست متقاضی را برای عقد عقد ازدست می دهد، ادامه می یابد
7. As a sign of conciliation, army troops were withdrawn from the area.
[ترجمه ترگمان]به عنوان نشانه ای از سازش، سربازان ارتش از منطقه خارج شدند
[ترجمه گوگل]به عنوان نشانه ای از مصالحه، سربازان ارتش از منطقه خارج شدند
8. Agreements resulting from conciliation are normally registered with the tribunal as a form of consent decision.
[ترجمه ترگمان]توافق های حاصله از سازش با دادگاه به عنوان شکلی از تصمیم رضایت ثبت می شوند
[ترجمه گوگل]توافقات حاصل از مصالحه به طور معمول در دادگاه به عنوان یک فرم رضایت نامه ثبت می شود
9. Impartiality is a vital feature of the conciliation officer's role.
[ترجمه ترگمان]impartiality یکی از ویژگی های حیاتی نقش افسر آشتی است
[ترجمه گوگل]بی طرفی یک ویژگی حیاتی از نقش افسر متهم است
10. Such a gesture of conciliation between conservatives and leftists would have been impossible just a few years ago.
[ترجمه ترگمان]این حرکت مصالحه بین محافظه کاران و چپ گرایان تنها چند سال پیش غیر ممکن بود
[ترجمه گوگل]چنین حرکتی از مصالحه میان محافظه کاران و چپگرا چند سال پیش غیر ممکن بود
11. Typically the conciliation officer will contact each party or their representatives to discuss the case.
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، افسر آشتی با هر حزب یا نمایندگان آن ها تماس خواهد گرفت تا در مورد این پرونده بحث و تبادل نظر کند
[ترجمه گوگل]به طور معمول، افسر مصالحه با هر یک از طرفین یا نمایندگان خود برای بحث در مورد پرونده تماس می گیرد
12. Conciliation facilities are available in the county courts where you go for the divorce.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، در دادگاه های استان که به دنبال طلاق می روی، امکانات کافی فراهم می شود
[ترجمه گوگل]تسهیلات تسلیحاتی در دادگاه های شهرستان که در آن طلاق می گیرید در دسترس است
13. The process of conciliation in unfair dismissal cases serves two purposes.
[ترجمه ترگمان]روند آشتی در پرونده های ناعادلانه اخراج دو هدف را به دنبال دارد
[ترجمه گوگل]روند هماهنگی در پرونده های اخراج غیرمنصفانه دو هدف دارد
14. For more information, call the conciliation service on.
[ترجمه ترگمان]برای کسب اطلاعات بیشتر، از سرویس آشتی درخواست کنید
[ترجمه گوگل]برای اطلاعات بیشتر، خدمات تلفیق را در
15. Conciliation officers are very useful for advising employers of the tasks before them at a tribunal hearing.
[ترجمه ترگمان]افسران مصالحه برای مشاوره دادن به کارفرمایان وظایف پیش از دادرسی در دادگاه بسیار مفید هستند
[ترجمه گوگل]افسران همجنسگرایان برای مشاوره به کارفرمایان از وظایف پیش از آنها در دادرسی بسیار مفید هستند