کلمه جو
صفحه اصلی

disclose


معنی : اشکار کردن، فاش کردن، باز کردن
معانی دیگر : نشان دادن، آشکار کردن، هویدا کردن، بروز دادن، پرده برداشتن از

انگلیسی به فارسی

فاش کردن، باز کردن، آشکار کردن


افشاء کنید، فاش کردن، باز کردن، اشکار کردن


انگلیسی به انگلیسی

• reveal, expose to view
if you disclose new or secret information, you tell it to someone.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] افشاء کردن

مترادف و متضاد

اشکار کردن (فعل)
light, display, announce, air, unfold, reveal, bare, disclose, uncover, quarry, wreak

فاش کردن (فعل)
utter, give away, tell, unfold, reveal, disclose, manifest, descry, babble, divulge, betray, squeal, tattle, peach, uncloak

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

reveal, make public


Synonyms: acknowledge, admit, avow, bare, betray, blab, bring to light, broadcast, come out of the closet, communicate, confess, discover, display, divulge, exhibit, expose, give away, impart, lay bare, leak, let slip, make known, mouth, open, own, publish, relate, reveal, show, snitch, spill, spill the beans, squeal, tell, uncover, unfurl, unveil, utter


Antonyms: conceal, hide, secrete, withhold


جملات نمونه

1. The lifting of the curtain disclosed a beautiful winter scene.
بالا رفتن پرده تئاتر، منظره زمستان زیبایی را (برای تماشاچیان) نمایان ساخت

2. This letter discloses the source of his fortune.
این نامه، رمز خوشبختی او را فاش می کند

3. Samson, reclining in the arms of Delilah, disclosed that the secret of his strength was in his long hair.
سامسون با تکیه بر بازوان "دلیله"، راز قدرتش را که در موهای بلند او بود، بر ملا ساخت

4. he refused to disclose where they were hiding
او از بروز دادن محل اختفای آنان خودداری کرد.

5. the theatre curtain rises to disclose once again a dirty kitchen
پرده ی نمایش بالا می رود تا یک بار دیگر آشپزخانه ی کثیفی را نشان دهد.

6. Neither side would disclose details of the transaction.
[ترجمه ترگمان]هیچ کدام از طرفین جزئیات تراکنش ها را فاش نمی کنند
[ترجمه گوگل]هیچ یک از طرفین جزئیات معامله را اعلام نخواهند کرد

7. There's no absolute requirement to disclose your age.
[ترجمه ترگمان]هیچ الزام مطلقی برای فاش کردن سن شما وجود ندارد
[ترجمه گوگل]نیازی مطلق برای افشای سن شما وجود ندارد

8. Failure to disclose all relevant changes may invalidate your policy.
[ترجمه ترگمان]عدم افشای تمام تغییرات مربوطه ممکن است سیاست شما را بی اعتبار کند
[ترجمه گوگل]عدم اطلاع کلیه تغییرات مربوطه ممکن است خط مشی شما را نادیده بگیرد

9. He failed to disclose all the information.
[ترجمه حسین ربیعی (مترجم)] او موفق نشد تا از تمام اطلاعات، پرده بردارد.
[ترجمه ترگمان]او نتوانست همه اطلاعات را فاش کند
[ترجمه گوگل]او نتوانست تمام اطلاعات را افشا کند

10. Science can disclose the mysteries of nature.
[ترجمه حسین ربیعی (مترجم)] علم می تواند رازهای طبیعت را فاش کند.
[ترجمه ترگمان]علم می تواند اسرار طبیعت را فاش کند
[ترجمه گوگل]علم می تواند رمز و راز طبیعت را افشا کند

11. Members of Parliament are required to disclose all their financial interests.
[ترجمه ترگمان]اعضای پارلمان ملزم هستند تا همه منافع مالی خود را فاش سازند
[ترجمه گوگل]اعضای پارلمان مجبورند تمام منافع مالی خود را افشا کنند

12. He received an anonymous letter threatening to disclose details of his affair if he didn't pay the money.
[ترجمه ترگمان]او یک نامه ناشناس دریافت کرده بود که اگر پول را نداده بود، او را تهدید می کرد
[ترجمه گوگل]اگر پولی نپرداخت، نامه ای ناشناس دریافت کرد که تهدید به افشای جزئیات امور او بود

13. The city council refused to disclose details of the proposed traffic ban.
[ترجمه ترگمان]شورای شهر از افشای جزئیات ممنوعیت ترافیک پیشنهادی خودداری کرد
[ترجمه گوگل]شورای شهر حاضر به افشای جزئیات ممنوعیت ترافیک پیشنهادی نیست

14. The company didn't disclose how much it expects to gain from the two deals.
[ترجمه ترگمان]شرکت نشان نداد که انتظار چه مقدار از این دو معامله را دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت فاش نکرد که چقدر از دو قرارداد انتظار می رود

15. He refused to disclose the identity of the politician.
[ترجمه ترگمان]او از افشای هویت سیاست مدار خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او از افشای هویت سیاستمدار اجتناب کرد

16. It was indiscreet of him to disclose that information.
[ترجمه ترگمان]بی احتیاطی بود که این اطلاعات را فاش کند
[ترجمه گوگل]او ناامید شد تا این اطلاعات را افشا کند

17. The spokesman refused to disclose details of the takeover to the press.
[ترجمه ترگمان]سخنگو از افشای جزئیات این واگذاری به مطبوعات خودداری کرد
[ترجمه گوگل]سخنگوی حاضر به افشای جزئیات تحویل به مطبوعات نشد

18. She wouldn't disclose her friend's whereabouts to the police.
[ترجمه ترگمان]او جای دوستش را به پلیس فاش نمی کرد
[ترجمه گوگل]او محل سکونت دوست خود را به پلیس افشا نمی کند

19. She did not disclose evidence that was likely to prejudice her client's case.
[ترجمه ترگمان]او شواهدی را فاش نکرد که احتمالا به پرونده موکلش لطمه وارد می کند
[ترجمه گوگل]او شواهدی را مبنی بر اینکه پرونده مشتری او را تحت تاثیر قرار نمی داد، افشا نکرد

The theatre curtain rises to disclose once again a dirty kitchen.

پرده‌ی نمایش بالا می‌رود تا یکبار دیگر آشپزخانه‌ی کثیفی را نشان دهد.


He refused to disclose where they were hiding.

او از بروز دادن محل اختفای آنان خودداری کرد.


Their names and addresses were not disclosed.

نام و نشانی آنان فاش نشد.


پیشنهاد کاربران

افشا کردن

uncover

فاش کردن، آشکار کردن

Spill =فاش کردن

to give somebody information about something, especially something that was previously secret
باتوجه به تعریف آکسفورد می شود گفت:فاش کردن

معلوم کردن، مشخص کردن

disclose = reveal

لو دادن


کلمات دیگر: